tag:blogger.com,1999:blog-212770560639588452024-02-21T20:16:26.365+03:30IE plus IT BlogA Blog mostly about Industrial Engineering, Management, Business &...Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.comBlogger234125tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-90638416932959075572011-10-31T11:28:00.002+03:302011-10-31T12:17:08.743+03:30Ethical monitoring via social networks<div align="justify" dir="rtl" style="font-size: 120%;">
<span style="font-size: large;"><b>مانيتورينگ اخلاقي توسط شبكههاي اجتماعي </b></span><br />
<br />
چند ماهي است بنا به دلايلي اينجا مطلب نمي نويسم كه يكي از دلايل مهمش فيلترينگ است. يكي از دلايل فيلترينگ هم احتمالا ، نگراني از گسترش بي اخلاقي باشد. در حاليكه اخيرا افتضاحي اخلاقي در تيم پيروزي اتفاق افتاد كه نحوه انعكاس خبرش ثابت مي كند، شبكه هاي اجتماعي كه قرباني اصلي فيلترينگ هستند، حتي با وجود اعمال فيلترينگ، بهتر از هر ابزار ديگري توان مقابله با بي اخلاقي ها را دارد.<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
</div>
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjGbBnAgO1K7h_BbXztg6FQD-zo-39JGG10N998iqCVIZ0v5uCLg9mzQYz5UmOWGQg1-eBaxJyhFJW0T5A9_uD1eFRKZBn86LiKLkQZGfvxAflU8q6ISg8OOMhWTsjYnBFfHih0C27q538/s1600/fbethics.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="174" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjGbBnAgO1K7h_BbXztg6FQD-zo-39JGG10N998iqCVIZ0v5uCLg9mzQYz5UmOWGQg1-eBaxJyhFJW0T5A9_uD1eFRKZBn86LiKLkQZGfvxAflU8q6ISg8OOMhWTsjYnBFfHih0C27q538/s200/fbethics.jpg" width="200" /></a></div>
همان صحنه هاي زشت را خيلي ها از صفحه هاي تلويزيوني نديدند. ولي اتفاقات مزبور، ساعتي بعد در فيس بوك به صورت فريم به فريم و با جزئيات بيشتر منتشر شد، تا بسياري هم مثل من كه در آن لحظه، مشغول تماشاي بازي تيمهاي دلخواه خود بودند، در جريان امر قرار گرفته و در بهت فرو رفته، و تاسف بخورند!<br />
احتمالا افرادي بگويند همين انتشار تصاوير هم قابل توجيه نيست؛ ولي آنچه مهم است، اين است كه با محروميت شديد آن بازيكنان، از اين به بعد، هيچ بازيكن ديگري ميدان فوتبال را با چاله ميدان اشتباه نخواهدگرفت، و فقط به دنبال بازي حرفه اي خود خواهند بود.
<br />
<br />
در آينده نزديك در هر حوزه اي كه با جامعه در ارتباط باشد، شاهد حضور مؤثر چنين نظارتي خواهيم بود. و ابزار آن تكنولوژي و وسايل ارتباطي است كه ديگر انحصاري نيستند!
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-22194766772979352372011-03-14T12:43:00.009+03:302011-03-14T15:18:49.416+03:30درس گرفتن از فاجعه ژاپن؛ ما چگونه گوش به زنگ باشيم؟<div align="justify" dir="rtl"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://graphics8.nytimes.com/images/2011/03/14/world/SEAWALLS/SEAWALLS-articleLarge.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="115" src="http://graphics8.nytimes.com/images/2011/03/14/world/SEAWALLS/SEAWALLS-articleLarge.jpg" width="200" /></a></div>آنقدر از فرهنگ و سيستمهاي مديريتي ژاپنيها تعريف و تمجيدكرديم(<a href="http://ieplusit.blogspot.com/2010/03/earthquake-risk-and-decentralization.html" target="_blank">خطر زلزله و دو راه حل ممكن</a>) كه گويا چشم خوردند! وقتي اخبار اوليه زلزله ژاپن و سونامي متعاقب آن منتشر ميشد، ابتدا گفتم اين هم يكي از صدها زلزله اي كه در ژاپن به وقوع مي پيوندد! اين برايشان عادي است؛ حتي اگر زلزله اي هزار برابر زلزله هائيتي و صد برابر زلزله پارسال شيلي قدرت داشته باشد! ولي كانون زلزله آنقدر به ژاپن نزديك بوده كه حتي ژاپنيهاي دورانديش و داراي سيستم هشدار دهنده وقوع سونامي را غافلگير كند. البته اين امكان هم وجود دارد آنها دچار غرور هم شده بودند كه اين هم يكي مثل بقيه خواهدبود. غافل از آنكه فاجعه اخير فاجعه هستهاي هم به دنبال خواهد داشت. صحنههاي هولناك حمله امواج به بنادر و ساحلها، فيلم 2012 را دوباره در اذهان زنده مي كند.<br />
<br />
البته ژاپنيها نشان دادهاند در هر حالتي ميتوانند دوباره قد علم كنند و بهتر از گذشته در برابر حوادث شديدتر و بدتر خود را آماده كنند و در اين ميان ما بايد از آنچه در ژاپن مي گذرد درس بگيريم. وقوع حوادث طبيعي پياپي در ژاپن به نوعي نعمتي براي ژاپنيهاست تا هميشه گوش به زنگ باشد. درست مثل همان ماهي هايي كه ژاپنيها براي شاداب نگهداشتن كنارشان يك كوسه ماهي مياندازند! آنها مي دانند و تجربه كردهاند كه دشمن اصليشان همين زمين زيرپايشان است و فكرشان جاهاي دور نميرود!<br />
<br />
ولي اينجا زلزلههاي گاهگداري و به مراتب ضعيف تر ، قربانيان به مراتب بيشتري نسبت به زلزله ژاپن ميگيرند. تلفات همين زلزله بم چند برابر حداكثر پيش بيني براي زلزله و سونامي ژاپن است. آيا اينجا نبايد دولتمردان "<b>خطر زلزله</b>" و "<b>غير مقاوم بودن ساختمانها و سازهها در برابر زلزله</b>" را به ترتيب، به رديف اول "<b>نقاط تهديد</b>" و "<b>نقاط ضعف</b>" برنامهريزي استراتژيكشان منتقل كنند؟<br />
<br />
<br />
<b>پ.ن:</b><br />
فاجعه ژاپن چندروزي است اخبار ليبي را تحت الشعاع قرار دادهاست. داشتم به اين فكر ميكردم درست است در خاورميانه امكان زلزلههاي اقيانوس آرام وجود ندارد، ولي موجودي چون قذافي به تنهايي با يك زلزله 8.9 ريشتري و سونامي و ... برابري ميكند.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-68186325963736481342011-02-24T00:56:00.009+03:302011-02-24T12:04:36.233+03:30انقلابهای بدون رهبر در عصر ارتباطات<div dir="rtl" style="text-align: justify;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://extras.mnginteractive.com/live/media/site200/2011/0221/20110221__Mideast_Egypt_Libya__cliffredd@yahoo.com_6.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="145" src="http://extras.mnginteractive.com/live/media/site200/2011/0221/20110221__Mideast_Egypt_Libya__cliffredd@yahoo.com_6.jpg" width="200" /></a></div>چند روز از به ثمر رسیدن انقلاب تونس، و شروع قیام مصریها سپری نشده بود که دیدم دبیرکل مصری و اسبق سازمان ملل، یعنی جناب پترس غالی دارد با یکی از کانالها مصاحبه می کند.<br />
او می گفت نباید مصر 80 میلیونی را با تونس 10 میلیونی، که از فرانسه و دنیای غرب خیلی تأثیر فرهنگی پذیرفته، مقایسه کرد. مثل خیلیهای دیگر، به زعم او هم دست کشیدن حسنی مبارک از قدرت، به سادگی رفتن زینالعابدین بن علی از تونس نبود. ولی به علت پافشاری بینظیر مردم مصر، بالاخره مبارک از اریکه پایین آمد و این در حالی بود که در اردن، بحرین، یمن، و الجزایر جرقههای مشابه زده شد.<br />
<br />
استعفای مبارک و پیروزی مردم مصر به اندازه کافی نادرست بودن طرز تفکر پترس غالی را نشان میداد. او نمیدانست که در عصر اطلاعات نمیتوان به سادگی گفت جوامع با هم متفاوتند! البته تفاوتها سر جای خود هستند؛ ولی اینها منحصر به تفاوت میزان کله شقی دیکتاتورها، و دستگاه سرکوب آنها است. بن علی و مبارک تا حدودی مقاومت نشان دادند و بالاخره تسلیم شدند.<br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTnYvMLu57L9bT6UJczuyqMzasnnxB475HAO4rXT2rborTxW5im" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTnYvMLu57L9bT6UJczuyqMzasnnxB475HAO4rXT2rborTxW5im" /></a></div>در میان کشورهای عربی به نظر میرسید لیبی آخرین کشوری باشد که در این دومینو رهبر دیوانهاش را عزل کند. با توجه به مساحت زیادش، جمعیت کمی داشته، و مثل مصر نیست که جمعیت فوق العاده انبوه و متراکمی در حاشیه نیل و دلتای آن داشته باشد. <br />
ولی تکنولوژی و عصر ارتباطات کارش را در یک جامعه عشیرهای و طایفهای هم به سادگی انجام میدهد! حال قذافی جانی، بیاید و ساعتها در قصر مخروبهاش پرت و پلا بگوید و نکات به اصطلاح برجسته کتاب سبزش را نعره بزند، باز نمیتواند جلوی آگاهی و یادگیری تجربه از دیگر ملتها را، با سدهای فرسوده اش بگیرد؛ حتی اگر روی مبارک و دیگران را در آدمکشی و گردنکلفتی سفید کند.<br />
<br />
انقلابهای مشابه و پیاپی در دنیای اعراب، که جملگی از تکنولوژی اطلاعاتی بهره گرفته و با وجود نبود رهبری کاریزماتیک، انسجام داشته و به طرز عجیبی هم از آنارشیسم دور است، فرارسیدن دموکراسی دیجیتال را در آینده نزدیک نوید میدهد.<br />
دور نیست روزی که تصمیم گیریهای تک نفره و یا چندصدنفره، جایش را به تصمیمگیری لحظهای، و با مشارکت تک تک افراد جوامع بدهد.<br />
<br />
<b>مطلب مرتبط:</b><br />
<a href="http://ieplusit.blogspot.com/2008/09/tech-progress-and-future-of-democracy.html">توسعه روز افزون تكنولوژي و آينده دموكراسي</a><br />
<br />
<b>پ. ن:</b><br />
در مطلب فوق آرزوي پيروزي براي مردم ليبي نكردم. با اينكه با آرزو و دعا كاري درست نميشود ولي حداقل اظهار همبستگي در اينترنت كمترين كاري است كه ميتوان انجام داد. و در اين ميان معلوم نيست اين سازمان ملل به چه دردي ميخورد! گويا خود قذافي بيشتر از هر كس ديگري به مقوله بيعرضگي سازمان ملل(بخوانيد دول) واقف بود كه پارسال كاغذها را از پشت تريبون مجمع عمومي سازمان ملل به سوي آقاي رئيس پرتاب كرد!!<br />
هر ثانيه كه حكومت قذافي بيشتر عمر ميكند، بشر قرن بيست و يك شرمندهتر مي شود.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-68945158294487560882011-02-07T17:10:00.004+03:302011-02-07T17:25:35.779+03:30مسير حرفهاي شانسي<div align="justify" dir="rtl"><div style="text-align: justify;">در بلاگ گزارهها سلسلهمطالبي با عنوان "<a href="http://gozareha.wordpress.com/category/%d9%81%d9%88%d8%aa%d8%a8%d8%a7%d9%84/" target="_blank">درسهاي از فوتبال براي كسب و كار</a>" منتشر ميشود. من هم گاهگداري مطالبي در اين باره مي نويسم. موضوعات مورد اشاره مشترك هم در مورد ستايش از برنامهها و استراتژيها و حركتهاي تيمهاي باشگاهي فوق العاده تاكتيك پذيري همچون بارسلونا و رئال، و يا تيمهاي ملي منظم و با ديسيپليني همچون آلمان و ژاپن و ... ميباشد. و البته با اين فرهنگ وسنتهاي خاورميانهاي كه ما داريم، تقليد و الگوبرداري يا بنچماركينگ كار بسيار دشواري است.</div>گويا بهترين راه همان روشي است كه شاعر توصيه ميكند: ياد گرفتن ادب از بي ادبان!<br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a target="_blank" href="http://khabar.khabaronline.ir/images/position28/2011/1/2011_1_31_15_20_22.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://khabar.khabaronline.ir/images/position28/2011/1/2011_1_31_15_20_22.jpg" /></a></div>يك مورد مشخص ميتواند كارراهه (Career) و داشتن برنامه مشخص شغلي در زندگي باشد. "<b>كريم باقري</b>"، يكي از بزرگترين بازيكنان فوتبال مشرق زمين است. خيلي از جوانان فوتباليست شايد سقف آرزويشان درخشيدن در حد و اندازههاي او باشد. ولي او به عنوان يكي از افرادي كه الگوي هزاران نفر است، در دوران افول بازياش نشان داد كه نبايد مورد الگوبرداري قرار گيرد. تقليد از رفتار حرفهاي ستارهها ميتواند، اشتباه محض باشد. البته شخص كريم باقري با درآمدي كه فقط از دوران بازيكني داشته، شايد ضربهاي از سعي و خطاهاي شغلياش نخورد، ولي جبران آسيبهاي ناشي از سعي و خطا در مورد افراد معمولي كار سادهاي نيست. كريم باقري همزمان با اتمام دوران بازي، چندين بار در مصاحبههاي مختلف اعلام كرد كه هيچ علاقهاي به مربيگري ندارد و امكان ندارد به اين وادي وارد شود، و مشخص بود بيشتر به تجارت و مديريت كسب و كار ناشي از سرمايههاي شخصياش تمايل دارد. ولي اين روزها با كمال تعجب ميبينيم او دارد مربيگري را مزه مزه ميكند؛ آنهم مربيگري تيم ملي فوتبال.<br />
