Monday, August 27, 2007

وظیفه مهندس صنایع چیست؟

ابتدا بگويم كه مطالب زير را با در نظر داشتن نسبي اينكه، خیلی از واقعیتها و حرف دلها را در قالب طنز می گویند، مي نويسم!
سخنان پایان این مطلب که توسط یکی از دوستان صنایعی دوران دانشگاه و از طریق صنعت فوروارد(!) بدستم رسیده، کلا در حد مزاح و شوخی و در راستای یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران خوب است، ولی تا حدودی هم حاوی حرفهای غیر منطقی و مزخرفات است؛ مخصوصا "وارد صفحه ناسا شدن روی اینترنت" ، درست همانند حرفهای عوام قهوه خانه ای است که این دفعه در کافه های مجازی منتشر شده! ولی فکر می کنم از متون فرنگی ترجمه شده و هموطنی هم بخاطر لوث شدن جایگاه مهندسی صنایع و مدیریت در صنعت کشور، بلافاصله بعد از ترجمه مشاور یک پرانتز باز کرده و داخل آن عبارت "مهندس صنایع" را (که آنهم از هنگام ورود به ایران از عبارت مهندسی صنعتی به مهندسی صنایع بومی سازی شد!) گنجانده است.

نکته مهمی که چنین افکاری در مورد مهندسی صنایع از آنها نشأت می گیرد عدم توجه به ماهیت تفکر سیستمی است که البته مقصر اصلی هم خود مهندسان صنایع هستند که نتوانسته اند این قضیه را به خوبی به دیگران حالی کنند. از حکایت طنز زیر چنین استنباط می شود که وظیفه مهندسی صنایع احصائیه و آمار و سرشماری و ... است و با در نظر داشتن چنین نگرشی که با فلسفه فرایندگرای مهندسی صنایع فرسنگها دور است، در آخر هم می آید، عدم اطلاع کامل مهندسی صنایع از جزئیات کسب و کار را، به صورت عدم توانایی در تمایز میان سگ و گوسفند، به تمسخر می گیرد. این در حالی است که در حکایت ذیل هم به آن تا حدودی اشاره شده و به وجود آوردن سیستمی برای در دست داشتن کنترل تعداد گوسفندان است و مشکل "ندانستن فعلی" نه ، و بلکه "جلوگیری از ندانستن های مربوط به گذشته، حال و آینده" می باشد که از ملزومات اطلاعاتی تفکرات توسعه گرا در هر صنعت و کسب و کاری است و به نظر من مشکلات اصلی و ریشه ای اقتصاد و صنعت ایران همین موضوع است. یک مثال کلانتر ، ریشه ای و البته دولتی می زنم: دو-سه ماه قبل رییس دولت گفت که به هر استانی که رفتیم آمار درست و دقیقی ارائه ندادند و آمارهای خودمان از آمار استانداری ها دقیقتر بود!

یادم است تابستان سال 1380 که در یکی از شرکتهای معروف خدمات پس از فروش در صنعت خودرو، کارآموزی خود را شروع کردم؛ همه کارکنان یک کامپیوتر متصل به شبکه داشتند؛ ولی آقای مسؤول گسترش زنجیره توزیع که تحصیلات مدیریتی هم داشت، پرونده ها را داخل یکی – دو تا زونکن قطور گذاشته بود و... خودتان مابقی قضایا را می توانید پیش بینی کنید! با وجودی که همیشه با ارباب رجوع و مدیران مافوق (بر سر همین قضیه ریپورت دادن و ...) مشکل داشت، می گفت از جزئیات 150 پرونده اطلاع کامل و جامع دارم. من(البته بنده از نظر کلاس کاملا با فردی که در قصه مذکور نوشته شده متفاوتم!) هم به آن آقا گفتم این زنجیره توزیع بیشتر از هزار فروشگاه است، آیا در آنصورت هم قادر به آگاهی از کم و کیف این دفتر و دستک خواهی بود و آیا هیچ مشکلی در کنترل و بازرسی این فروشگاهها در کشوری به بزرگی ایران نخواهی داشت و آیا ... ؟!
باز هم نمی دانم، توانستم منظور خود را به خوبی بیان کنم یا نه! البته این را هم بگویم که احتمال دارد، مشکلات فعلی در صنایع ایران (حداقل در بخشی از آن) چنین معضلات پیش پا افتاده ای نیست و آنها دقیقا با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنند که در رقابت شانه به شانه در عرصه تجارت جهانی وجود دارد و بنابراین از مهندسان صنایع توقعات و انتظارت دیگری دارند!

