Wednesday, July 29, 2009

دلايل سوانح هوايي در ايران


اين درست كه خود روسها براي ايمني بيشتر از هواپيماهاي غير روسي استفاده كرده(لينك) و هواپيماهاي خود را به اصطلاح مي اندازند به ما؛ ولي در اين ميان نبايد از نقش نگهداري و تعميرات و نيز نحوه مديريت در اين شركتهاي هوايي غافل شد. من كه فكر مي كنم اگر از بهترين و مدرن ترين وسايل حمل و نقل استفاده شود اگر نيروي انساني حوصله كافي براي اين كار نداشته باشد، احتمال وقوع حوادث به قوت خود باقي خواهد ماند.
شايد شما هم شنيده باشيد در سانحه هواپيماي ايليوشين مشهد، يكي از مهمانداران جان سالم بدر برده مي گفته من اولين نفري بودم كه از هواپيما خارج شدم و خود را نجات دادم! حالا وقتي كه به سخن متخصص مربوطه در گزارش فوق دقت كنيم به سادگي مي شود فهميد چرا خدمه پرواز مثل كاركنان بقيه سازمانهاي ايراني چندان تعهدي در قبال كار خود ندارند:
وي با بيان اينكه مدت‌هاست رسيدگي به وضعيت كادر پروازي به ويژه خلبانان و افزايش سيستم ايمني از سوي كارشناسان تاكيد مي‌شود، ادامه داد: خستگي مفرط در كادر پروازي شركت‌ها از عوامل مهم در بروز خطا و اشتباهات است؛ چراكه ميزان فعاليت كادر پروازي براساس قوانين تعريف شده بين‌المللي نيست و بيش از ميزان مطلوب و استاندارد از خلبانان و مهمانداران در شركت‌هاي هواپيمايي ايراني استفاده مي‌شود كه اين خود عامل خستگي و عدم بازدهي مطلوب شده است.
اين خلبان با بيان اينكه80 درصد اشكالات و خطاها به دليل عدم اجراي استانداردهاي لازم در كشور است، عنوان كرد: مهمانداران بايد طبق قوانين بين‌المللي طي يك دقيقه در زمان بروز حادثه مسافران را از هواپيما خارج كنند كه اين خستگي و عدم كارايي به دليل كاركرد زياد نيروي انساني در شركت‌هاي هواپيمايي، بازدهي مطلوب اين بخش در سلب كرده است. از طرف ديگر خلبانان بايد از نظر ذهني آمادگي داشته باشد كه بتواند بهترين تدبير، مديريت و تصميم فني را اعمال كنند اما ...


و البته با در نظر داشتن مشكلات فني و غيرفني فوق اخيرا اين مورد نيز مطرح شده كه شركتهاي كوچك هوايي قادر به نگهداري هواپيماها نيستند و بايد باهم ادغام شوند كه در اين ميان ترديد كارشناس فوق در مورد بهبود وضعيت ايمني، حاصل از ادغام شركتهاي كوچك هوايي، به جا مي باشد:
اين كارشناس پرواز درباره ادغام ايرلاين‌هاي كوچك به‌منظور قوي‌تر شدن در خريد هواپيماهاي بهتري و مديريت كاراتر، گفت: نمي‌توان گفت با ادغام ايرلاين‌هاي ايمني در حمل و نقل هوايي وضعيت بهتري پيدا مي‌كند.


حال نظر شما در اين مورد چيست؟ به نظر شما نقش كداميك از عوامل مربوط به روسي بودن هواپيماها، نگهداري و تعميرات نامناسب هواپيماها، مشكلات مديريتي و يا تبعات ناشي از تحريم، در حوادث هوايي كشور مهمتر از بقيه است؟

براي اينكه بتوانيد نظر دهيد بايد فقط همين پست وبلاگ را ببينيد.




پ. ن/1:
خبر زير هم اينك به دستم رسيد:
هواپیمای تهران - مشهد ، سالم به زمین نشست ، مسئولان در حال بررسی علت این حادثه هستند!

پ. ن/2:
اين هم سخني وحشتناك از وزير مربوطه به نقل از اين وبلاگ:
من از روزنامه‌ها و مطبوعات مي‌خواهم كه آنقدر سياه‌نمايي نكنند و جو را خراب نكنند؛ قبلا باك بنزين هواپيما نشتي داشت هواپيما پرواز مي‌كرد و بعدا سر فرصت اونو تعمير مي‌كرديم، ولي الان به خاطر جوي كه رسانه‌ها ايجاد كرده‌اند خلبانان اعتماد به نفس خودشون رو از دست دادن و حاضر به پرواز با هم‌چين هواپيماهايي نيستند.

بنا به اظهارات جناب وزير بايد روي اين عبارت «سر فرصت» در نگهداري و تعميرات يك وسيله حمل و نقل فوق العاده حساس مثل هواپيما، كلي بررسي علمي صورت گيرد تا معلوم شود چه ارتباط معني داري با نوشداروي پس از مرگ سهراب دارد!