البته او حتي بدون داشتن مدرك مربيگري شايد مربي بسيار خوبي هم از آب دربيايد و احتمال هم دارد همچون خداداد عزيزي يا دايي و بسياري ديگر استعدادي در اين زمينه نداشته باشد كه در آينده مشخص خواهدشد. اما يك نتيجه از روند شغلي و حرفهاي او و امثال او ميتوان گرفت: <br />
درخشش او در فوتبال هم، بدون برنامه، و در نبود يك مديريت سيستميك كشف استعدادهاي برتر بوده است! و تنها دوره به اصطلاح افتخار آميز دوران فوتبال ايران، شانسي، نصادفي و بدون برنامه بوده، و برآمده از كميت بيشمار جواناني بوده كه در اين ميان هم تعداد فراواني هم احتمالا چه بسا به خاطر نقش بر آب شدن اميال و آرزوها به افسردگي، بيكاري و اعتياد و ... كشيدهشدهاند.<br />
<br />
در چنين وضعيتي است كه وقتي تيم ملي در مقابل يك تيم متفاوت از رقباي قبلي، ولي انعطاف پذير و با حساب و كتاب مانند كره جنوبي، كه صرفا متكي به قدرت ساقها نيست، به بنبست ميخورد، مهمترين هافبكش پس از به دست آمدن يك ضربه ايستگاهي شانسي تمام آموختهها و تجارب لاليگايي خود را فراموش كرده، قبل از زدن ضربه، جلوي دوربينهاي تلويزيوني زير لب دعا ميخواند، ولي توپ را به بيرون ميزند تا مشخص شود خدا هم بيبرنامگي را دوست ندارد! <br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-13479752452722598882011-01-30T11:35:00.001+03:302011-01-30T11:36:30.905+03:30از اعتماد به نفس ژاپني تا تلاطم سياسي عربي<div align="justify" dir="rtl"><b>بازهم قدرتنمايي و اعتماد به نفس ژاپني</b><br />
<br />
<a href="https://picasaweb.google.com/lh/photo/dkCD6z0DB7o5bb5QzWk3w0gWfjLuZDxWusvm0s951LY?feat=embedwebsite" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img height="155" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgddIQsbMm8V86YE7cUM2xrY1Kq2HGaiDQQKxboNtjYgXoIGaxLMF280Lp8gkqhtbkAz5qlL9gQPoQ7P8uO8PhJKRsFiyBhykDgQ1WbINNUzQAtMD4KxrRclLiKCsE3u8lhiBpTapqjEWk/s200/Japan_Tsubasa.jpg" width="200" /></a>در بازيهاي جام ملتهاي آسيا ژاپن نه فقط با قهرماني بلكه به سه دليل زير نشان داد كه آنها واقعا با بقيه فرق دارند: <br />
<br />
- در چند بازي هر بار عقب افتاده و يك يارشان هم اخراج شد، دوباره انسجام تيمي خود را بهتر كرده و حريف را شكست دادند.<br />
<br />
- در بازي مقابل كره جنوبي آخرين لحظات نيمه دوم گل مأيوس كنندهاي دريافت كردند. به نظرم هر تيم ديگري جز ژاپن بود، با روحيهاي ضعيف ضربات پنالتي را هدر مي داد؛ درست مثل بلايي كه سر غنا در جام جهاني آمد. ولي اين بار قضيه برعكس شد. به جاي اينكه كرهايها روحيه دو چنداني پيدا كنند، اين ژاپن بود كه سه پنالتي پياپي را گل كرد و در مقابل كرهايها همه پنالتيهايشان را به در و ديوار و دروازهبان زدند.<br />
<br />
- در بازي مقابل استراليا بازهم كار به وقت اضافي كشيد. هري كيول دو موقعيت تك به تك را نتوانست گل كند. اما يك ژاپني كرهاي الاصل تعويضي از اشتباه يا افتضاح مدافع استراليايي استفاده كرد و تقريبا مشابه همان گلي كه اينيستاي كرهاي-كاتالانيالاصل اسپانيا در آخرين دقايق دومين وقت اضافي فينال جام جهاني 2010 به هلند زد، با يك شوت سرضرب استثنايي دروازهبان استراليا را كه در كل بازيها فقط يك گل خوردهبود، به زانو در آورد. فكر مي كنم با توجه به فضاي پيش آمده، و نيز دقايق اضافي و مهيج فينال هر مهاجم ديگري بود توپ را استوپ كرده و با دقت دروازه را باز مي كرد. ولي اين بازيكن بدون اينكه اضطرابي داشتهباشد، انگار در يك بازي تداركاتي زدن چنين گلهايي را تمرين ميكرد. به نظرم روانشناسان بايد روحيه و احساس چنين افرادي را مورد تحليل قرار داده و به بقيه معرفي كنند.<br />
<br />
مطلب قبليام را در مورد برنامهريزي استراتژيك ژاپنيها براي فوتبال بخوانيد: "<a href="http://ieplusit.blogspot.com/2010/06/visionalist-captain-tsubasa.html" target="_blank">انيميشن يا چشمانداز</a>".<br />
<br />
<b>هم ايجاد كننده، و هم پيشبيني كننده "عصر تلاطم"</b><br />
<br />
<a href="https://picasaweb.google.com/lh/photo/durkbCq3PBmWWJh85NNRhEgWfjLuZDxWusvm0s951LY?feat=embedwebsite" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img height="153" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgGoOlkOWpNF6uU9dEwv-8ePeo3fHbby1j4aYqx0HzYqVTCVd1VdngXPYz7BTWIDoAoiz00rOm2fcudnieALP3eFXkGurrrIlkoNhMcGPKZPkMt248XdIzRq0ZdDbheQl5xeqgZwJgSEBQ/s200/AlanGreenspan_TheAgeOfTurbulence.jpg" width="200" /></a>مدتي قبل به يكي از صاحب منصبان سازمان اعتراض نموديم كه چرا اينترنت را جيرهبندي كردهايد. اين كار به نوعي مقاومت در برابر تكنولوژي است. اگر كسي نخواهد كار كند اينكه سهميه اينترنتش كم شود يا نه تاثيري ندارد و اين حرفها! بعد بحث به بيراهه رفت و او كار را به فلسفه(!) و مغالطه كشيد؛ مثلا همه ما در زندگي به سوي محدوديت حركت ميكنيم! بعد چند كتاب، كه گويا فقط تيترهايشان خوانده شده بود، به معترضان داد كه اين كتاب هم به من رسيد:<br />
"عصر تلاطم(The Age Of Turbulence)"، نوشته آلن گرينسپن(Alan Greenspan)<br />
در معرفي آلن گرينسپن همين بس كه وي 1987 تا 2006 رياست فدرال رزور آمريكا (بانك مركزي آمريكا) را بر عهده داشتهاست. من هم تا حالا فرصت خواندن اين كتاب را پيدا نكرده بودم كه در روزنامه دنياي اقتصاد ديدم كه تصوير جناب گرينسپن زير تيتر "كميسيون تحقيق آمريكا منتشر كرد: معرفي متهم بحران مالي جهان" چاپ شدهاست!<br />
بله؛ آلن گرينسپن در دوران بازنشستگي خود بهتر از هر كس ديگري ميتوانسته نتايج متلاطم كارهايش را در مهمترين نهاد مالي آمريكا و چه بسا دنيا، پيشبيني كرده و كتابي در همين مورد به رشته تحرير در بياورد!<br />
<br />
<b>من باب تكريم تونسيها و مصريها</b><br />
<br />
در مورد تلاطم حرف زديم ياد دنياي عرب و زير و رو شدن اوضاع اجتماعي-سياسي در كشورهاي عربي افتادم.<br />
كلمه "جمهور" همانند اكثر كلمات همين متني كه رؤيت ميكنيد نشأت گرفته از لسان عربي است. غالب ممالك عرب هم حكومتشان پيشوند جمهوري دارد، ولي معلوم نيست چرا جمهوري نسيتند! ديگر داشتيم شك مي كرديم به اينكه آيا درك صحيحي از منظور اعراب در مورد جمهوري داشتهايم يا نه؟ كه خودشان گويا دست به كار شدهاند تا بگويند جمهوري فقط و فقط در آبا و ابنا (پدر و پسرها) خلاصه نميشود. و داستان از تونس كوچك شروع شد و اين روزها در مصر بزرگي كه مهد تمدني سر به زير و صبور است، ادامه دارد.<br />
ضرب شست "جمهور" به "رئيس"، در تونس و مصر كاملا مؤثر واقع شده است، فقط با اين تفاوت كه در يكي رئيس جمهور متواري شده و زيردستان او مقاومت نشان ميدهند، ولي در مصر، جناب مبارك ميخواهد زيردستان خود را خلع كند، ولي خود مقاومت نشان ميدهد!<br />
اي كاش تمدن در شمال آفريقا هم مثل تمدن در جنوب آفريقا سابقه طولاني نداشت و در عوض بزرگي بزرگانش فقط در مسند قدرت ديده نميشد.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-41279225015850588922011-01-22T09:59:00.003+03:302011-01-22T10:22:56.072+03:30كيفيت و ديگر هيچ<div align="justify" dir="rtl">وقتي هر چيز وابسته به رضايت مشتري باشد، كيفيت هم مهمترين فاكتور در عرضه كالا خواهد و چنين است كه كنون(Canon) به قلع و قمع دوربينها و ديگر تجهيزات عكاسي ديجيتال مي پردازد كه ممكن است در آينده به بهاي از دست دادن بخش بزرگي از باراز پر از رقابت دوربينهاي ديجيتال و لطمه خوردن به برند معروفش تمام شود. <br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://aksonline.ir/fa/wp-content/uploads/canon-cameras-destruction-10.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="240" src="http://aksonline.ir/fa/wp-content/uploads/canon-cameras-destruction-10.jpg" width="320" /></a></div><br />
مطلب مربوطه را اينجا ببينيد: "<a href="http://aksonline.ir/fa/?p=8689" target="_blank">نابودي عمدي تجهيزات كنون</a>"<br />
<br />
<b>پ.ن: </b><br />
اين نگاه بدبينانه را هم اضافه كنم كه احتمالا كنون خواسته با از بين بردن تعداد از دوربينها چنين القاء كند كه دوربينهاي داراي ايراد و نقص فني در بازار، تقلبي هستند!</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-32971008654724774772011-01-19T09:39:00.021+03:302011-01-19T11:17:35.029+03:30مفسران قاطع فوتبال<div align="justify" dir="rtl"><a href="http://www.use.com/e17cbc8784e85b2f1e62" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" src="http://media.use.com/images/s_1/e17cbc8784e85b2f1e62.jpg" /></a>با چه اطمينان و قاطعيتي مي گويند اين مجريان و مفسران و تحليلگران! همه به ضرس قاطع قبل از سومين بازي مي گويند بله ايران اول شد و ايران خورد به كره! يعني بينشان يك نفر هم نبود كه بگويد احتمال دارد امارات به امارات ببازد و از آن طرف عراق كره شمالي را دو هيچ ببرد. در اين صورت ايران دوم ميشود! اين در حالياست كه سايت AFC هنوز اسامي تيمهاي صعود كرده گروه D را مشخص نكردهاست.<br />
<br />
<b>ي.س (تذكر آيين نامهاي به خودم!): </b><br />
<br />
<center> </center>به دستورالعمل مسابقات نگاه كردم. بنا به بند b.ii.A در بخش Technical Rules for the Competitions/ Group Stages <a href="http://images.the-afc.com/Documents/2010/regs/AFC_Asian_Cup_Qatar_2011_Regulations.pdf" target="_blank">آيين نامه مسابقات</a> به اين اشاره شده كه اگر امتيازات ميان دو تيم يا بيشتر مساوي شد، جهت رده بندي از امتيازات مكتسبه در برخورد با بقيه تيمها صرفنظر مي شود. يعني اگر ايران ببازد، و عراق كره شمالي را 10-0 هم ببرد دوم خواهد شد. ولي سايت AFC منتظر است تا بازيها پايان يابد و بعدا تيمهاي صعود كرده را در نمودار مشخص كند. به هر حال اطلاع از آييننامه نبايد باعث شود كه آقايان در خواب پيروزي و اول شدن در گروه بخوابند!<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-33109423036848739052011-01-17T11:45:00.013+03:302011-01-18T01:32:01.188+03:30اگر واقعا دنبال مشتري هستيد، فرق نميكند پيتزا بپزيد يا مغازهدار باشيد<div align="justify" dir="rtl">نبش كوچه خانهاي نسبتا قديمي بود كه چند سال پيش تخريب شد و جايش يك برج مسكوني احداث كردند كه طبقه همكفش هم يك مغازه است. بعد از مدتي پسر جواني يك پيتزا فروشي را در آن داير كرد.<br />