حالا حکایت مذکور را محض تفریح بخوانید:

چوپاني مشغول چراندن گله گوسفندان خود در يك مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروكله يك اتومبيل جديد كروكي از ميان گرد و غبار جادههاي خاكي پيدا ميشود. راننده ي آن اتومبيل كه يك مرد جوان با لباس Brioni ، كفشهاي Gucci ، عينك Ray-Ban و كراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبيل بيرون آورد و پرسيد: اگر من به تو بگويم كه دقيقا چند راس گوسفند داري، يكي از آنها را به من خواهي داد؟ چوپان نگاهي به جوان تازه به دورانرسيده و نگاهي به رمهاش كه به آرامي در حال چريدن بود، انداخت و با وقار خاصي جواب مثبت داد.
جوان، ماشين خود را در گوشهاي پارك كرد و كامپيوتر Notebook خود را به سرعت از ماشين بيرون آورد، آن را به يك تلفن راه دور وصل كرد، وارد صفحهي NASA روي اينترنت، جايي كه ميتوانست سيستم جستجوي ماهوارهاي ( GPS ) را فعال كند، شد. منطقه چراگاه را مشخص كرد، يك بانك اطلاعاتي با 60 صفحه ي كاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پيچيده عملياتي را وارد كامپيوتر كرد.
بالاخره 150 صفحه اطلاعات خروجي سيستم را توسط يك چاپگر مينياتوري همراهش چاپ كرد و آنگاه در حالي كه آنها را به چوپان ميداد، گفت: شما در اينجا دقيقا 1586 گوسفند داري.
چوپان گفت: درست است. حالا همينطور كه قبلا توافق كرديم، ميتواني يكي از گوسفندها را ببري. آنگاه به نظاره مرد جوان كه مشغول انتخاب كردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبيلش بود، پرداخت. وقتي كار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او كرد و گفت: اگر من دقيقا به تو بگويم كه چه كاره هستي، گوسفند مرا پس خواهي داد مرد جوان پاسخ داد: آري، چرا كه نه! چوپان گفت: تو يك مشاور (مهندس صنايع )هستي.
مرد جوان گفت: راست ميگويي، اما به من بگو كه اين را از كجا حدس زدي؟ چوپان پاسخ داد: كار ساده اي است. بدون اينكه كسي از تو خواسته باشد، به اينجا آمدي. براي پاسخ دادن به سوالي كه خود من جواب آن را از قبل ميدانستم، مزد خواستي. مضافا، اينكه هيچ چيز راجع به كسب و كار من نميداني، چون به جاي گوسفند، سگ مرا برداشتي.

Tuesday, August 21, 2007

حقوق و دستمزدهاي عادلانه

شما هم با اين نظر موافقيد كه مشاغل پرخطر حقوق و مزاياي بيشتري بگيرند؟ مدتي قبل بحث مشاجره آميز (!) بين ما در گرفت (چون مرا به داشتن عقايد كمونيستي! متهم مي كردند)! البته اينكه همه بايد دريافتي برابر داشته باشند(به جز دوران بازنشستگي) واقعا عقيده مزخرفي است؛ من طرفدار اين بودم كه اگر كسي وظيفه اش را درست انجام بدهد بايد بتواند دريافتي بيشتري نسبت به مافوقش داشته باشد و اين قضيه هيچ ارتباطي با سمت و پست ندارد و از طرف ديگر باعث مي شود جنگ و نزاع بر سر به قدرت رسيدن كمتر شود! و همه براي رسيدن به درآمد بيشتر تلاش بيشتري كنند!
چند هفته قبل هم خانم مشاوري در زمينه HR ، از آسياي جنوب شرقي آمده بود و مي گفت كه سيستمهاي سنتي حقوق و دستمزد به روش broad banding تغيير يافته است. با اينكه صحبتها و اندرزهاي او از يك گوش دست اندركاران وارد شده و از گوش ديگر خارج خواهدشد، با اين حال من هم احساس پيروزي مي كردم! چون در اين مملكت حرف خارجي ها را حتي در حد تئوري، بيشتر از حرفهاي اهالي اندروني مي پذيرند!
ديروز هم يك وبلاگ خارجي از نوع آمريكايي را ديدم كه البته با توجه به مخاطره آميز بودن بعضي از مشاغل ، مقايسه اي بين حقوق و دستمزدها كرده است (? Dangerous Job = High Salary) . ده شغل پرخطر در آمريكا عبارتند از(تعداد كشته در صدهزار نفر):

