Wednesday, April 29, 2009

مهندسي منابع انساني


داشتم به آمار مراجعه كنندگان سايت نگاه مي كردم، ديدم يكي (گويا از شركت خودمان) با گوگل كردن عبارت «مهندسي منابع انساني» به اينجا آمده است. البته پيشاپيش از اين مراجعه كننده تشكر مي كنم كه علاوه بر سر زدن باعث شد سوژه اي جهت نوشتن پيدا كنم ولي نمي توانم اين را كتمان كنم كه قاه قاه هم خنديدم به اين حقيقت تلخ؛ و چرا براي اينكه اهمييت علمي را جلوه دهند خيلي دوست دارند به آن لفظ مهندسي بچسبانند.

در فيس بوك با يكي از دوستان كه دكتراي مهندسي صنايع مي خواند در اين مورد درد دل هم كردم و در آخر به اين نتيجه رسيديم خود رشته صنايع هم مثل اينكه اينگونه است!

با فرض اينكه شايد از قضيه مطلع نيستم عبارتهاي زير را جستجو كردم تا ببينم در آن سوي مرزها چه خبر است:
"Human Resource Engineering" OR "Human Resources Engineering"

ولي مطلبي در اين مورد پيدا نكردم كه رشته اي يا مبحثي تحت عنوان مهندسي منابع انساني وجود داشته باشد ولي سايت يك شركت مشاوره اي را ديدم كه ماموريت خود را در اين حوزه چنين اعلام كرده بود:


What we do:
We align Human Capitol and Technology to achieve your strategic and Operations objects.

خوب مثل اينكه حجت تمام است! وقتي خارجي ها هم از اين كارها مي كنند، پس چرا ما نتوانيم؟!

Wednesday, April 22, 2009

پاسخ به ريسك در نگهداري و تعميرات، و عامل انساني


در اين مطلب مي خواهم سه موضوع مديريت نگهداري و تعميرات، مديريت ريسك و مديريت منابع انساني را به هم ارتباط دهم. البته مي خواستم مقوله انتظامات و اخلاق را هم بياورم كه در اينصوريت ديگر نمي توان چنين بحثهاي دامنه داري را جمع كرد.

اگر وارد كارخانه اي توليدي شده باشيد مطمئنا در ابتداي كار همه چيز را رها كرده و مواظب اين خواهيد بود كه توسط ليفتراكي درو نشويد. نا جوانمردها وقتي مي دانند كه كسي غريبه است مسابقات فرمول يك يادشان مي افتد. البته اين كارهايشان به كنار شنيده ام بنا به يك علت اينها را بيمه نمي كنند تا حواسشان را بيشتر جمع كنند تا خراشهاي عمدي(ناشي از نارضايتي) و سهوي(باز هم ناشي از نارضايتي! اگر فكرش فقط به كار باشد كه حتما حواسشان را جمع مي كنند) به محصولهاي گرانقيمت شركت نزنند. چند مدت قبل براي اينكه انگيزه و روحيه اي بدهند به رانندگان ليفتراك مسابقه اي ترتيب داده بودند تا با اين وسايل چند ده ميليوني توپ بسكتبال حمل كنند! حالا اگر چند ده هزار تومني به حقوق و مزايا اينها اضافه شود، يقينا از صرف هزينه هاي بالاي ناشي از استهلاك ليفتراك جلوگيري خواهدشد. حالا بيا و چنين چيزي را حالي كن!

اخيرا تصوير مقابل را در پستي از وبلاگ irantpm با عنوان «چه کسی تجهیز کارخانه را خراب کرد؟» ديدم. كاريكاتور جالبي است كه در آن معلوم نيست ابزار مقصر (!) و بي كيفيت است و يا كارگر حواسش نبوده، ماهر نيست و يا اينكه خواسته يك خسارت عمدي بزند! به نظر مي رسد هر چقدر هم نت ماشين خوب انجام پذيرد و ماشين هم بسيار مناسب و گرانقيمت باشد، ولي كارگر درست و حسابي كار نكند يا محصول نهايي كيفيت خوبي نخواهد داشت و يا اينكه ماشين به زودي مستهلك خواهد شد و يا تركيبي از هر دو. و برعكس، اگر كارگر انگيزه و رضايت بالايي داشته باشد حتي با ماشين ارزان قيمت و قديمي محصولات با كيفيتي توليد خواهد كرد و البته مواظب ماشين هم خواهد بود و اگر ماشين جديد بوده و تكنولوژي پيشرفته اي داشته باشد كه چه بهتر.