دو-سه بار تلفني و حضوري از آنها پيتزا خريدم كه آن هم از روي اجبار و تنبلي خودم بود! مي توان گفت آنها به خاطر برخورد بد و حق به جانبشان يك مشتري را از دست دادند.<br />
<br />
مدتي بود كركره پيتزا فروشي پايين بود! مي شد نتيجه گرفت پيتزافروش به كار خود علاقه نداشته، و احتمالا به همين خاطر با مشتريان هم برخورد بدي داشته و در نهايت در جلب مشتري موفق نشده است. ماه قبل ديدم كه جاي پيتزا فروش يك مغازه خوار و بار فروشي يا سوپر ماركت كوچك درست كردهاند! خوشحال شدم كه ديگر لازم نيست دو سه كوچه بالاتر بروم.<br />
<br />
ديروز موقع برگشت جهت خريد دستكش ظرفشويي(مدتهاست فست فود خوري را كنار گذاشتهام؛ يكي از تبعاتش اين است كه كار ظرفشوييات زياد ميشود!)براي اولين بار وارد مغازه مزبور شدم و ديدم همان پيتزا فروش اين بار در قامت يك سوپري ظاهر شد! مي خواستم برگردم! ولي به هرحال به او گفتم دستكش داريد؟ گفت بله، چه سايزي مي خواهي؟ من هم كه بار اول بود در عمرم دستكش مخصوص ظرفشويي مي گرفتم دستم را نشانش دادم و گفتم فكر مي كند به دست من چه سايزي مي خورد؟ او(فروشنده) هم نگاه عاقل اندر سفيهي (به مشتري) كرد و گفت من از كجا بدانم سايز دستت چيست؟<br />
<br />
من هم از خريد منصرف شدم. احتمالا آقاي پيتزافروش سابق به زودي در اين كارش هم موفقيتي كسب نخواهدكرد. ميتوان حدس زد سرمايه اين كارها را با زحمت و تلاش به دست نياورده، و نمي داند به هر دليل هم كه شده نبايد مشتري را دست بياندازد! براي به دست آوردن مشتري ثابت فرق نمي كند، شما پيتزا فروش باشيد يا مغازهدار يا تعميركار يا آرايشگر يا مهندس و دكتر و ... . در اين دوره و زمانه مغازه دار هم بايد اطلاعاتي را در مورد كالاهايي كه مي فروشد بداند. البته بايد اذعان كرد توقعي هم نيست يك مغازهدار در مورد همه اجناس فروشگاهش اطلاعات تمام و كمال داشته باشد ولي با كمال متانت و ادب مي تواند برخورد بهتري داشتهباشد. البته مثل بعضي از فروشندگان لباس و كفش هم نبايد اطلاعات غلط بدهد و به اصطلاح از آن سوي پشت بام بيافتد! اين دسته از فروشندگان هم فكر ميكنند اين اولين و آخرين بارياست كه مشتري ميآيد و با تعريف و تمجيد بيش از انداره در مورد كيفيت كالا و تيپ مشتري به هر طريق ممكن مي خواهند جنسشان را بفروشند يا به بيان خودشان بياندازند!<br />
<br />
<a href="http://picasaweb.google.com/lh/photo/roozFyCarC1J7ZD471x-tUgWfjLuZDxWusvm0s951LY?feat=embedwebsite" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img height="98" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg9sEFTLHB3mJTMdFb06P1YsDmjw-PbWo4eG6xGxAjFU3SsOzlzwxL2ilvmRIpG4J9WoRhSLuMXgDI7SGsFhNzDAMZHfaK8Dtn5assZCBN7sY-j8k_mLoOmtN0Es65qtZtyE4mYjeqm388/s144/HouseholdGloves_SizeGuide.jpg" width="144" /></a>رفتم به مغازه آشنا ولي دورتر قبلي. صاحب مغازه قديمي گفت مثل اينكه چيزهايي روي بستهبندي نايلوني دستكشها نوشته. توليد كننده دستكش طرح جالبي براي مشخص كردن سه سايز اسمال، مديوم و لارج روي نايلون چاپ كرده بود. با گذاشتن كف دست روي محلي كه مشخص شده بود سايز دست هم تعيين ميشد. ولي وقتي به به خانه آمدم و بستهبندي را باز كرده، دستكش به دست شده و با اشتياق(!) مشغول شستن ظروف شدم، تازه متوجه شدم درجهبندي توليدكننده خالي از ايراد نبودهاست. من ظرفها را كاملا هدفمند ميشستم، ولي انگشت دستكشها همديگر را! احتمالا توليدكننده، مقياس سايز دستكشها را از جايي ديگر الگوبرداري صرف كرده، يا اينكه گرافيست بستهبندي، عكس را بدون آگاهي طراح اصلي، يك Resize مختصر كرده!<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-12510440421363788482011-01-10T14:20:00.008+03:302011-01-10T18:19:29.041+03:30تنها عامل سانحه هوايي از ديدگاه آقاي مسؤول<div align="justify" dir="rtl"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/01/608740_orig.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="133" src="http://www.mehrnews.com/mehr_media/image/2011/01/608740_orig.jpg" width="200" /></a></div>بنابه دلايلي حتي اگر مجري كار و پروژهاي خودم باشم زير بار ارائه و پزرنتيشن نمي روم. ولي اين بار وقتي ديدم انواع و اقسام تعارفات و تسليتهاي ديگر وجود دارد و با اينكه موضوع هم "منابع انساني" است، حادثه دلخراش هوايي در آذربايجان غربي مورد غفلت واقع مي شود، اين بار پشت تريبون رفتم تا به بهانه پرزنتيشن نرم افزار، سقوط هواپيما در آسمان اروميه را تسليت بگويم. بعد از پرزنته تعدادي از همكاران به اين خاطر از من تشكر كردند. طوري كه به تدريج داشتم به خاطر اين كار احساس غرور هم مي كردم و اين احساس باعث عذاب شديد وجدانم شد.<br />
<br />
قبلا يكي دومورد اضطراري پيش آمده بود كه با هواپيما مسافرت كنم، كه به دليل توپولوف بودن هواپيما قيد پرواز را زده و زميني رفته بودم! ولي هواپيماي ديشب توپولوف نه، بلكه بوئينگ بود! يعني ديگر به بوئينگ و ايرباس هم اعتباري نيست. از سوي ديگر امروز وزير راه و ترابري در توجيه سقوط هواپيما گفته است:<br />
<blockquote><b>" تنها عامل سقوط اين هواپيماي مسافربري، شرايط نامناسب آب و هوايي، و عدم ديد كافي خلبان بوده است." - </b><a href="http://www.fararu.com/vdcjohem.uqei8zsffu.html">(فرارو)</a><b><br />
</b></blockquote>چنين اظهار نظري بايد با اين سؤال مواجه شود كه آيا در اروپا و آمريكاي شمالي كه آب و هوايي اين چنين و چه بسا بدتر دارند بايد هر لحظه بايد يك سانحه رخ دهد؟! اينكه ايشان لفظ "تنها" را به كار مي برند بيانگر اين است كه نمي خواهند بپذيرند اين عوامل مستقيم عوامل مهمتر غيرمستقيم داشتهاند. به بياني ديگر در چنين شرايطي نمي توان مسؤوليت را به گردن هواپيما و آب و هوا و چشمان خلبان انداخت. در سال 2011 با وجود سيستمهاي پيشرفته پيش بيني هوا و ... ،دستور چنين پروازي مسلما نبايد صادر مي شد تا خلبان در نزديكي برج مراقبت پرواز نگويد وضعيت هوا وخيم است. اگر آب و هوا و ديد خلبان را بتوان از علل سقوط هواپيما فرض كرد، يقينا تنها عامل چنين قصوري به مديريت ضعيف و حساب نشده بر ميگردد.<br />
<br />
<b>ي. س:</b><br />
احتمالا بعضيها بگويند تلفات حوادث جادهاي كه خيلي بيشتر چرا اخبار مربوط به حوادث هوايي بيشتر مطرح ميشود. من شخصا چنين معتقدم كه تصادفات جادهاي بدينجهت متفاوت است كه قبل از تصادف احتمالا انسان حداقل اميدي را جهت زنده ماندن را دارد. ولي فرض كنيد كه هواپيما دارد سقوط آزاد ميكند! تجسمش هم انسان را ميترساند. لحظه شتاب گرفتن روي باند كه به خودي خود هراسآور است!<br />
<br />
<b>مطالب مرتبط قبلي:</b><br />
- <a href="http://ieplusit.blogspot.com/2009/07/aviation-incidents-in-iran.html">دلايل سوانح هوايي در ايران</a><br />
- <a href="http://ieplusit.blogspot.com/2010/04/lech-kaczynski.html">هزینه از دست دادن یک رهبر بزرگ</a><br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-81271777054740906462011-01-09T12:49:00.004+03:302011-01-09T13:35:05.787+03:30جلوگيري از اتلاف سوخت با طراحي صحيح<div align="justify" dir="rtl">اين ماجراي هدفمندي، اگر نصف پر ليوان را ببينيم، يك مزيت بزرگ دارد و آن اين است كه بخشي از مردم كه هنوز به اهميت "رأي" خود واقف نباشند، احتمالا به دليل احساس فشارهاي اقتصادي به زودي ملتفت خواهند شد وجود دولت بيش از آنچه به معنويات ارتباط داشته باشد، في الواقع فلسفه اقتصادي دارد و از اين به بعد بايد خاضعانه و بدون چشم داشت، در صحنه نباشند و اگر هزينه مي دهند، بايد تقاضا و توقعات بسياري هم داشته باشند.<br />
<br />
در مورد توقعات به حق و متقابل مردم به علت حذف سوبسيدها، قبلا هم در اين وبلاگ مطالبي نوشته شده كه يكي از آنها واقعي كردن قيمت خودرو يا حذف تعرفه گمركي از قيمت اتومبيلهاي وارداتي بود(<a href="http://ieplusit.blogspot.com/2009/10/custom-duties-and-targeted-subsidies.html" target="_blank">تعرفههاي گمركي و هدفمندي يارانهها</a>). و گفته شد كسي با حذف سوبسيد مشكلي ندارد و ملت هم از خدايشان است سوار ماشينهاي ايمن شوند و از سوي ديگر هوا را هم كمتر آلوده كنند و اين نياز به توضيح زياد ندارد. اخيرا يكي از مسؤولان مهم دولتي مي گفت مردم نبايد فكر كنند كه فقط به مردم فشار مي آيد بلكه به بخش دولتي هم فشار ميآيد و هزينه انرژي پرداختي توسط ارگانهاي دولتي چندين برابر خواهدبود! و كسي هم نبود كه بگويد آخر عزيز دل برادر! يك كارمند دولت بيش از آنچه نگران تعداد لامپهاي روشن اداره و يا ميزان مصرف بنزين باشد بيشتر به فكر موضوعات ديگر خواهدبود و اصولا بخش دولتي چرا بايد نگران باشد كه هزينه هاي چقدر خواهدبود؟!<br />
<br />
<a href="http://www.use.com/bc067dd20c63a879e2f8" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="106" src="http://media.use.com/images/s_1/bc067dd20c63a879e2f8.jpg" width="200" /></a>برگرديم به موضوع داشتن توقعات از مسؤول وقتي كه توقع كمتر كردن مصرف انرژي را دارند. البته قبلا هم چنين توقعاتي بود ولي الان ديگر حداقل موقع تايپ جديتر است! نزديك هفت سال است كه يك مسير ثابت را براي رفتن به كار طي مي كنم. به جرأت مي توانم بگويم بيش از نيمي از زمان رفت و آمد بنده مربوط ميشود به مسير 2.4 كيلومتري مشخص شده با مربعات كوچك قرمز رنگ، در همين نقشه اي كه مشاهده مي فرماييد. امكان ورود مستقيم از بزرگراه ستاري(در مسير شمال به جنوب) از طريق يك خروجي به اتوبان تهران-كرج(مسير شرق به غرب) شد. بقيه مسير من اگر 15 كيلومتر باشد كمتر از 10 دقيقه طول مي كشد؛ ولي مي توانم بگويم در اين قسمت به دليل ترافيك سنگيني كه ايجاد مي شود مصرف بنزين هم برابر با بقيه مسير است! اگر فرض كنيم هر دقيقه 10 خودرو بخواهند چنين دوري در مسير بزنند در يك شبانه روز 14400 خودرو يك مسير 2.5 كيلومتري را بيهوده خواهند پيمود كه كلا مي شود 36000 كيلومتر!<br />
حال بگذريم از اينكه با توجه به دو لاين بودن پل(در حالي كه اتوبان 4 بانده و بزگراه ستاري سه بانده است!!) دنباله اين ترافيك به دو دو بزرگراه متقاطع كرج و ستاري هم رسيده و منجر به چه اعصاب خرديها و راهبندانها و تصادفها و ... كه نميشود! من نميدانم اضافه كردن يك خروجي كه در شكل با رنگ سبز مشخص شده چقدر هزينه داشته است كه در اين مدت هيچ اقدامي نشده است. آيا اين فقط وظيفه مردم است كه بايد كم مصرف كنند يا اينكه بايد مسؤولين شهري و ... هم به فكر آسايش مردم و نيز كمتر كردن اتلاف سوخت با طراحيهاي درست باشند؟ <br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-89330865774992017032011-01-06T12:05:00.007+03:302011-01-06T12:18:59.017+03:30خطيرترين نوع مديريت<div align="justify" dir="rtl"><br />
يكي از هم سازمانيهاي باسابقه (از لحاظ سال!) هفت هشت است به سقف شيشهاي ارتقا و ترفيع رسيده، و تلاشهاي آشكار او جهت كانورت شدن از سمت x1 به به x2 برايش نافرجام بوده است(در شركت ما لايههاي سازماني زياد است!)؛ و با اينكه زيردستان و دور و بريهاي او بدشان نمي آيد وضعيت او چنين باقي بماند ولي از طرف ديگر دوستان چنين نظري دارند باز ايشان بهتر است از افرادي كه بدون هيچ شناخت و تجربه قبلي يك هو مي آيند و بالاسر فرد مورد نظر قرار مي گيرند. في الواقع گناه دارد بنده خدا!<br />