1- ماهيگيري (141)
2- خلباني (87)
3- چوب بري و الوارسازي (82)
4- كار با آهن و فولاد در ساخت و سازها (61)
5- جمع آوري زباله و رفتگري (41)
6- مزرعه داري و چوپاني (37)
7- سيمكشي فشار قوي (34)
8- سقف سازي (33)
9- رانندگي (27)
10- كارگري در صنايع كشاورزي (21)


و بعدا گفته كه يك ماهيگير ساليانه از 16700 تا 40300 دلار (بطور متوسط 28500 دلار) دستمزد دريافت مي كند و اين در حالي است كه يك خلبان هم 129000 دلار به جيب مي زند و نتيجه گرفته كه پرخطرتر بودن يك شغل الزاما باعث افزايش حقوق نمي شود.
حالا نگاهي هم به ليست پر درآمدترين مشاغل آمريكا بيندازيد (Highest-Paying Jobs in the US) :

مشاغلي كه معمولا نياز به تحصيلات و مدارج عالي آكادميك و ... دارند (درآمد ساليانه):

پزشكها و جراحان / 147000 دلار
خلبانها / 133500 دلار
مديران اجرايي / 116000 دلار
مهندسان برق و الكترونيك / 112000 دلار
وكلا و قضات / 99800 دلار
دندانپزشكها / 90000 دلار
داروسازها / 85500 دلار
تحليلگران مديريت / 84700 دلار
مديران كامپيوتر و سيستمهاي اطلاعاتي / 83000 دلار
مشاوران، تحليلگران و مديران مالي / 84000 دلار
مديران فروش و بازاريابي / 80000 دلار
مديران آموزش و پرورش / 80000 دلار


مشاغلي كه نياز به تحصيلات عالي ندارند، ولي نيازمند تجربيات و سوابق زياد و دوره هاي مختلف آموزشي هستند:

مديران توليد صنعتي / 36000 دلار
نگهبانها، افسران تاديبي و زندانبانها / 36400 دلار
نقشه كشها / 36000 دلار
مدير ساختمان و ساخت و ساز/ 33600 دلار
تكنيسينهاي برق / 31900 دلار


مشاغلي كه نيازمند تحصيلات عالي هستند، ولي نقش تجربه و سابقه كاري مرتبط در آنها مهمتر است:

مهندسان نرم افزار / 58900 دلار
مديران سيستمهاي كامپيوتري/اطلاعاتي / 36400 دلار
برنامه نويسان كامپيوتر / 55000 دلار
تحليلگران سيستمهاي شبكه اي و ارتباطات داده ها / 49000 دلار
مديران عمومي و عمليات / 48000 دلار
سرپرستهاي بانك اطلاعاتي و سيستمهاي شبكه و كامپيوتر / 48000 دلار


مشاغل فني كه نيازمند تحصيلات عالي دوساله (فوق ديپلم) و نقش تجربه، سوابق و مدارك كسب شده حين كار نيز در آنها بسيار مهم است:

بهداشت كاران / 66000 دلار
تحليلگران كسب و كار / 58000 دلار
تكنيسينهاي برق و الكترونيك / 57000 دلار
تكنيسينهاي مكانيك / 56800 دلار
مديران عمومي و عمليات / 54000 دلار
مديران سيستمهاي اطلاعاتي و كامپيوتر / 50400 دلار


همانگونه كه مشاهده مي شود، در آمريكا نقش تحصيلات دانشگاهي در بالار رفتن ميزان حقوق و دستمزد نقش اساسي دارد. انتظار مي رود شخصي كه درجه دكترا و يا دكتراي حرفه اي دارد، در طول دوران كاريش حدود 3 ميليون دلار و كسي كه ديپلم دبيرستان ندارد، كمتر از يك ميليون دلار بدست بياورد. ذكر اين نكته لازم است كه ارقام بالا به صورت ميانگين است و ممكن است كه تحت عوامل بسياري، همچون بزرگي و اندازه شركتها، تعداد كاركنان، نوع صنعت، و شخصيت و مهارتهاي كاركنان تحت تاثير قرار گيرد.

