Wednesday, April 7, 2010

برو اصول بانكداري را ياد بگير

آقا هركسي موضوعي ندارد براي وبلاگ نويسي، سري بزند به يكي از اين شعب بانك فخيمه تجارت. از لحظه ورود تا خروج ماشاءلله سوژه دارند. دو سال قبل اين دو مطلب هم ناشي از اقدامات مشتري مدارانه همان بانك بود:
پاسخ دندان‌شكن بانكي به مشتري  و  مجمع‌الجزاير بانكي

آن موقع بنا به دليلي در اين بانك افتتاح حساب كردم ولي بعد از تجربه هاي مورد اشاره در مطالب مزبور، پس از دريافت كارت  ATM رفتم و موجودي را برداشتم. البته حساب را براي روز مبادا(يعني امروز!) باطل نكردم و دو هزار تومان باقي ماند. و كارت مزبور هنوز در يكي از جيبهاي كيفم جا خوش كرده بود. و از آنجا در ايران كوه به كوه نمي رسد ولي آدم به هر كدام از بانكهاي دولتي رسانده مي شود مجبور بودم سري به همان شعبه بزنم!
و
ماجرا از اين قرار بود كه بايد چكي را كه متعلق به بانك تجارت بود، بايد نقد مي كردم:

- اول صبح وارد بانك شدم و ديدم فقط سه - چهار مشتري جلوي باجه هاي بانك هستند و اين باعث خوشحالي بود. به سرعت نوبت الكترونيكي گرفتم.
- فقط يك باجه و يك متصدي مشغول به كار بود و بقيه باجه ها را نمي دانم مشغول به چه كاري بودند. در يك كلام بگويم كه تعداد كارمندان چند برابر تعداد مشتريان بود. با خود گفتم امورشان تا حالا شايد خيلي الكترونيكي شده و نيازي به حضور مشتريان نيست!
- روي برگه نوبت نوشته شده بود 136و آخرين فرد خانمي بود كه شماره 135 را داشت و شماره او هم بلافاصله اعلام شد.
-  ديگر روي صندلي ننشستم. با خود گفتم احتمالا اين خانم مسن قبض برقي تلفني آورده بدهد نبايد كارش طول بكشد.
- ولي شماره 135 روي بورد ثابت مانده بود و ده دقيقه گذشت!
- پشت سرم را نگاه كردم و ديدم تعداد مشتريان دارد زياد مي شود والبته آنها مثل من ساكت نبودند و غر مي زدند.
- متصدي مربوطه هم با كيبورد كامپيوترش كه مانيتورش متعلق بود به دهه قبل، هي كلنجار مي رفت. او هم غر مي زد و گفت شبكه خيلي كند شده.
- يكي از همكارانش به او گفتند اول ري-استارتش كن.
- همه نشستيم و منتظر مانديم تا كامپيوترش بالا بيايد.
- در همين فرصت ده-بيست دقيقه اي(!) استارت-آپ از متصدي پرسيدم كه البته مي توانستم زودتر از اينها بپرسم، در مورد چك سؤالي كردم، و او هم گفت بايد با كامپيوتر چك كنم؛ اگر "فراگير" نباشد بايد بخواباني به حساب كه "دو روز" هم طول مي كشه!
- بالاخره كامپيوتر وامانده بالا آمد و نوبت من شد و گفت نه فراگير نيست و بايد بخواباني به حساب. اينجا حساب داري؟ و من گفتم بله يك كارت ATM از همين شعبه دارم. گفت برو باجه شماره فلان و من هم رفتم!
- متصدي باجه بعدي يك فرم داد و گفت اين را پر كن كه مشكلات و جر و بحث شروع شد!
- در فرم  شماره حساب خواسته شذه بود و روي كارت شماره كارت نوشته شده بود.
- در موبايلم هم اطلاعات كارتم نبود و گفتم شماره حساب را شما نمي توانيد به من بدهيد؟
- او هم در حال غر زدن گفت تو چرا نبايد همان برگه اي را كه موقع افتتاح بهت داديم همراه نداري.
- من هم گفتم اولا روي آن برگه نوشته شده بود، اين برگه را پس از به خاطر سپردن پسوورد پاره كنيد!
- گفت پسووردت چيه؟ من هم گفتم از اين كارت تا حالا استفاده اي نكردم و پسووردش رو هم فراموش كردم.
- گفت نه نمي شه. حتما بايد پسووردت رو بدوني. و من هم گفتم اگر ممكن است پسووردش رو برايم بگوييد و يا ريست كنيد.