<br />
مدتي قبل يكي از دوستان آمد و خبر مسرت بخشي داد كه فلاني با حفظ سمت قبلي مدير شده است. ما هم با تعجب گفتيم كجا؟ و فرد راوي گفت <b>مدير ساختمان</b> شده! در انتخابات واحد مسكونياش مديريت ساختمان را كردهاند تو پاچهاش! و ملت زدند زير خنده. چون در اين دوره و زمانه كيست كه قبول كنيد مسؤوليت رسيدن به حساب و كتاب اين واحدهاي مسكوني را!<br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://common.cinemachicago.org/resources/images/movie_stills/46/BuildingManager.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="150" src="http://common.cinemachicago.org/resources/images/movie_stills/46/BuildingManager.jpg" width="200" /></a></div>يقينا شما هم با مصائب آپارتمان نشيني دست به گريبانيد و مي دانيد كه اين روزها با توجه به آبجكتيو شدن سوبسيدها(هدفمندي يارانهها!) چه روزهاي سختي در انتظار كساني است كه مي خواهند حق شارژها را جمع آوري كنند. الان چهار سال است كه مي خواهند به در رموت كنترل نصب كنند ولي تعدادي زير بار نمي روند كه نمي روند. نه اينكه وضع ماليشان بد باشد ولي نمي دانم چه مرضي دارند كه مي گويند ريموت فلان مارك بايد باشد. بعد مدير ساختمان مي گويد آقا پس تو بيا مدير شو ولي طرف قبول نمي كند! در ساختمان ما كه يكي دو تا از همسايه ها اصلا نه مي دانند فرهنگ چيست و نه تمدن! فقط لخت نمي گردند. آما نصف شب موقعي كه همه خوابيدهاند، انگار يك گله بوفالو شب در پلهها تردد مي كنند! <br />
<br />
حالا مزاح به كنار؛ واقعا بايد از اين مديران ساختمان تشكر و قدرداني كرد. وقتي لوله مي تركد، سيستم گرمايي و سرمايي نياز به نعمير پيدا مي كند و هزار مشكل ديگر خلاصه اينها هستند بدون اينكه دنبال كسب گواهينامه ايزو و اشتهار به تعالي سازماني و ... باشند فقط و فقط به فكر حل شدن مشكل و رفاه اهالي ساختمان هستند.<br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-63179121694166086362010-12-28T10:23:00.003+03:302010-12-28T10:36:34.133+03:30مديران مادرزاد<div align="justify" dir="rtl"><br />
همه جاي دنيا مدارج ترقي پله پله طي شود، ولي اينجا وضعيت فرق مي كند. بعضيها حتي ابايي از اين ندارند كه بگويند از اولش مدير بودهاند! يكي از مديران اسبق كه چهل و خوردهاي سال داشت در مراسم معارفهاش گفت بيست و خوردهاي سال سابقه مديريت دارد. بعد كه آمديم حساب كرديم، ديديم سابقه مديريتش از سابقه كارش بيشتر است. <br />
<br />
وقتي چنين كارهايي در سازمانهاي صنعتي و تجاري انجام ميشود انتقادها فقط محدود به آن سازمانها است. ميتوان مثالهايي آورد از چندين شركت و سازمان عظيم كه سكان ادارهشان به افرادي مبتدي، تازه فارغالتحصيل شده و يا با تخصص غير مرتبط سپرده شده؛ البته امور مديريت اقتصادي و اجتماعي هم متاسفانه زياد در كانون توجهات و انتقادات عوام نيست. ولي وقتي چنين اتفاقاتي در حوزه فوتبال رخ ميدهد كه زير ذرهبين روزنامهها قرار دادر، تعجب و شگفتي بيشتر ميشود. يكي دو ماه قبل بود كه يك مجري تلويزيوني فردي بي تجربه و ژورناليست به سمت مربيگري تيمهاي ملي نوجوانان منصوب شد و تيم را با شكستهاي فضاحت باري روبرو كرد. و دوباره همين كار را كردهاند. يك تحليلگر ورزشي بدون سابقه برجسته ميشود مربي تيم ملي اميد.<br />
<br />
رفتم به سايتش نگاه كردم ديدم فرد مورد نظر شديدا به دنبال رزومهسازي است كه البته گناهي به او وارد نيست! كيست كه در اين مملكت دنبال اين كارها نباشد! صفحه اصلي هم خيلي جالب است. نوشته شده او مسؤوليت تيم را قبول كرده! و عكسي هم از دوران آناليزوري مربوط به زمان مربيگري دايي گذاشته شده كه دارد بازيكنان تيم ملي را كوچينگ ميكند. ولي نكونام فكرش جاي ديگر است و شجاعي هم از نگاهش معلوم است كه گفتههاي جناب آناليزور را تا چه حد قبول دارد. به قول تركها ائله بيل دهوه نالباندا باخير(گويا شتر به نعلبند نگاه ميكند)! <br />
<br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.use.com/images/s_2/aae9f1abf2ecd9f927e2_1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="203" src="http://www.use.com/images/s_2/aae9f1abf2ecd9f927e2_1.jpg" width="320" /></a></div><br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-88277606191425305642010-12-23T11:56:00.006+03:302010-12-23T12:22:02.572+03:30تصميماتي كه احساسي نبود<div align="justify" dir="rtl">گويا اين روزها براي خيليها ميان "<b>تشخيص بر مبناي احساس</b>" و "<b>تشخيص از روي علائم و عوامل مختلف</b>" تفاوت و مرزي وجود ندارد و اين گويا مشكلي بينالمللي است!<br />
ديشب قسمتي از يك سريال جالب ژاپني(مهارت دستان ترو) ديدم در مورد يك جراح نابغه، ولي خيلي جوان ژاپني به نام <b>ترو </b>كه زير نظر اساتيد معروف در معتبرترين مركز آموزش جراحي در حال كارآموزي است(اي كاش يك پزشك يا دانشجوي پزشكي هم اين مطلب را بخواند و بگويد او اينترن بود اكسترن بود يا ...؟). ولي به دليل عدم رعايت نظم و انضباط و وقت نشناسي، كاسه صبر اساتيد با ديسيپلين ژاپني را لبريز كرده، به طوريكه او را تهديد به اخراج مي كنند؛ ولي ترو هر بار يك جراحي خارق العاده كرده و جان كسي را نجات ميدهد و روي اساتيد را كم كرده و پوز مهمترين رقيبش را به زمين ميزند. در همين تك قسمتي كه ديدم، گويا ماجرا به همان اختلاف سنتي ميان احساس و منطق برميگردد. صحنهها طوري است كه القا ميكند ترو فردي احساسي است در حالي كه او به علايم و نشانهها دقت ميكند. فردي را ميآورند كه با اسلحه ساچمهاي زده كتف و دست چپ خود را سوراخ سوراخ كرده است. ترو و رقيبش باهم مامور ميشوند تا 180 ساچمه را از بدن او در بياورند. رقيبش كه مترصد فرصت است ميگويد بيا در بيرون آوردن ساچمهها مسابقه بدهيم؛ هر كسي ساچمه بيشتري در آورد برنده است! ولي ترو نمي پذيرد و مي گويد من روي انسان رقابت نميكنم. رقيب هم ميگويد تو هميشه يك آدم احساسي هستي در حالي كه من معتقدم آدم بايد منطقي و علمي باشد!<br />
اين در حالياست كه مي توان نتيجهگيري كرد در اين ميان منطقيترين فرد <b>ترو </b>است كه سر بدن انسان شرطبندي نميكند و معلوم نيست چرا اتفاقات برعكس جلوه داده ميشود؛ شايد مشكل به دوبله و ترجمه برگردد! در همين رابطه به يك موضوع ديگر ميپردازم. افشين قطبي سرمربي فوتبال ايران كه از قضا چند ماه ديگر مربي يك تيم ژاپني خواهدشد در مورد ليست انتخابي تيم ملي در دفاع از نحوه انتخاب خود نظرات زير را داده است:<br />
<blockquote>... « افرادي كه اطرافم هستند ميدانند كه براي انتخاب بازيكنان چقدر كار كردهام. عمرانزاده را خودم براي اولين بار به تيم ملي دعوت كردم اما احساس كردم در اين شرايط بازيكنان ديگري ميتوانند به تيم ملي كمك كنند. كنارگذاشتن زنيدپور هم بسيار دشوار بود. او بازيكن بسيار خوبي است اما واقعيت اين است كه سال خوبي در باشگاهش نداشته. من از شخصيت محسن بنگر هم لذت بردم اما <b>احساس كردم </b>چهار بازيكني كه براي دفاع انتخاب كردم بهتر ميتوانند به من كمك كنند. از بازي اولادي هم لذت ميبردم و حتي لقب او را پلنگ گذاشتم. او تلاش كرد به تيم ملي اضافه شود اما<b> احساس ميكنم</b> آرش افشين و نوروزي در شرايط بسيار بهتري قرار دارند. به معدنچي هم همواره علاقه داشتهام اما او هم بيشتر سال را مصدوم بود و در شرايط بازي قرار نداشت.» قطبي در ادامه در پاسخ به دلايل دعوت نشدن فرهاد مجيدي و علي كريمي هم گفت: «هردوي آنها نابغه هستند و براي اين فوتبال زحمت كشيدهاند اما<b> احساس كردم</b> كه براي اين تيم ملي و اين جام ملتها نميتوانند مفيد باشند. وقتي مجيدي را به تيم ملي دعوت كردم و او اعلام خداحافظي كرد، نشان ميدهد كه قلب و دلش با تيم ملي نيست. اينطور بود كه تصميم گرفتم دقتم را روي ساير بازيكنان متمركز كنم.» (<a href="http://www.tehrooz.com/1389/10/2/TehranEmrooz/451/Page/17/?NewsID=56581" target="_blank">روزنامه تهران امروز</a>)</blockquote>همانطور كه ميبينيد قطبي در مورد تصميمگيرياش از بين همين تعدادي كه نام برده، معقول عمل كرده ولي تكيه كلام او هم "<b>احساس مي كنم</b>" است! به جاي اينكه با صراحت و رك و پوست كنده بگويد دو دو تا چهارتا ميشود و بنابراين ايكس از واي بهتر است و در اين ميان احساسي عمل نشده است. البته اگر او در مورد كل بازيكنان ليگ مي خواست اين حرفها را بزند حتما بايد اعتراف مي كرد كه احساسي عمل كرده است! مثلا اگر او بر مبناي آمار و ارقام ميخواست بازيكن انتخاب كند هرگز نبايد به سراغ ميرزاپور و حقيقي(دروازه بانهاي پيكان و پيروزي) مي رفت كه تيمهايشان تفاضل گل منفي دارند! و يا اينكه در انتخاب مهاجمها معلوم نيست كه چرا "سعيد دقيقي" يعني گلزن سوم ليگ دعوت نشده است.</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-47528661932169868192010-12-21T11:47:00.010+03:302010-12-22T00:26:29.442+03:30ارتقاي تصادفي يا هردنبيلي*؟<div align="justify" dir="rtl">هزاران نفر هم از مديريت با حساب و كتاب و نظاممند دفاع كنند، كافي است يكي در آن سوي دنيا بيايد و همه رشتهها را پنبه كند! يكي از چالشهاي اساسي منابع انساني در شركت ما بالا رفتن سن كاركنان و به تبع آن انتظار و توقع كاركنان در مورد ارتقاء موازي است. همان كاري كه در جاهاي نظامي هم انجام ميشود. آنهايي كه درجه آكادميك ندارند هر دو-سه سال يك بار يك درجه مي گيرند تا در درجه ستواني بازنشسته شوند(ترفیع آنهايي كه درجه تحصيلي دانشگاهي دارند از ستواني شروع مي شود تا درجه سرتيپي يا تيمساري) مگر اينكه در جنگي يا حادثهاي رشادت و لياقت فوق العادهاي از خود نشان دهند تا منتظر گذشت زمان نباشند و در پله ارتقاء جهش كنند.<br />
<br />
البته در شركت ما چند سالیاست روند جذب نيروي جديد و جوان متوقف شده و احتمالا مديريت جديد نگران اين است كه اگر همه تعداد كارشناسان ترفيع يافته و ارشد بيشتر از تعداد كارشناسان با رتبه پايين باشد ديگر كارشناس رتبه پاييني براي كار كردن وجود نداشته باشد(چون كارشناسان رتبه بالا اصولا كار نمي كنند و فقط نظر شفاهي- بخوانيد فولكلوريك - ميدهند) و به همين خاطر علاوه بر گذشت زمان يك محدوديت ديگر براي ارتقاء گذاشتهاند و آن ارتقاء فقط بيست درصد از افراد است! يعني اگر گروهبان از ارتش را مثال بزنيم كه در ميان ده نفر ديگر از همقطاران خدمت مي كند حتي با فرض عملكرد عالي بايد ده سال منتظر بماند تا يك پله ارتقاء پيدا بكند. حال اين بماند كه در سازمانهاي تجاري نيمهدولتي غيرنظامي كه در يك محيط غير رقابتي و با داشتن بازارهاي انحصاري فعاليت ميكنند تا كنون هيچ روشي كشف نشده كه عمل خارق العاده و بي نظير معادل جسارت زدن به قلب دشمن و رفتن روي ميدان مين چگونه بايد باشد؟ الان نزديك دو سال است افرادي از اين نردبان ترقي بالا مي روند و ما كه نميدانيم مكانيزمش چيست؟! و هر چه زمان ميگذرد مسأله بغرنجتر ميشد كه به دست آوردن جايزه ايگ نوبل مديريت** توسط محققان مسخره ايتاليايي ما را نجات دادند! ما تازه ملتفت شديم كه آقايان تصميمگيرنده به احتمال قريب به يقين از مديريت شانسي استفاده ميكردهاند. بنابراين جايزه ايگ نوبل مديريت را بايد به طور اشتراكي ميان محققان دانشگاه كاتانياي ايتاليا و مديران ايران اعطا ميكردند: <br />