برگرديم به مملكت خودمان تا حرفهاي بالا را بومي سازي بكنيم(واي كه چقدر از اين اصطلاح بدم مي آيد)! اگر به يك كارگر زير ديپلم و حتي مهندس و مديرش كه من و شما باشيم، بگويند كه: حالا زياد هم حقوق رئيس-رؤسا و مديران و كساني را شغل راحت تر و مفت خورانه تري(!) دارند در نظر نگير! اگر در طول 30 سال كارت نزديك به يك ميليارد تومان بهت ميدهيم، شما هم متقابلا لطف كن و كمي به كيفيت كاري خود بهبود بده، به نظرتان آمپر بهره وريش از حول و حوش ده-بيست درصد به بالاتر از صد در درصد ميل نخواهد كرد؟!

Sunday, August 5, 2007

روي ميمونها آب نپاشيد

تيپ ششم مديريتي جهت ايجاد انگيزه نياز به توضيحات بيشتري داشت، كه امروز به آن مي پردازم:

6- روي ميمونها آب نپاشيد!

قفسي را در نظر بگيريد كه در آن پنج ميمون وجوددارد. در قفس، يك موز آويزان كرده و نردباني هم زير آن بگذاريد. به محض اينكه يكي از ميمونها به خاطر موز از نردبان بالا رفته و موز را لمس كند، روي همه ميمونها آب سرد بپاشيد. پس از مدتي، ميمون ديگري از نردبان بالا مي رود كه نتيجه كار همان خواهد و همه ميمونها با آب سرد خيس شده اند. اين كار را متوقف كنيد.
حال، اگر ميمون ديگري براي موز از پله ها بالا برود، بقيه ميمونها جلو او را خواهندگرفت، حتي اگر آب نپاشيد!
اكنون يكي از ميمونها را از قفس خارج كرده و ميمون ديگري وارد قفس كنيد. ميمون جديد به محض ديدن موز، مبادرت به بالا از پله ها خواهدكرد. نتيجه قابل پيش بيني است؛ بقيه ميمونها از ترس خيس شدن دوباره به سوي او حمله ور خواهندشد. پس از تقلايي ديگر دوباره مورد تهاجم قرار خواهدگرفت. او مي داند كه با رفتن به سوي موز تنبيه خواهدشد و بنابراين از خير موزها خواهدگذشت.
در مرحله بعد، يكي ديگر از پنج ميمون اصلي را با ميمون جديد ديگري جايگزين كنيد. اين ميمون هم كه با ديدن موز، بي اختيار به سوي موز حركت مي كند تحت حمله قرار مي گيرد. در اين كتك كاري ميمون جديد قبلي، با حرارت و اشتياق بيشتري شركت مي كند! ميمون سوم را هم جايگزين يكي از ميمونهاي اوليه بكنيد. بديهي است كه داستان بايد تكرار شود و البته دو تا از چهار ميمون كه در خط مقدم بزن-بزن هستند نمي دانند كه چرا خود را از خوردن موز محروم كرده اند و يا اينكه اصلا چرا ميمون جديد نگون بخت را مي زنند! پس از تعويض ميمونهاي چهارم و پنجم، هيچ ميموني باقي نمانده كه با آب سرد خيس شده باشد؛ و با وجود اين، هيچ ميمون ديگري هم توانايي نزديكي به موزها را ندارد! چرا؟؟!

“براي اينكه آن روشي است كه هميشه آنجا وجود داشته داشته است [سنت] “
و چنين است كه سياست هم شروع مي شود!!!
---

اين متن ترجمه اي بود(البته با كمي تغيير) از:

Saturday, August 4, 2007

تيپهاي مديريتي جهت ايجاد انگيزه – قسمت دوم


با درخواست پوزش به علت تاخير، پنج مورد ديگر تيپهاي مديريتي جهت ايجاد انگيزه به شرح ذيل مي باشند:

6- روي ميمونها آب نپاشيد!
قضيه آب پاشيدن روي ميمونها بماند براي فردا.