- كه ديدم او و يكي از همكارانش دارند عاقل اندر سفيه به من نگاه مي كنند!
- گفتم حالا بايد چكار كنم؟ چرا مشكل مشتري تان را حل نمي كنيد.
- گفتند نه نمي شه! بايد درخواست بكني تا كارتت تعويض بشود كه اين هم دو هفته طول مي كشه! اين كار امنيتي و بايد واحد انفورماتيك مستقر در شعبه مركزي انجام بده!
- گفتم حالا چرا به شما اجازه اين كار را نمي دهند؟
- كه ديدم دوباره از آن نگاههاي معني دار مي كنند.
- گفتم حالا چكار بايد بكنم؟ كه در جواب گفت مي توني بخواباني به يك حساب در يك بانك ديگر.
- گفتم حساب سيباي ملي مي شه؟ و وقتي گفت بله من ملي كارتم را در آوردم. ولي او گفت اينجا كه نه بايد بروي بانك ملي! و من گفتم پس اين سيستم شتاب كه مي گويند براي چيست؟

- كه ديدم دارم متصدي سوم كه گردنش كمي كلفت تر بود هم وارد معركه شده و با او دارم بحث مي كنم.
- متصدي سوم با لحن تمسخر آلودي گفت شتاب به اين كارها ارتباطي نداره.
- و وقتي گفتم همه كارهاي اين بانك افتضاحه، با عصبانيت گفت تو هم برو "اصول بانكداري" رو ياد بگير!
- من هم گفتم مگر من بانكدارم كه بروم بانكداري ياد بگيرم! اين شما هستيد كه بايد به مشتريهايتان خدمات درست و حسابي ارائه بدهيد و با نصب بوردهاي تبليغاتي و دهان پر كن نمي شود بانكداري كرد و دم از مشتري مداري و احترام به ارباب رجوع زد...

... و از بانك خارج شدم. مطمئنم آنها الان دارند مي گويند مشتري گيج به اين ميگن!!


6 comments:

سادات ناصری said...

تجارت و بقیه بانک های دولتی همینن!
اتفاقاً دیشب اومدم برای اولین بار از سیستم بانکداری تلفنی تجارت که دو هفته بابت دریافتش منتظر بودم استفاده کنم!
از اونجاییکه روی بسته ی حاوی رمز، شماره ی تماس نبود، مجبور شدم گوگل کنم!
بعد از تماس و وارد کردن شماره حساب و رمز عبور گفت: "از تماس شما متشکریم، خدانگهدار!"
چند بار این فرآیند را تکرار کردم و هر بار تنها خروجی حاصل همان خدانگهدار بود!

refige gadimi said...

عمو جلال باز که تو غر زدی ولی اشکالی نداره حداقل یه سوژه واسه تعریف به همکارا پیدا کردی

AYDIN said...

آقاجان اگر قرار بود بشر هميشه نيمه پر ليوان را ببيند هنوز هم در داخل غار زندگي مي كرد. حالا شما اينها را غر زدن فرض كن

باران دوست said...

آقای مهندس
سلام و سال نو مبارک
نوشته دردمندانه شما که به یقین از سر دلسوزی نسبت به عدم استفاده از توان سیستم بانکی کشور بوده است را خواندم و به عنوان کسی که همیشه از این وضعیت انتقاد کرده ام ، آن را می پذیرم .
معتقدم که سیستم بانکی ( که یکی از پویا ترین مکانیزم های کشور هم می تواند باشد ) از توانایی های نهفته خود بهوبی استفاده نمی کند ، درحالی که بیدار کردن پتانسیل موجود در آن و بهره گیری از آن غول خفته درونش می تواند موجب کارآمدی و اثربخشی بیشترشان گردد .
به امید آن روز

AYDIN said...

سلاو سال نو شما هم مبارك
ممنون از كامنت

yalda said...

کاملاً قابل درک است! فکر میکنم خیلی ها به دفعات و در بانکهای مختلف چنین تجربه هایی دارند

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)