<blockquote><b>ایگنوبل مدیریت: کارایی بهینه مدیریت شانسی </b><br />
<br />
شاید بیپی بتواند از پژوهشهایی که برنده جایزه مدیریت سال جاری شد نیز سود ببرد. آلساندرو پلوچینو، آندرئا راپیساردا و سزار گارافالو از دانشگاه کاتانیای ایتالیا، نگاه تازهای به اصل پیتر انداختند. این سه نفر با استفاده از نظریه بازیها نشان دادند که بهترین راه برای ارتقای بازدهی یک سازمان، این است که یا هر بار به طور تصادفی به یک نفر از کارمندان ارتقای رتبه داده شود، و یا به طور تصادفی به بهترین و بدترین اعضا ارتقا داده شود. و این یعنی اینکه برای ارتقا نیازی به داشتن شایستگی نیست!<br />
اصل پیتر که موضوع کتابی محبوب در سال 1969 / 1348 بود، بیان میدارد که در یک نظام سلسله مراتبی، هر کارمندی به طور مداوم ارتقای شغل میگیرد تا اینکه بالاخره به جایی میرسد که لیاقت آن را ندارد! نکته جالبتر اینجاست که در این رتبه به طور نامحدود باقی میماند.<br />
گروه راپیساردا برای این مشکل راهحل عجیبی یافتند؛ ارتقای تصادفی کارمندان. با خلق مدلهای کامپیوتری از سازمانی با 160 نفر کارمند، آنها دریافتند که چنین سیستمی میتواند کارایی بالاتری به نسبت سیستمی داشته باشد که در آن افراد بر حسب شایستگیهای خود ارتقای مقام میگیرند. حتی ارتقای متناوب بهترین و بدترین کارمندان نیز از مدل استاندارد ارتقا بر حسب شایستگی بهتر بود.<br />
به گفته راپیساردا، دلیل این امر این است که نمیتوانید بگویید که چون افراد در کار قبلی خود خوب بودهاند، پس در شغل فعلی نیز خوب خواهند بود[***]؛ در نتیجه ارتقای تصادفی در عمل بازدهی کلی را بهبود میبخشد: «ایده این است که اگر کسی واقعا خوب کار میکند، بهتر این است که جابجا نشود! به او پاداش بدهید، ولی او را در جای خود نگاه دارید. کسی که یک دکتر خوب است، شاید یک رئیس خوب برای بیمارستان نباشد». <br />
<a href="http://aftabnews.ir/vdciwqaz3t1az32.cbct.html" target="_blank">منبع: خندهدارترین کشفیات علمی امسال چه بود؟</a></blockquote><br />
</div><div align="justify" dir="rtl">*<b> - پ. ن:</b> <br />
"<b>هردنبيلي</b>" يا "<b>هردمبيلي</b>" به كار رفته در عنوان اين مطلب كه در زبان عاميانه فارسي به كار مي رود جهت مزاح انتخاب نشده است؛ اين كلمه از عبارت تركيبي "<b>هر دن بيري</b>" تركي به زبان فارسي راه يافته كه معني لفظ به لفظش مي شود : "<b>گاهگداري يكي</b>" كه مي شود همان موضوع مورد بحثمان: انتخاب تصادفي در بازههاي زماني معين يا متفاوت! </div><br />
** - <b><a href="http://www.npr.org/2010/11/26/131608853/silly-science-honored-with-ig-nobel-prizes" target="_blank">Silly Science Honored With Ig Nobel Prizes</a></b><br />
<br />
<div align="justify" dir="rtl">***<b> - پ. ن:</b> <br />
اثبات عدم موفقيت برخي از ستارههاي عالم فوتبال در عرصه مربيگري هم مثال خوبي است: پلاتيني، مارادونا و علي دايي! </div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-85490291241703243272010-12-18T12:58:00.008+03:302010-12-18T23:32:30.592+03:30آیا "عصر ايميل" به آخر خط رسیده است؟<div align="justify" dir="rtl">ابتدا اين دو كامنت را بخوانيد كه در گوگل ريدر گذاشتم در مورد دو مطلب خوب " <a href="http://vitrineafkar.blogfa.com/post-156.aspx" target="_blank">آداب ايميل</a>" و " <a href="http://gozareha.wordpress.com/2010/12/18/%da%86%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%d9%8a%da%a9-email-%d8%b1%d8%a7-%d8%b7%d9%88%d8%b1%d9%8a-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%da%af%d8%b1%d9%8a-%da%a9%d9%86%d9%8a%d9%85-%da%a9%d9%87-%d8%af%d9%8a%da%af%d8%b1%d8%a7/" target="_blank">چگونه يک Email را طوري بازنگري کنيم که ديگران آن را بخوانند</a>":<br />
<blockquote>شخصا این نظر را دارم که به دلیل فراگیر شدن وب 0 . 2 و جایگزینی شبکه های اجتماعی سازمانی و فراسازمانی، تا چند سال دیگر ایمیلهای سنتی فعلی منسوخ خواهد شد، مگر اینکه منظور پیامی(میسیج) باشد که به یک شخص فرستاده می شود و البته شخص ثالثي درگير اين نامهنگاري نشود.</blockquote><blockquote>اوت لوک برای سازمانهایی که ارتباطات پیچیده در آن وجود دارد و معمولا پارافهای همزمان متفاوتی با طبقه بندیهای "محرمانه" و "فوری" و ... به افراد دریافت کننده ارسال می شود، به درد نمی خورد. اوت لوک امکاناتی را پیش بینی نکرده تا کاربر بتواند از وقوع اشتباهات جلوگیری کند و در نتیجه نویسنده خواسته است آدابی را گوشزد کند. این یعنی حرکت به سوی پیچیدگی اداری و احتمالا راه اندازی یک سیستم جدید نامه نگاری که مخصوص همان سازمان باشد.</blockquote>فرايند طي شده براي "<b>خواندن</b>"، "<b>پسنديدن و لايك زدن</b>"، "<b>به اشتراك گذاشتن</b>(نه به واسطه آلارم و جار زدن اينكه اي جماعت من مطلب جديد نوشتم!)"، "<b>كامنت نوشتن</b>" و ... در مورد همين دو مطلب مذكور تا حدودي نشان ميدهد كه چه تحولاتي در عرصه ارتباطات حاصل شده است. اگر در زمان 12 سال به عقب بر گردم، شايد نتوانم چنين انقلابی را به اساتيد دانشگاهمان توضيح دهم، كه براي فرستادن نامههايشان به آن سوي دنيا، به "<b>اتاق ايميل</b>" مي رفتند! <br />
<br />
حال مي خواهم به فلسفه نامه نگاري و يا ايميل زدن بپردازم! البته ادامه بحث نامه نگاري سازماني است وگرنه فرستادن و فوروارد ايميلهايي كه حاوي مقالات خواندني و فايلها، تصاوير و ويدئوهاي جالب باشد به دليل شبكههاي اجتماعي واقعا به آخر خط رسيده است و جاي هيچگونه بحثي نيست. واقعا در سازمانها براي چه نامهنگاري مي شود و ضرورت و هدف از انجام آن چيست؟ ارتباطات سازماني را به دو بخش تقسيم مي كرده و و مثالهايي در اين مورد مي زنم: ارتباط با مشتريان خارجي و ارتباط با مشتريان داخلي. بهتر است اين تذكر هم داده شود كه اين مطلب به دنبال اثبات اين نيست كه فرستادن "ايميل" صد در صد منسوخ خواهدشد؛ ولي در پايان نوشته مي توان نتيجهگيري كرد روند رد و بدل كردن ايميل شديدا نزولي است.<br />
<br />
<b>ارتباط با مشتريان خارجي:</b><br />
بيشترين ارتباط سازمانها با مشتريان خارجي در زمينههاي "فروش و خدمات پس از فروش"، "استخدام" "شكايات، انتقادات و پيشنهادها"، "ارائه اخبار در مورد محصولات جديد و نوآوري" است. بدترين شيوه برقراري ارتباط گذاشتن آدرس ايميل و شماره تلفن در صفحات مربوطه است! ولي سازمانهايي كه ميخواهد مشتريان خود را از دست ندهند و براي خود برندي معتبر دست و پا كنند، چنين كارهايي را مي كنند:<br />
<br />
<b>- فروش و خدمات پس از فروش:</b><br />
اگر فردي مشتري يك سازمان شد كد و شناسهاي به او تعلق ميگيرد. اين مشتري بايد بيشترين سهولت را در برقراري ارتباط با سازمان مورد نظر را داشتهباشد. مشتري هرگز نبايد به اين فكر كند كه چطور درخواستش را نوشته و خدمات پس از فروش بخواهد. فرض كنيد مشتري يك ماشين لباسشويي خريده است. او با توجه به كدهايي كه روي ماشين لباسشويي است يا در سايت شركت وجود دارد، فقط يك اس ام اس درخواست خدمت به شركت فروشنده مي فرستد. شركت مربوطه به سادگي قادر به شناسايي مشتري موردنظر است. در بخش خدمات پس از فروش وظيفه(task) اي تعريف ميشود و تعميركاري جهت تعمير به محل اقامت مشتري اعزام ميشود. توجه شود كه فرايند محول كردن وظيفه هم نبايد با نامهنگاري صورت گيرد. تعميركار مربوطه هم يك ليست آنلاين دارد كه به به نوبت به آنها رسيدگي خواهدكرد.<br />
بديهي است شركتها با در نظر داشتن علاقمندي مشتريان، به صورت منظم مبادرت به ارسال خبرنامهها و فراخوانها خواهندنمود.<br />
<br />
<b>- استخدام:</b><br />
با وجود سايتهايي مثل LinkedIn كارجويان لازم نخواهدبود، هميشه رزومه خود به روز كرده و به كارفرمايان بفرستند. كارفرمايان هم هميشه دنبال بهترينها هستند و نبايد موقعيتهاي خالي شغلي خود را فقط در سايت خود به اطلاع برسانند و البته اگر فقط در سايت خود اطلاعرساني كنند بهتر است جهت تسهيل كار خود آدرس ايميل ندهند! فرمهايي را بايد طراحي كنند تا كارجويان در مورد توانمنديهاي مدنظر اطلاعات وارد كنند. ولي به هر حال سايتهاي واسطهاي همچون LinkedIn هم بهتر مي توانند بگويند آيا كارجويان افراد معتبر و كاربلدي هم هستند يا نه(و بالعكس) و در فيلترهاي اوليه كمكهاي شاياني مي توانند بكنند. در اين ميان درخواست كار فقط با يك Apply در فلان موقعيت دلخواه شغلي انجام خواهدشد و نه نوشتن نامه "احتراما در مورد شغل فلان رزومه اينجانب به پيوست ارسال مي گردد"! كارفرماها خودشان هم مي توانند با جستجو در ميان اطلاعات انبوه توانمنديها و سوابق افراد مدنظر خود را پيدا كنند. <br />
پس از انتخاب گزينههاي استخدامي نحوه گذاشتن قرار ملاقات و فراخوان هم به طور سنتي نخواهدبود.<br />
<br />
<b>- شكايات و انتقادات:</b><br />
ممكن است فردي مشتري سازماني نباشد و از روي تصادف بخواهد اعتراض و انتقاد و يا پيشنهاد خود را به گوش سازمان مربوطه برساند. آن سازمان بايد انواع شكايات را براي تسهيل كار خود دستهبندي كند. فرد شاكي و منتقد و يا پيشنهاد دهنده هم يا با ارتباط از طريق تلفن گويا و يا سايت اينترنتي بدون نامهنگاري نظرخود را خواهدرساند. در مراحل درون سازماني بعدي است كه احتمالا نياز به نامهنگاري وجود داشته شود؛ البته در صورتيكه طبقهبندي مربوطه از ابتدا به خوبي انجام نشود.<br />
<br />
<b>ارتباط با مشتريان داخلي(كاركنان):</b><br />
<br />
بيشترين ارتباط سازمانها با كاركنان خود به امور اداري مربوط ميشود.<br />
<b>- امور پرسنلي و اداري:</b><br />
در برخي از شركت ها هنوز براي درخواست وام، مرخصي، ماموريت و تاييد اضافهكاري نامهنگاري مي كنند! همه اينها بايد مكانيزه شوند.<br />
<br />
<b>- نظرسنجي:</b><br />
البته هنوز خيليها به دليل ترس از لو رفتن هويت، تن به راه اندازي نظرسنجيهاي مكانيزه نداده و درست مانند سي چهل سال قبل پاكت حاوي فرم نظرسنجي را براي كاركنان ميفرستند كه بايد طوري آنها را قانع كرد كه با سيستمهاي الكترونيك هم مي توان اطمينان داد هويت فرد نظر دهنده مخفي باقي بماند.<br />
<br />
<b>- پيگيري كارها، پروژهها و تنظيم صورتجلسات:</b><br />