يك مثال تا حدودي واقعي ديگر مي خواهم بزنم، زماني گزارش مي شد كه محصولات نهايي گرانقيمت دچار عيب عجيب و غريبي مي شود. محصولاتي كه آخرين مراحل كنترل كيفييت را رد كرده بودند و در انتظار عرضه به مشتري بودند بلايي سرشان مي آمد(همچون يك خش ناقابل روي رنگ، و يا ايجاد سوراخ در كابلهاي نوري) كه خسارتي عظيم بود به توليد كننده، چون كه علاوه بر پراندن مشتريان و ناراضي كردن آنها بايد دوباه كاري انجام مي شد. كاشف به عمل كه چرا چنين مي شود!؟ و معلوم شد مشكل بر مي گردد( به نظافتچي هاي كه زير نظر شركتهايي كه خدمات outsource شده را تقبل كرده اند، و دق دلي شان را سر محصولات بدبخت اولي در مي آورند) و رهگذران ديگر(كاركنان ديگر شركت) كه خرابكاري تعمدي كرده اند. با اينكه دليل اصلي مشكل را به راحتي مي توان با تحقيق پيدا كرد و حل نمود و از وقوع چنين اتفاقاتي پيشگيري كرد ولي بازهم برخوردي از نوع ديگر اتخاذ شد: راه اندازي دوربينهاي مداربسته! و اينكه افرادي كه چنين كارهايي مي كنند با احساس اينكه در حال كنترل و مونيتورينگ هستند، ديگر خسارت نخواهند زد. ولي معلوم نبود آيا مي توان همه رفتارها را كنترل كرد و آيا اين باعث نارضايتي بيشتر نشده و به صورتهاي ديگر در جاهاي ديگر آثار مخرب بر جاي نمي گذارد، و اصلا آيا هزينه بالا بردن رضايت كمتر از راه اندازي چنين سيستم كنترلي نيست؟

در مديريت ريسك پروژه مي گويند مي توان به صور مختلفي جهت پاسخ در برابر ريسكها برنامه ريزي كرد. اگر ريسكها هزينه چنداني بر جاي نمي گذارند بهتر است در برابر آنها تسليم شد، اگر مديريت ‬آنها دست و پاگير و پر هزينه است، بايد ريسك را انتقال داد، و اگر ممكن نبود يا بايد از ريسك اجتناب كرد و يا آن را كاهش داد. با در نظر گرفتن اينكه مي توان مصاديق فوق را در قالب يك پروژه هم ديد، كل خسارات وارده ريسكهاي غير قابل چشمپوشي و غير قابل انتقال(مثلا در مورد ليفتراكها گفتيم كه بيمه كردن رانندگان وضع را بدتر مي كند) هستند كه وقوع آنها بعيد نيست. و همانگونه كه ديديم اجتناب و كاهش ريسكها چه بسا با به كار گرفتن جديدترين تكنولوژي ها بدون دقت و ظرافت عمل در مورد عامل انساني هم به شكست منجر شود، و بايد از طريق مديريت صحيح و جامع منابع انساني هم به برنامه ريزي ها پيشگيرانه جهت اجتناب از وقوع ريسكها و يا تقليل آنها ياري رساند.

پ.ن:
نيام عزيز نظرات ارزشمندي در مورد اين مطلب داده، كه بر خود واجب مي دانم از ايشان تشكر كنم.
البته بايد دو مورد را توضيح داده، و چون اين قضيه نحوه انتخاب رويكرد مناسب در مواجهه با ريسكها، براي من تقريبا محافظه كار(!) سر دراز دارد، يك خاطره هم بگويم:

الف) همانگونه كه نيام به خوبي توضيح داده، «وقتی واقعه ای ناگوار اتفاق افتاد، دیگر ریسک نیست! چراکه ریسک را به عنوان پیشامدی که ممکن است رخ دهد ( اما هنوز رخ نداده است ) تعریف میکنیم. » و من در اين مورد به تفصيل تشريح نكردم كه براي شناسايي و پيش بيني ريسكها معمولا از تجارب و وقايع گذشته استفاده مي كنند(مثل احتمال بارش، يخبندان، اعتصاب، تحريم، تورم و ... در پروژه ها و ديگر كسب و كارها). بنابراين در مثالهاي فوق حتي بخدام(8 نفر"دامات پيشگيرانه، باز هم ممكن است در آينده شاهد همان اتفاقات گذشته باشيم.