7- افراد قارچ نيستند!
قارچها در صورت نگهداري در جاهاي تاريك و تغذيه از كودهاي حيواني(مثل اسب!) خيلي خوب رشد مي كنند. از طرف ديگر، افراد موقعي كاركرد بهتري نشان مي دهند كه وارد جمع مي شوند و اطلاعات را مستقيما دريافت مي كنند.

8- افراد خود را درگير امور كنيد.
اين خيلي ساده تر است ، كه كاركنان هم از تصميم شركت حمايت كنند؛ البته اگر فرصت شراكت در تصميمگيري داشته باشند! مديريت هنوز هم بايد تصميم بگيرد، اما اگر كاركنان فرصت آن داشته اند كه در ساختن تصميم نقطه نظرشان را مطرح كنند، حتي در صورت عدم پذيرش پيشنهادهايشان، از تصميم نهايي پشتيباني خواهندكرد.

9- فعالانه گوش كنيد.
به حرفهاي مشتريان، كاركنان، تامين كنندگانتان و هر كسي كه با كسب و كار شما تماس دارد، گوش فرا دهيد. بي غل و غش و بي آنكه ضميرتان مؤثر باشد، آنچه را كه مي گويند ارزيابي كنيد؛ احتمالا چيزي را ياد خواهيد گرفت كه براي كسب و كارتان سودآور باشد.

10- خدمات كيفي به مشتريان بر سه اساس است: احترام، ارزش و نزديكي به انسان.
هنگاميكه اين سه مورد را به ويژه در مورد كاركنان رعايت كنيد، قادر خواهيدبود تا آنها را در مورد مشتريانتان هم بكار گيريد.

Wednesday, August 1, 2007

تيپهاي مديريتي جهت ايجاد انگيزه


1- خلاقیت و نوآوری بيشتري مي خواهيد؟

اگر مي خواهيد خلاقیت و نوآوری بيشتري در افراد ايجاد كنيد، به آنها بفهمانيد كه استخدام و كار آنها در معرض خطر نيست، حتي اگر شغل آنها تغيير كند. نيروي انساني بدليل نگراني از دست دادن شغلشان، خلاقيت نشان نداده، كار را كش مي دهند و در نتيجه روشها بهتر نمي شوند.

2- انگيزه‫كش نباشيد!
شغل شما به عنوان يك رهبر، جهت بكارگيري توانمديها و ايجاد انگيزه در پرسنل در راستاي رسيدن به هدف مشترك مي باشد. عدم رفتار مناسب همچون اظهار غيررسمي اينكه ايده هاي آنها احمقانه است، چه در ظاهر و در عدم حضور آنها، انگيزه آنها را از بين خواهدبرد.

3- بزرگترين منبع شما ، نيروي انساني است.
شما مي توانيد از بهترين تكنولوژيها و ابزار نوين الكترونيك و اطلاعاتي استفاده كنيد؛ اما، بدون نيروي انساني خلاق و با انگيزه، كسب و كار موفقي هم نخواهيدداشت. بايد نسبت به آنها ديد متفاوتي از ديگر منابع داشته باشيد.

4- شعله انگيزشي را زنده نگهداريد.
هنگامي كه افراد به سازمانتان ملحق مي شوند، آنها به اصطلاح داغ هستند و شعله هاي انگيزه آنها را وادار به انجام كارهاي بزرگ مي كند. اغلب اوقات اكثر ما شور و شوق آنها را از بين مي بريم. در عوض، همچون يك بادبزن شعله هاي آنها را قويتر كنيد؛ يقينا از خروجي و بازده آنها حيرت زده خواهيدشد.

5- به حرفهاي كاركنان گوش دهيد.
با در نظر داشتن تساهل و تسامح به حرفهاي كاركنان گوش كنيد؛ اين كار جلوي تلف شدن وقت هر كدام از حواس شما را گرفته و لازم نيست كه بهترين افراد را يافته و به كار گيريد.

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)