حتي اگر سازماني كوچك باشد و طراحي و راه اندازي سيستمهاي اتوماسيوني موجه نباشد، مي توان از طريق تقويمهاي مجاني كه در گوگل و ياهو و حتي شبكههاي اجتماعي نظير فيس بوك موجود است، مي تواند پروژهها و فعاليتهاي خود را نظم و نظام بدهد؛ چه برسد به اينكه سازمانهاي عريض و طويل و پيچيده بخواهند به صورت سنتي صورتجلسه تنظيم كنند، فراخوان جلسه بدهند، پيشرفت فعاليتها را پيگيري كنند و ...! <br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-30608481081102555962010-12-06T10:04:00.011+03:302010-12-06T23:48:16.945+03:30مديري خاص، نه برای پروژههاي خاص<div align="justify" dir="rtl">جاي خوشحالي است اخيرا در بحثهاي مربوط به مديريت و رهبري مثالهاي واقعا ملموس فوتبالي زده ميشود. چند سال قبل در يك جلسه رسمي در مورد ارزيابي عملكرد وقتي <a href="http://ieplusit.blogspot.com/2010/06/football-performance-and-change.html" target="_blank">يك مثال نقض از عالم فوتبال زدم</a> و طرف نتوانست جواب دهد، بعدا صاحب منصباني كه كم آورده بودند گفته بودند فلاني در مورد مديريت سازمانها از دنياي فوتبال مثال آورده و علمي حرف نمي زند!<br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgrwfepyS2s2PogswqkX8R6VV0Jhm_nVFAo0QfV18rSuGCtdDm5lbxmbMmOPS5jZIQcnxk6NDBADit_W2Hazbr5FQTOoNoNo12uXtGqIZkvGwAvc8oW1m3w5YYCgZk0B4aREt1hsSu1BNc/s400/jose+mourinho+dmytro+chygrynskiy+barcelona+camp+nou+inter+milan.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="120" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgrwfepyS2s2PogswqkX8R6VV0Jhm_nVFAo0QfV18rSuGCtdDm5lbxmbMmOPS5jZIQcnxk6NDBADit_W2Hazbr5FQTOoNoNo12uXtGqIZkvGwAvc8oW1m3w5YYCgZk0B4aREt1hsSu1BNc/s200/jose+mourinho+dmytro+chygrynskiy+barcelona+camp+nou+inter+milan.jpg" width="200" /></a>اينجا موضوع جالبي ديدم كه در مورد مدير پروژه موفق مي باشد: "<a href="http://pmplus.ir/1389/09/%D9%85%D9%88%D8%B1%DB%8C%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%8C-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%87-%D9%87%D8%A7/?utm_source=feedburner&utm_medium=feed&utm_campaign=Feed%3A+pmplus%2Ffeed+%28PMPlus%29&utm_content=Google+Reader" target="_blank">مورينيو مديري براي تمام پروژه ها</a>" و يك سؤال هم مطرح شده در مورد اينكه از ميان فرگوسن، ونگر، گوارديولا، مورينيو و قلعه نويي كداميك مدير پروژه بهتري هستند كه البته منطور همان "موفق بودن" است. بسته به اينكه شاخص موفقيت كداميك از موارد "<b>تعداد قهرماني</b>"، "<b>مدت زمان رسيدن به قهرماني</b>"، "<b>كيفيت جام قهرماني(ملي يا بين المللي)</b>"، "<b>حداقل هزينه هاي صرف شده براي بازيكنان</b>"، "<b>تعداد قهرماني با توجه به كيفيت تشويق تماشاگران</b>" ، "<b>كشف استعدادهاي گمنام و تبديل آنها به ستاره هاي بزرگ</b>" و ... باشد قطعا نمي توان گفت كه مثلا مورينيو بهترين است يا گوارديولا. البته همه اين شاخصهايي كه ذكر شد در يك چرخه بر يكديگر مؤثرند و مي توانند همديگر را تشديد كنند و در نتيجه مربي يا مدير در پله هاي موفقيت سريعتر بالا برود. مثلا فرگوسن فقط به خريد سوپراستارها بسنده نمي كند و معمولا بازيكنان غيرمطرح را هم به خدمت گرفته ولي پس از كسب چندين باره عناوين قهرماني سطح محبوبيت خود را بين الملليتر مي كند. در نتيجه قدرت تبليغاتي ودرآمد حاصله بالاتر رفته و قدرت خريد باشگاه هم بالاتر مي رود. اين يقينا خيلي بهتر از روشي است كه باشگاه رئال مادريد به كار مي بندد. آنها فقط و فقط به دنبال موفقيت و كم كردن روي باشگاهي مثل بارسلونا هستند و در اين ميان فاكتورهاي سياسي هم مطرح است. يقينا سه شخصيت مورينيو، گوارديولا و فرگوسن با هم فرق مي كنند. به نظر من شخصي مثل مورينيو نمي تواند در بارسلونا موفق باشد و يا بالعكس گوارديولا در مادريد. سوپر استارهاي رئال فقط و فقط براي پول بازي مي كنند و عملكرد آنها معمولا تحت مديريت رهبري مورينيو فوق العاده است ولي هفته قبل ديده شد كه در جو وحشتناك نيوكمپ اؤزيل به يك سرگردان محض، رونالدو به يك فرد پريشان و ستيزه گر، و كاسياس به يك درمانده مطلق مبدل مي شود و مورينيو هم به جاي هدايت تيم در نيمكت منتظر به صدا در آمدن سوت پايان بازي است. اينجاست كه مشخص مي شود مورينيو هم براي تمام پروژهها نيست. در جايي كه همه فاكتورهاي تكنيكي و تاكتيكي برابر است يك عامل ديگر به موفقيت كمك مي كند و آن از روي سكوهاي استاديوم به بازيكنان منتقل مي شود و البته استفاده مثبت از چنين انرژياي از دست فردي مثل گوارديولا بر مي آيد كه سالها در همان زمين و مقابل همان چشمها بازي كرده است. چندين بار در ايران مشاهده شده كه وقتي استاديوم پر از تماشاگر ميشود بازيكنان تيم تشويق شونده به دليل استرس فوق العاده اي كه به آنها وارد ميشود نمي توانند در زدن ضربات آخر موفق عمل كنند (مثل بازي تراكتورسازي با تيمي مثل ذوبآهن، و يا دربي تهران كه معمولا صفر-صفر مي شود يا يك-يك!). <br />
<br />
يك مثال ديگر از ايران مي خواهم بزنم. غلامعلي پيرواني مربي موفقي در شيراز بوده كه معمولا تيماش (فجر سپاسي) بازيكنساز بوده است. يعني با افراد كم نام و نشان(سربازان جواني كه در فجر سپاسي توپ مي زنند) نتيجههاي خوب در سطح كشور گرفته و بعد از معروف كردن بازيكنان آنها را به تيمهاي متمول فرستاده است. اما همين مربي با جمع كردن ستاره در تيم ملي اميد در بازيهاي آسيايي غير موفق عمل مي كند. يعني او را بهر كاري ساخته اند و آن كار معرفي كردن ستاره ها است و نه مديريت و بازي گرفتن تيمي از ستاره ها.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-26570461509532589792010-11-27T12:15:00.005+03:302010-11-27T12:55:05.516+03:30پاريتو در ورزش<div align="justify" dir="rtl"><br />
بازيهاي آسيايي گوانگژو تمام شد. در جدول مدالهاي توزيع شده، اصل پاريتو(80-20) خود را تا حدودي نشان مي دهد:<br />
<br />
- در بخش طلا 81 درصد مدالها متعلق به 7 كشور اول(20 درصد كشورها) مي باشد.<br />
- در بخش كل مدالها 71 درصد مدالها متعلق به 7 كشور اول مي باشد.<br />
- در بخش طلاي زنان 88 درصد مدالها متعلق به 7 كشور اول ميباشد.<br />
- در بخش طلاي مردان 75 درصد مدالها متعلق به 7 كشور اول مي باشد.<br />
<br />
مقام اول چينيها با توجه به ضعف مفرط هنديها(كه اينها هم بيش از يك ميليارد جمعيت دارند) اغوا كننده به نظر ميرسد. و براي مقايسه بهتر بايد سرانه مدال (به ازاي يك ميليون) به عنوان شاخص رتبه بندي باشد كه در اين صورت به جز كشورهاي هم كوچك و هم كم جمعيت ماكائو، بحرين، قطر، هنگ كنگ و سنگاپور،<br />
<br />
- مغولستان با 5.7 مدال <br />
- قزاقستان با 4.9 مدال<br />
- كره جنوبي با 4.6 مدال<br />
- كويت با 3.6 مدال <br />
- تايوان با 2.9 مدال<br />
- ازبكستان با 2 مدال<br />
- ژاپن با 1.7 مدال<br />
- كره شمالي با 1.5 مدال<br />
<br />
جزو كشورهايي هستند كه بهتر از ديگر كشورها در زمينه استعداديابي ورزشي عمل كردهاند. در اين زمينه عملكرد كشورهاي شبه قاره هند، فيليپين، ميانمار، و سوريه با كشورهاي جنگزدهاي همچون عراق و افغانستان كه به ازاي هر 10 ميليون نفر موفق به كسب يك مدال شدهاند تفاوتي نداشتهاست.<br />
<br />
و در اين ميان عملكرد چين حتي بدتر از ايران است! چون ايران براي هر ده ميليون جمعيتش 7 مدال كسب كرده، ولي چين 3 مدال! البته از روند صعودي افزايش تعداد مدال در اين دوره هم نبايد غافل شد. چون تعداد مدالهاي كسب شده توسط ايران نسبت به دوره قبلي افزايش صد در صدي نشان ميدهد. <br />
<br />
<b>ال كلاسيكو</b><br />
<br />
اين هفته قرار است دربي معروف اسپانيا معروف به ال كلاسيكو ميان تيم محبوب كاتالانها و رئال مادريد انجام شود. رقابت ميان بارسا و رئال مادريد هيچگاه يك رقابت عادي نبوده و يك پيكار نفس گير و چند ده ساله است كه از زمان ديكتاتوري ژنرال فرانكو، ميان دو هويت كاتالان و اسپانيايي وجود داشته است؛ يكي با جذب سرمايه و حمايت هاي مردم ايالت كاتالونيا، و ديگري با پشتوانه دولت مركزي سعي در جذب بهترين و گرانترين ستارگان فوتبال جهان را دارند. آنها ميدان فوتبال(ال كلاسيكو يا دربي اسپانيا) را به صحنه رويارويي ميان اين دو هويت تبديل كردهاند. درست است اين بازي در اسپانيا فراتر از فوتبال است و حساسيت آن براي ديگر ملتها قابل درك نيست، ولي به هر روي اين بازي به دليل كيفيت بازيكنان و سابقه تاريخياش در كانون توجه فوتبال دوستان سراسر جهان قرار دارد.<br />
<br />
به جدول لاليگاي اسپانيا هم نگاهي بيندازيم تا ببينيم آيا مي شود آنجا هم آثار پاريتويي هست كه ناشي از وجود دو تيم بارسا و رئال باشد؟ كه ملاحظه مي شود نه! فقط در تفاضل گل است كه اين دو تيم 70 تفاضل مثبت را در اختيار دارند.<br />
<br />
در تعداد قهرمانيهاي تاريخ لا ليگا هم 31 بار رئال و 20 بار هم بارسا عنوان قهرماني را به دست آورده كه مجموعا مي شود 66 درصد قهرمانيها! البته اگر تعداد 9 بار قهرمان شدن آتلتيكو(ديگر تيم مادريدي)، 8 بار قهرماني آتلتيكو بيلبائو (تيم باسكها) و 6 بار قهرماني والنسيا (ديگر تيم كاتالان-گاليسيايي) را هم از 79 دوره مسابقات لاليگا را در نظر بگيريم بايد گفت قهرماني ميان اين چند تيم مادريدي، كاتالان و چند بارهم باسكها دست به دست شده و بقيه يا سر كار و يا در حال بازيكن سازي براي غولها بودهاند!<br />
<br />
<b>منابع:</b></div>- <a href="http://www.gz2010.cn/info/ENG_ENG/ZZ/ZZM195A_@@@@@@@@@@@@@@@@@ENG.html" target="_blank">gz2010.cn</a><br />
- <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/La_Liga" target="_blank">wikipedia.org</a>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-44440978868605678032010-11-23T14:42:00.005+03:302010-11-23T14:49:18.303+03:30ژاپونولوژي<div align="justify" dir="rtl">تمام اين كارهايي كه در سازمانها انجام مي دهيم به نوعي تقليد از كارهاي غربي ها و ژاپنيها است كه اخيرا چين هم دارد به آنها اضافه ميشود. البته معمولا هم مي گوييم كه بوميسازيشان كرده ايم. ولي اي كاش قبل از اينكه با اين سبكهاي مديريتي كه هر كدام مختص يك فرهنگ كاملا متفاوت است كمي اخلاق و رفتار جامعه مربوطه را هم مطالعه مي كرديم و كمي مفهوم مي شد كه آنها چگونه از نقطهاي به نقطهاي ديگر رسيدهاند و اصولا چه فلسفهاي هم در ميان بوده است.<br />
<br />
ديروز خبري پخش شد در مورد استعفاي يكي از وزراي ژاپن. دليل استعفايش هم ذكر جملهاي بوده كه خودش هم قبول كرده نابخردانه حرف زده و به خاطر حرف بي حساب و كتاب او نحوه تخصيص بودجه در پارلمان تحت تاثير قرار گرفتهاست. اينجا دو مورد خيلي عجيب است:<br />
- اول اينكه كسي كه يك مدير ارشد دولتي است جلوي دهها خبرنگار و دوربين رك و پوست كنده اعتراف مي كند و مي گويد اشتباه كرده ام.<br />
- و دوم اينكه به خاطر گفتن يك حرف حاضر مي شود جايگاه رفيعش را ترك كند!<br />
<br />
مي توان گفت نكته دومي در ايران واقعا سخت و به عبارتي محال است، ولي اين جاي تعجب دارد چرا ما نمي توانيم اعتراف به اشتباه بكنيم. احتمالا دليلش اين است كه مي دانيم تبعات اعتراف استعفا است ولي با پيش فرض شايستهتر بودن خود نسبت به بقيه نميخواهيم با اذعان به اشتباه، به تدريج جايگاه(!) خود را تضعيف كنيم.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-42922300811870664712010-11-20T10:24:00.004+03:302010-11-20T10:59:58.702+03:30در مورد موفقيت خانمها در مسابقات آسيايي<div align="justify" dir="rtl"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTOAGjIcuab4JvkBLWSDIiUTDFqDFwgfUGiPK7cOMv1t6Wqro0JvA" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="152" src="http://t0.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcTOAGjIcuab4JvkBLWSDIiUTDFqDFwgfUGiPK7cOMv1t6Wqro0JvA" width="200" /></a></div>خيلي واضح، و حساب دو دو تا چهار تاست؛ ولي مجريان ورزشي تلويزيون در مورد موفقيت بانوان در برخي رشته هاي خاص بازيهاي آسيايي طور ديگري بيانش مي كنند! مثلا مي گويند خانمها در رشته تيراندازي خيلي موفقتر از آقايان عمل كردهاند. و حتي اين را به رشتههاي ديگر تعميم ميدهند.<br />