ب) در مورد انتخاب راه حل و پاسخها جهت جلوگيري از ريسكها، بهتر است فرهنگ تلافي، جبران و يا به قول معروف عادت طبيعي «اين به آن در» را هم جدي گرفت. همانطور كه در بالا ذكر شد وقتي مشكل نبود انگيزه و يا نارضايتي وجود دارد، پاك كردن صورت مسأله، و يا واكنشهاي نامناسب و يا برخورد قهرآميز باعث خواهد شد مشكل در جاي ديگري نمود پيدا كند و ريسكهاي ديگري كه قبلا وجود نداشتند پديد آيند.

خاطره:
زماني با چند نفر از دوستان قديمي مي خواستيم يك كارگاه توليدي پنجره دو جداره راه بياندازيم. تحقيقات زيادي در اين مورد كرده و اطلاعات زيادي در مورد اين صنعت به دست آورده بوديم. و من بيشتر از بقيه، همه گزينه هاي پيش روي را عواملي كه ريسك دارند، مي ديدم:
- خريد ماشين آلات بي كيفيت ولي ارزان چيني و يا ماشين آلات باكيفيت ولي گران آلماني و تركيه اي
- اجاره يك سالن در حومه تهران و يا در شهرستان كه هر كدام مزايا و معايبي داشتند همچون بالا بودن اجاره سالن در تهران، ولي كمتر بودن هزينه حمل و نقل، بازاريابي و نظارت
- استفاده از كارگران ماهر و غير ماهر با در نظر گرفتن دستمزد
و ...

برآورد كرده بوديم كه به جز دستمزد، ماهيانه پنجاه ميليون تومان هزينه مواد اوليه، اجاره، و انرژي داشته باشيم، ولي نمي توانستيم در مورد تعداد كارگران و نحوه پرداخت دستمزد كه در صورت بيشترين ميزان استخدام(8 نفر) و بيشترين هزينه كارگر ماهر و يك بازارياب حرفه اي (ماهيانه پانصد هزار و مثلا يك يا دو ميليون تومان) توافق بكنيم. يكي مي گفتيم بهتره بيمه ندهيم! يكي مي گفت ناهار ندهيم. يكي مي گفت ساعات كار بايد زياد باشد و اين وسط من هي مي گفتم باباجان اگر به گونه نيروي كاري را راضي نگهداريم تا آنها عملكرد و كارايي خوبي داشته باشند از چندين ريسك آشكار و پنهان مي توان اجتناب نمود، اين هزينه زير ده ميليون خواهد بود و اين يك پنجم كل هزينه ها هم نمي شود.

Tuesday, April 14, 2009

Do your best and God will do the rest


نوشته زير را مي خواستم در تعطيلات سال نو بنويسم كه فرصت نشد، امروز هم كه برف باريد و نشان داد با يك گل بهار نمي آيد؛ بنابراين در 25 فروردين 88 نگاهي دوباره به دعاي تحويل سال نو مي اندازيم:

يا مقلب القلوب و الابصار
يا مدبر الليل و النهار
يا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الي احسن الحال

ساليان سال است كه دعاي فوق هنگام تحويل سال نو خوانده مي شود. نتيجه آن با توجه به صفات و مأموريتهاي(نعوذ بالله) داده شده به خدا در جملات ندايي آن، اگر اجابت شود خيلي خوب و عالي است.
نتيجه عيني كار مقلب القلوب و الابصار معادل با ايجاد تغيير در افكار، انديشه ها و نگرش است.
مدبر الليل و النهار صفتي است كه در يك كلام مي توان به يك تحليلگر واقعي سيستمها‍، فرايندها و رويه ها داد.
محول الحول و الاحوال هم متناظر با مسؤول مديريت تغيير و مهندسي مجدد است.
نتيجه ای هم که در صورت اجابت دعای آخر باید حاصل شود تا حدودي يعني بهبود مستمر و رسيدن به تعالي.