<br />
اين در حالياست كه اگر از ديد منابع انساني نگاه كنيم، به دليل وجود موانع فرهنگي، اكثريت قريب به اتفاق استعدادهاي برتر در ميان بانوان كشور فقط به سوي چند رشته كه خانمها محدوديت كمتري جهت ورود به آن ورزشها را دارند سوق پيدا مي كنند، و حتي اگر مورد علاقهشان نيز نباشد، به دليل فراوانيشان، معدودي نيز پيدا مي شود كه توانايي كسب مدال و چهره شدن را در عرصه بين المللي داشته باشند؛ و چه بسا استعدادهاي فراواني نيز كه توان درخشش در رشتههاي ديگر را داشته باشند در اين ميان ميسوزند. از سوي ديگر وقتي آقايان در انتخاب رشته دلخواه با محدوديتي مواجه نيستند، معمولا به سوي رشتههاي پرطرفدار و پولساز مي روند و رشتههايي كه هم اكنون گفته ميشود مردها در آن نمي توانند مدال بين المللي كسب كنند، علتش خالي بودن عرصه از استعداد است و نه چيز ديگر.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-34007813657897251432010-11-09T11:42:00.004+03:302010-11-09T11:58:37.766+03:30مواد امتحاني جديد كارشناسي ارشد مهندسي صنايع<div align="justify" dir="rtl">مدتها است كه تبديل شده به المپياد "آمار و احتمال" و "تحقيق در عمليات"! بالاخره مواد امتحاني كارشناسي ارشد مهندسي صنايع تغييرات كلي پيدا كرد. هر چند باز هم كفه به سمت دروس تخصصي نيست؛ يعني باز هم صرف مي كند داوطلبان زورشان را بزنند به آمار و احتمال:<br />
<br />
<div style="display: block; margin-left: auto; margin-right: auto; text-align: center;"><a target="_blank" href="https://sites.google.com/site/ieplusit/Home/IE_Master_New_Exam_Material.jpg?attredirects=0" imageanchor="1"><img border="0" height="87" src="https://sites.google.com/site/ieplusit/Home/IE_Master_New_Exam_Material.jpg?height=87&width=400" width="400" /></a></div><br />
فقط حيف كه از ما گذشته. در زور آزمايي كنكوري هرگز دود از كنده بر نميخيزد! <br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-40969445062129047232010-10-23T15:27:00.005+03:302010-10-24T12:04:31.680+03:30تصميمگيري استراتژيك با اندازهگيري بهرهوري<div align="justify" dir="rtl"><a href="http://www.mediafire.com/imageview.php?quickkey=89hp0i9mtiz6vbp&thumb=4" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img alt="Unlimited Free Image and File Hosting at MediaFire" border="0" src="http://www.mediafire.com/imgbnc.php/7dcb10342253f5febf6e2fb0e711b5f62g.jpg" /></a>اخيرا با مدلي با عنوان Total Factor Productivity آشنا شدم كه ابزار خوبي است جهت تصميگيري استراتژيك بر مبناي اندازه گيري بهرهوري.<br />
اين مدل كه بهرهوري را مستقيما اندازهگيري كرده و با سودآوري بلندمدت ارتباط داده و از نسبتهاي دايناميك بهرهوري و تأثير آن بر سوددهي در دورههاي ارزشي مشخص استفاده مي كند، مي تواند مديريت را براي فرايند تصميم سازي استراتژيك در سطح واحد كسب و كار(فرمولاسيون و ارزيابي استراتژيهاي پيشنهادي براي آينده ) پشتيباني كرده و علاوه بر ارزيابي استراتژي فعلي(سنجش عملكرد و فرايند بهبود)، قابليت كم كردن شكاف(گپ) ميان توسعه استراتژي و اجراي آن را نيز دارد.<br />
<br />
در كارگاهي كه براي آموزش كاربردي اين مدل ترتيب داده شده، نحوه كار پيشنهادي با صفحه گسترده بوده كه عملا با بيشتر شدن وروديها (inputs)(هزينه ها) و خروجيها (outputs)(محصولات) و نيز دوره هاي مختلف مالي، كار پيچيده مي شود كه البته در دنياي واقعي هم عملا ورودي و خروجيها را نمي توان در يكي دو گره دسته بندي كرد . بنابراين به فكرم رسيد بهتر است به جاي كار با صفحه گسترده از نرم افزاري همچون اكسس استفاده شود تا در صورت زياد شدن خروجي ها و ورودي ها و نيز در مقايسه دورههاي مالي مختلف انعطاف پذيري بيشتري وجود داشته باشد. نرم افزار مزبور به صورت فايل mde آماده و پس از فشردهسازي در فرمتهای زیر آماده شده كه مي توانيد دانلود نماييد:</div><a href="http://www.mediafire.com/ieplusit-tfpm" target="_blank">TFPM App</a> : <span style="font-size: x-small;"><a href="http://www.mediafire.com/?bk0iprdk1phd5g3" target="_blank">zip</a>:329 KB, <a href="http://www.mediafire.com/?3itq3ybo1a150wm" target="_blank">rar</a>:102 KB, <a href="http://www.mediafire.com/?q2h8hy1rhuyf788" target="_blank">exe</a>:292 KB </span><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: x-small;"> </span><br />
<span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif;">password: tfpmieit</span><br />
<div align="justify" dir="rtl"><br />
نحوه كار با آن هم پيچيدگي خاصي ندارد. در اين فايل دادههايي جهت مثال وارد شده (دو محصول و چهار هزينه كلي نيروي كار، مواد اوليه، انرژي، و استهلاك سرمايه) كه مي توانيد آنها را تغيير دهيد و يا موارد جزئي تر ديگر را هم اضافه كنيد تا تاثير آن را بر روي سه مورد " شاخصهاي عملكردي"، "داده هاي ثابت عملكرد"، و "آثار تغييرات ريالي" ببينيد. توجه داشته باشيد كه قيمتها در دورههاي قبلي بايد پس از اعمال نرخ تورم وارد شوند. در صورت تاثير منفي وروديها بر شاخصها اعداد منفي شده و به رنگ قرمز در مي آيند.<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-59441858599547819162010-10-16T20:25:00.000+03:302010-10-16T11:46:51.756+03:30روز جهاني وبلاگ نويسي در مورد آب سالم، و مسأله درياچه اروميه<div align="justify" dir="rtl">يكي دو روز دير يا زود زياد فرقي ندارد، مهم آن است كه در مورد "<b>آب سالم براي همه جهانيان</b>" مطلبي نوشته شود و تذكري هم به خودمان بدهيم كه قدر آب مصرفي را دانسته و در مورد نحوه مصرف آب دقت بيشتري بكنيم ؛ چون خيلي ها در نقاط دور و نزديك جهان از داشتن آب شرب سالم محرومند. <br />
<br />
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgxuyzJmEs5exrZmZqiM3vsOgg5nIOv122aIcH7WQIrapAlpFzrfa3uyMoQhq0_JaRBIJaCIerVJwrznsH8_aJfBGKWh9dxMg56NeXrIPEsxx1FP7L77P0ZgPT-_LS5EcC7iTlf8dvsljI/s1600/Urmu_Golu_Susuzdur-Lake_Urmia_is_Thirsty.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img border="0" height="159" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgxuyzJmEs5exrZmZqiM3vsOgg5nIOv122aIcH7WQIrapAlpFzrfa3uyMoQhq0_JaRBIJaCIerVJwrznsH8_aJfBGKWh9dxMg56NeXrIPEsxx1FP7L77P0ZgPT-_LS5EcC7iTlf8dvsljI/s200/Urmu_Golu_Susuzdur-Lake_Urmia_is_Thirsty.jpg" width="200" /></a>اما در مورد مسأله آب دغدغه ديگري هم هست كه نمي دانم چرا خيلي ها به اهميت آن واقف نيستند. و آن مسأله بسيار خطرناك درياچه اروميه(اورمو گؤلو) است كه بنا به دلايلي رو به خشكي نهاده و نهادهاي دولتي هنوز هم كه هنوز است اقدام مؤثري در اين مورد انجام ندادهاند. گفته شده اگر درياچه اروميه خشك شود نمك و شورهزارهايي كه بعد از محو شدن آب پديد خواهد آمد با وقوع يك توفان ضعيف باعث تبديل شدن مزارع حاصلخيز آذربايجان به زمينهاي باير و لم يزرع و در نهايت ايجاد كوير در آن مناطق منتهي خواهد شد(<a href="http://arkqalasi.com/1389/02/21/post-53/" target="_blank">انفجار بمب 8 میلیارد تنی در ارومیه</a>) و عواقب آن تنها شامل آذربايجان نشده و حتي كردستان و گيلان هم از عوارض و عواقب چنين فاجعه زيست محيطي زيان غير قابل جبراني خواهند ديد؛ حال، چنين وضعيتي چه تاثيري خواهد گذاشت بر وضعيت اجتماعي كشور بماند!<br />
<br />
گفته ميشود احداث سدهاي متعدد كوچك و بزرگ بدون كارشناسي و عاقبت انديشيهاي لازم، ريختن خاك و سنگ وسط دريا جهت ايجاد پل، و همچنين كم شدن بارش از مهمترين عوامل تخريب درياچه اروميه بودهاند.به نظر مي رسد حتي كم شدن مصرف آب در شهرها و روستاهاي اطراف اروميه تاثير زيادي در روند خشكي درياچه نخواهد داشت. به نظر ميرسد همانگونه كه مداخله نهادهاي دولتي باعث پديد آمدن چنين وضعي شده، نهادي جز خود دولت هم نميتواند از وقوع حوادث بعدي جلوگيري كند. و مثلا چنين پيشنهادي مطرح ميشود كه از درياي خزر به درياچه اروميه پمپ شود. البته در مورد امكان چنين پيشنهادي و اينكه آيا چنين كاري هم اين باره به درياي خزر آسيب بزند، بايد كارشناسان ذيربط نظر دهند، ولي خبر ديگري در رسانهها پيچيد كه باعث تعجب و شگفتي شد:<br />
<br />
<b>دولت ایران می گوید قصد دارد پروژه انتقال آب از دریای خزر به استان سمنان را برای مقابله با مشکل کم آبی در شمال شرق ایران به اجرا بگذارد (<a href="http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/10/101010_u04_caspian_deserts_water.shtml" target="_blank">بيبيسي</a>). </b><br />
<br />
اين طرح از لحاظ اقتصادي در اين صفحه تحليل شدهاست: "<a href="http://eghtesadaneh.blogspot.com/2010/10/blog-post_12.html" target="_blank">هزينه فايده طرح انتقال آب به سمنان</a>". در وهله اول آدم خندهاش مي گيرد، آب دريا كه به درد شرب و كشاورزي نميخورد ولي آنچه در متن تحليل آمده اين است كه قرار است آب دريا شيرين هم بشود كه عملي بسيار بسيار هزينه بر است.<br />
<br />
ولي آنچه اهميت دارد وقتي در كشوري كه به صورت متمركز مديريت مي شود آيا نمي شود تصميمات كلاني كه گرفته مي شود بدون مقايسه سود و زيان در سطح كشوري باشد؟ حال فرض كنيم پول و بودجه كلاني وجود دارد و قرار است چنين كاري هم انجام شود و به جاي اينكه آب را بدون شيرينسازي به درياچه اروميه بفرستند، پس از عمل پمپاژ، شيرينش كرده و تزريقش مي كنند به دشتهاي سمنان. ولي چرا موقع اتخاذ چنين تصميماتي آينده نگري وجود ندارد؟ آيا عاقلانه نيست به جاي اينكه كويرهاي موجود با مشقت و هزينه فراوان آباد شوند، از ايجاد كويرهاي جديدي كه عواقب بسيار بدتر اجتماعي و اقتصادي ديگري هم خواهد داشت جلوگيري نمود؟<br />
<br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-30933555950910911542010-10-07T15:19:00.008+03:302010-10-09T12:18:56.152+03:30جايزه نوبل زوركي<div align="justify" dir="rtl"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://picasaweb.google.com/lh/photo/WJ58SRuEWDmdmSVvfZaXNkgWfjLuZDxWusvm0s951LY?feat=embedwebsite" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img height="195" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhymXo8-nAunle0nC4xXNbfYjq6-tPvjtTkS89BM_Xe69FFPhn0mmyN4YhOGkbgKZKawrUDAGh9ZsZpnAjH-J3O6oPazWa4Lcfm3oVa59zJ5hmw03rDCblBFiUi1b0tE_8reaOw3BBwhSs/s200/nobel.jpg" width="200" /></a></div>همزمان با اعطاي جوايز نوبل، ديروز <a href="http://www.asriran.com/fa/news/139130/%D8%AF%D8%A8%D9%8A%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%D9%8A%D9%86%D8%AE%D8%A8%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%8A-%D9%83%D8%B3%D8%A8-%D8%AC%D8%A7%D9%8A%D8%B2%D9%87%E2%80%8C-%D9%86%D9%88%D8%A8%D9%84-20-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%8A%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AE%D9%8A%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF" target="_blank">خبري منتشر شد</a> كه آقايان هوس نوبل كردهاند و هدفگذاري شده تا مثلا بيست سال ديگر، ايران هم دو سه جايزه نوبل دشت كند! كسي نيست بگويد آقا شما جوي در كشور درست كنيد كه هر كسي به راحتي برود سراغ علاقمندي و توانمندي خود؛ نوبل و هر ملاك موفقيت و افتخاري كه مي توانيد متصور شويد عايدتان خواهد شد. يعني لازم نيست چنين شاخص گذاري شود. به فرض هم يكي دو نفر هر سال نوبل بگيرند مثل همان المپياديها. خير كدامشان به ملت مي رسد؟ به ضرس قاطع همه شان مي روند ينگه دنيا، و اگر هم فوايدي براي اقتصاد و بهداشت و ... دارند به طور غير مستقيم است.<br />
<br />
مي شود دهها مثال آورد كه طرف را اشتباهي آدرس دادهاند رفته در بهترين دانشگاه كشور مهندسي خوانده ولي بعد به اقتصاد و اجتماع و فلسفه علاقمند شده؛ و حتي با خواندن علوم انساني تا آخرين مدارج نميتواند به خوبي در عالم واقعي تاثير گذار باشد. يا با طرف كه ستاره فوتبال شده مصاحبه مي كنند مي گويد مي خواستم كارمند بانك بشوم ولي سر از دنياي حرفهاي فوتبال درآوردم. در ايران بهترين مدافع است ولي وقتي مي رود در يك ليگ معتبر اروپايي هميشه روي نيمكت نشسته است و بالاخره هم ديپورت مي شود و مي آيد ايران. اصلا شما يك فوتباليست ايراني را نمي توانيد پیدا کنید كه در اروپا فراتر از سطح متوسط بازي كرده باشد. نمي توانند در عرصه بين المللي رقابت كنند. ولي اگر در هفت - هشت سالگي زود مشخص مي شد كه استعداد افراد در فوتبال است و بايد بروند سراغ فوتبال و يا هر مورد ديگري، به طور حتم توانايي رقابت با خارجي ها را پيدا مي كردند.<br />
<br />
حرف نوبل و فوتبال شد و جامعه غير طبيعي ما! همين چهار ماه قبل رقابتهاي جام جهاني برگزار مي شد و همين هفته هم جوايز نوبل توزيع شد. شرط مي بندم برويم از دانشجويان فوق ليسانس فيزيك در هر دو مورد بپرسيم درصد بسيار كمي خواهند دانست كه جايزه نوبل فيزيك به چه كساني اعطا شده ولي قريب به اتفاق آنها خواهند توانست توضيح دهند كه فلان بازيكن معروف فلان تيم ملي به دليل درخشش در جام جهاني به فلان باشگاه معتبر پيوست! براي چنين مساله غير عادي دو دليل مي توان متصور شد ، يكي اينكه رسانههاي مملكت فقط چسبيدهاند به فوتبال و خبرهاي علمي منتشر نمي شود و مورد دوم اينكه چون همين افرادي كه در دانشگاه دانش مي جويند كارشان را با اكراه انجام ميدهند. و مطمئنا كاري كه با اكراه انجام مي شود ثمري نخواهد داشت و هزينهها به بار نخواهندنشست.<br />
<br />
اين <a href="http://www.telegraph.co.uk/science/science-news/8047622/Britains-immigration-laws-favour-footballers-over-scientists-Nobel-prize-group-say.html" target="_blank">خبر</a>* را هم بخوانيد؛ وقتي در انگليس هم چنين مشكلي باشد واي به حال ما! ولي خوبي آنجا اين است كه مطبوعاتشان به خوبي تذكر و فيدبك مي دهند كه چرا بايد قوانين مهاجرتي بريتانيا براي برندگان نوبل سختگيرانهتر از ستارگان دنياي فوتبال باشد(برندگان نوبل فيزيك امسال، مهاجران روسي مقيم انگليس هستند)؟<br />
البته هيچ كدام از كار انگليسيها بي دليل نيست. آنها هم احتمالا مي دانند نخبگان علمي جهان سوم آنقدر به ليگ برتر انگليس علاقمندند، هر گونه سختگيري و مرارت را هم در راه رسيدن به خاك انگليس تحمل خواهند كرد. بنابراين موانع پيشروي جذب استعدادهاي فوتبال برطرف ميشود!<br />
<br />
<br />
</div>* - <a href="http://www.telegraph.co.uk/science/science-news/8047622/Britains-immigration-laws-favour-footballers-over-scientists-Nobel-prize-group-say.html" target="_blank">Britain's immigration laws 'favour footballers over scientists', Nobel prize group say</a>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-88517549498643497262010-09-26T14:50:00.005+03:302010-09-26T16:30:38.919+03:30هيچكارههاي عرضه و تقاضا<div align="justify" dir="rtl"><br />
<b>-</b> سه چهار سال قبل كه قيمت رهن و اجاره تا ماوراي ثريا هم رفته بود، با جناب صاحبخانه نشستي جهت تعيين ميزان جديد ماهيانه داشتيم. از تمام حربهها براي جلوگيري از افزايش اجاره استفاده مي كردم، طوري كه به خودم اميدوار هم ميشدم! چون معمولا در امور چانه زني تسليم ميشوم و كم ميآورم! ولي او در جواب هر كدام از صحبتهاي من كه دلايل افزايش بي رويه نرخ مسكن را گفته و آن را به درآمدهاي نفتي كشور و عدم سرمايه گذاري در بخش توليد و بيماري هلندي اقتصاد ايران و ... ارتباط مي دادم، ميگفت : « <b>من با اين چيزها كار ندارم! من هم يكي از اعضاي اين جامعه هستم و در اين جريان "عرضه و تقاضا" من هم بايد سعي كنم از تو مبلغ بيشتري بگيرم و ...</b>» .<br />
<br />
<b>-</b> حالا چند سال گذشته، و در اين عرضه و تقاضا صاحبخانه كمتر دور و بر ما مي پلكد كه جاي شكر دارد! ولي حالا داستان طور ديگري براي من تكرار شده و حالا در موضع عرضه كننده "لگني" هستم كه اتفاقا متقاضي كمتري دارد. در سيتيزن ريكوايرمنتز(نيازمنديهاي همشهري!) آگهياش كردم و از هر قشري دارند زنگ مي زنند. تا قيمت اعلامي در زبان منعقد نشده، طرف مي گويد: <b>«آقا چه خبر است؟ همين الان لگن بدون خط و خشي را پايينتر از اينها فروختند»</b>. من هم مي گويم <b>حتما ايراد اساسي داشته و يا اينكه دو طرف بنا به دلايلي به توافق رسيدهاند!</b> ولي او سريعا مي گويد:<b>«قيمت را كه من و شما تعيين نمي كنيم! بازار تعيين مي كند»</b>!<br />
<br />
دارم به اين نتيجه ميرسم كه در اين مملكت افراد از هيچ چيزي هم سر در نياورند، در هر سه زمينه "<b>فوتبال</b>" و "<b>اقتصاد</b>" و "<b>تجويز استامينوفن</b>" تبحر و تخصص دارند و كم نمي آورند. <br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-21277056063958845.post-71358227239740599872010-09-08T10:37:00.003+04:302010-09-08T10:54:19.597+04:30مديريت پوپوليستي<div align="justify" dir="rtl">يادتان هست كه چهار پنج سال قبل وزير كشاورزي شماره موبايل خودش را شخصا در تلويزيون اعلام كرد تا هر كشاورزي در اقصي نقاط مملكت شكايت و انتقادي داشت به آقاي وزير زنگ بزند و موارد مد نظر خود را مطرح كند!؟ و همانطور كه انتظار مي رفت رسانه به انتقاد از چنين مصاحبه عوامفريبانهاي كه در آن انجام يك كار غير ممكن اعلام ميشد پرداختند. البته بعدها چندين مورد مشابه مضحك ديگر در همان سطوح مديريتي هم در خبرها آمد. و هر بار اين اتفاقات به نقل محافل تبديل ميشد. و البته من شخصا از آگاهي مردم خوشم مي آمد كه اين كارها را غير ممكن و عوامفريبانه مي دانستند. مثلا حتي در صف نانوايي و ... هم ميشد گله مردم مردم از نبود سيستمهاي كارآمد و قابل پيگيري جهت انتقاد و شكايت از سازمانها را شنيد.<br />
<br />
<a href="http://picasaweb.google.com/lh/photo/vTqrJ1cL1LB1ngFmK9Q8vUgWfjLuZDxWusvm0s951LY?feat=embedwebsite" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;" target="_blank"><img height="200" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjqEO09-24T_SIehWT2fIQVAYsOMjZqOpkGdnplpRuVSROQ9nnJEH0eNyUV7SSJ4jAB2GgYdcDpz3EOUnqadEz81_ItwDtCMQgzR1V4-Uc5duIz_7BioPhqWF2lYXi1H7hnfgSRKk0owFg/s200/AbsurdMessageOfCEO.jpg" width="161" /></a>ولي من نميدانم چرا وقتي خاطرات نوستالژيك از زمان سي چهل قبل مطرح مي شود، قضيه فرق كرده و روشهاي پوپوليستي آن دوران محبوب و كارآمدند!؟ مثلا تصوير اين كپي بخشنامه جناب "مدير عامل شركت ملي نفت در سال 1351" را ببينيد كه الان مردم به يكديگر فورواردش كرده و مي گويند ياد آن دوران به خير كه مديرها چنين هواي منابع انساني را داشتند! آقاي مدير گفته هر كسي در اين شركت و البته شركتهاي تابعه(!) مي تواند براي مطرح كردن درخواستها و شكايات خود پيش من بيايد و من هم البته درخواستهاي منطقي(!) را پيگيري مي كنم و هر مدير دون پايه ديگري در اين روند اخلال كند عذرش را خواهم خواست! حال اگر فرض كنيم شركت نفت آن زمان پنجاه هزار نفر نيرو داشته و از پنجاه هزار نفر آن سالانه ده هزار نفري مي خواستند بروند جلوي دفتر مديرعامل، هر روز بايد 33 نفر جلوي دفتر صف مي كشيدند! و مطرح كردن رو در روي هر شكايت و بررسي كردن منطقي بودن و يا غير منطقي بودن هر شكايت و انتقاد اگر 15 دقيقه طول مي كشيده، روزانه قريب 8 ساعت وقت مديرعامل شركت عريض و طويل ملي نفت صرف بررسي شكايات مي شده است! <br />
<br />
حرف شركت نفت شد، ياد يكي از پمپ بنزينهاي تهران و شكايتم افتادم. ماه قبل كه سهميه سوختم تمام شده بود مي خواستم بنزين آزاد بزنم. تا از ماشين پياده بشوم ديدم متصدي پمپ بنزين خودش در باك را باز كرده و بنزين مي زند! گفتم مثل اينكه با گران شدن بنزين مشتري مداري آقايان گل كرده. بعد از زدن بنزين و موقع رفتن ديدم نشانگر بنزين تا آخر نيامده؛ ولي چون باك نيمه بود و من هم فقط گفته بودم بيست ليتر بزن و از عملكرد نشانگر مطمئن نبودم چيزي نگفتم و رفتم. ولي دفعه بعد كه باك يكي دو ليتر بنزين بيشتر نداشت و به خاطر مسير مجبور بودم به همان پمپ بنزين بروم، دوباره متصدي همان پمپ بنزين تا از ماشين پياده شوم ديدم نازل را وارد باك كرده و به من مي گويد چقدر بنزين بزنم! ديگر داشتم به كارشان شك مي كردم. و بعد از بنزين زدن ديدم دوباره باك پر نشده، آمدم و به او اعتراض كردم. او قسم حضرت عباس خورد كه نه من 40 تا زدم و ... حتما آمپر تو درست كار نمي كنه و...! در جايگاه پمپ بنزين هيچ تابلويي هم نبود كه روي آن بنويسد تلفن شكايات و ...<br />
در كشورهاي ديگر پمپ بنزينها حداقل اسم شركت توزيع كننده را مي نويسند و اصلا متصدي پمپ بنزيني هم در كار نيست فكر نمي كنم كار به شكايت و اين حرفها برسد. آمدم از طريق اينترنت ببينم چطور مي شود از پمپ بنزينها شكايت كرد! و تازه مي ديدم انواع و اقسام نهادها و سازمانهاي موازي زيادي در مورد توزيع سوخت دخيلند و هر كدام هم يك سايت بي در و پيكر دارند! مثلا اولش رفتم سايت سازمان تبصره 13 و ستاد سوخت! بعد رفتم سايت شكرت پالايش و پخش را پيدا كردم. هر كدام يك صفحه ويژه " طرح تكريم مشتري و ارباب رجوع" دارند و به صفحه كه مي روي اصلا نحوه اكرامشان معلوم نيست! تلفن هاي زيادي هم از معاونتهاي مالي و لجستيك و مهندسي و ... گذاشتهاند. بالاخره يك بنده خدايي مي گويد با بازرسي تماس بگير. از چهار پنچ شماره يكي بالاخره جواب مي دهد كه بايد با بازرسي تهران بزرگ تماس بگيري. تهران بزرگ مي گويد با فلان منطقه بايد تماس بگيري. فلان منطقه مي گويد زنگ بزن به آقاي فلاني. آقاي فلاني هم بعد از تكه پراني كه فلان پمپ بنزين جايگاه شماره فلانه، به حرفهايم گوش مي دهد، مي گويد همينهايي را كه گفتي فاكس كن به فلان شماره! يكي از دوستان به درستي مي گويد اين يعني بابا بي خيال شو!<br />
<br />
<br />
</div>Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/15531099117933438648noreply@blogger.com8