ولي نكته مغفول اين است كه توقع مي رود اين همه كار اساسي را خداي عز و جل به طور سالانه انجام دهد! او است كه بايد قلوب و ابصار ما را منقلب كند. از منظر ما، او است كه مجري تدبير در اوضاع است. او است كه تحول و تغيير ايجاد مي كند و لاجرم او است كه بايد ما را در رقابتها و چالشها ياري كرده و به تعالي برساند.
ولي چرا توجه به اين نمي شود كه انسان اشرف مخلوقات بوده و داراي استعداد و هوش و توانايي مغزي است كه او را از جانداران متمايز مي كند! چرا از ياد مي رود كه:

از تو حركت، از خدا بركت!

پ.ن:
صحت و سقمش به پای نویسنده این نوشته! دلخوش به نتایج و ثمرات اولین تغییر در یکی از عظیم ترین مؤسسات صنعتی کشور بودم که این را خواندم:
... آقای قلعه بانی رییس سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران در مراسم معارفه فرمودند : " وقتی در سایپا بودم تصمیم داشتم آقای نجم الدین را به پارس خودرو بفرستم که استخاره کردم و بد آمد و آقای نجم الدین در مگاموتور ماندند ..."

با امید اینکه چنین معیارهای جدید تصمیمگیری فقط برای درج در حواشی و سر کار گذاشتن خبرنگاران مزاحم و سمج مطرح شود و نه بیش از آن!

Wednesday, April 8, 2009

لزوم چند منظوره شدن كارتهاي سوخت


عبارت زير مربوط به مطلبي كوتاه است كه دو سال قبل نوشته شد:
فكر مي كردم حداقل سودي كه اين كارت هوشمند سوخت خواهد داشت، برداشته شدن گامي در جهت رسيدن به دولت الكترونيك است! شنيدم كه اين كارت فقط جهت سهميه بندي است و در كنار آن همچنان پول مي شمارند و به متصدي پمپ بنزين مي دهند!

با اينكه معلوم نيست اين سهميه بندي بنزين حالا حالاها ادامه پيدا كند يا نه، ولي يك پيشنهاد في سبيل الله ديگر دارم در راستاي اينكه:

1- در وقت رانندگان كم حوصله و مترصد بوق زدن و دعوا و ...، كه در صفهاي طولاني پمپهاي بنزين منتظرند، صرفه جويي شود.
2- كار متصديان پمپ بنزين در حساب و كتاب و پول شمردن و پيدا كردن صد تومني و دويست تومني و ... تسهيل گردد.
3- گامي ديگر به سوي الكترونيكي كردن پرداختها برداشته شود.
4- دولت از پولهاي پيش از موعدي كه به حسابس ريخته مي شوند، بهره برداري كند.

روي اين كارتهاي سوخت آرم بانك ملت كه اخيرا چند درصدي هم خصوصي سازي شذه(!) ديده مي شود كه احتمالا براي اين پيشنهادي كه من دارم پيش بيني شده؛ ولي با گذشت نزديك به دو سال از راه اندازي، اين سيستمهاي الكترونيك باز هم فقط براي كنترل سهميه هستند و تك كاربردي، و احتمالا آرم بانك ملت فقط به منظور همكاري و مشاركت در استقرار شبكه مخابراتي مربوطه درج شده است.

پيشنهاد خيلي ساده است و از آن در مرحله اول خود دولت منتفع مي گردد:
شارژ شدن كارتهاي سوخت منوط به واريز مبلغ مربوطه توسط رانندگان در شعب بانك ملت و يا پمپهاي بنزين باشد.
مثلا صاحب يك سواري كه 300 ليتر سهميه بنزين دارد، به جاي چندين بار پرداخت يك بار 30 هزار تومان پرداخت كند كه مبلغ زيادي هم نيست. با اين كار فكر مي كنم چهار هدف فوق الذكر محقق خواهندشد و علاوه بر آن اسكناسها حداقل بوي بنزين و گازوئيل نداده و سالمتر خواهند ماند!

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)