پ. ن/3:
در اين وبلاگ كه موضوعش مديريت نگهداري و تعميرات است، به اين نكته اشاره شده كه روش به كار گرفته شده در ايران براي تعميرات و نگهداري هواپيماها، سالهاست كه در صنايع هوايي اروپا و آمريكا منسوخ شده است و اين در حالي است كه روسيه نيز از اين روش استفاده مي كند و بنا به نوشته نويسنده قرار است در اين وبلاگ به زودي، به دلايل اينكه اين چرا روش سه مرحله اي "تعميرات جزئي " ، "تعميرات نيمه سنگين " و "تعميرات اساسي " مورد استفاده قرار نمي گيرد، پرداخته شود.
البته من هم در اين مورد يك جستجوي اينترنتي كردم:
در ويكي پديا به «چك هاي دوره اي ABCD » اشاره شده كه هر كدام از اين چكها همچون سرويسهاي دوره اي خودرو در ايران است كه به ترتيب عبارتند از بازبيني ماهيانه و يا پانصد ساعت پرواز، بازبيني سه ماهه، بازبيني دوازده-هجده ماهه يا دو هزار پانصد ساعت پرواز، و چكي كه در آن تعميرات سنگين صورت مي گيرد و معمولا هر چهار - پنج سال يكبار انجام مي شود. همانگونه كه مي توان حدس زد در چنين روشي ديگر منتظر نمي مانند هواپيما نياز به تعمير پيدا كند و در زمانبندي هاي مشخصي بازبيني ها جهت جلوگيري از وقوع حوادث انجام مي گيرد.

Tuesday, July 21, 2009

صنعت و سياست - 4


مطابق با اين خبر سايت فرارو وزير صنايع صنعت خودرو را نقطه ضعف خود دانسته است. جدا از اينكه صنعت خودورسازي يك صنعت مادر است و به طور مستقيم و غير مستقيم با صنايع و كسب و كارهاي بسيار متنوع ديگري ارتباط دارد و مي توان گفت اين نقطه ضعف يك نقطه ضعف عادي نيست ولي اينكه چرا به ضعف در اين حوزه اذعان مي شود همان دليلي است كه در يكي از مطالب قبل عنوان شد؛ يعني محصولي مثل خودرو بيشتر در كانون ديد عوام الناس بوده، و همه در اين مملكت كارشناس كاركشته امور خودرو هستند و به ظاهر از آن سر در مي آورند. از سويي نداشتن كيفيت قطعات خودرو ديگر به حساب فلان قطعه ساز گذاشته نمي شود و مسؤول نهايي كيفيت آن به عهده خودروساز است كه آن را بر روي خودرو مونتاژ مي كند.

حدود پنج سال پيش خاطرم هست كه صدا و سيما داشت با آب و تاب خاص خودش گزارشي در مورد مشتريان معترض در مقابل سازمان فروش يكي از دو همين دو خودروساز پخش مي كرد كه چرا خودروشان را با وجود گذشت چندين ماه از موعد مربوطه، تحويل نمي دهند؟ بعد خبرنگار مربوطه رفت پيش معاون فروش. معاون فروش هم به گونه طلبكارانه اي گفت وجود تاخير در زنجيره تامين قطعات ماست كه با اين حرف آبروي سازماني را در مخاطره جدي قرار داد و اصولا به يك مشتري بيروني چه ارتباطي دارد كه در داخل سازمان چه مي گذرد و براي او فقط و فقط محصول و كيفيت آن مهم است و بس. ولي با نكته بيني و تحليل دقيق تر مي توان همان متولي فروش را تا حدودي مبرا نيز دانست، چون در اين زنجيره و كلاف سر در گمي كه صنعت خودرو و صنايع وابسته به هم دارند و در اين ميان اعمال نفوذهايي كه از جاهاي ديگر ميشود، شايد بشود نيمچه حقي به به همان مدير داد!

البته در گزارش سايت فرارو و دلايلي كه در آن نوشته شده كه چرا در صنعت خودرو ضعيف عمل شده به انتصاب مديران بي تجربه اشاره شده است كه البته درست است ولي در اين ميان با توجه به اينكه كشور شرايط خاص سياسي را نيز مي گذراند، شايد سوء برداشتهايي نيز صورت گيرد كه آن به اصطلاح ماستمالي ضعف و بي كفايتي در مديريتهاي گذشته نيز هست و اصولا در اين كشور بعد از اينكه يك مدير جايش را به يك مدير ديگر مي دهد مي گويند چند صباحي طول نمي كشد كه بگويند صد رحمت به مدير قبلي!


Wednesday, July 15, 2009

صنعت و ســياست - 3


دو روز اول اين هفته پنجمين كنفرانس منابع انساني برگزار شد و ما هم مقاله خود را در مورد خلاقيت كه به دور از تعصب يكي مقالات خوب كنفرانس بود، ارائه داديم. البته در اين كنفرانس به ظاهر علمي، براي من نكات و حواشي ديگري برجسته بر بود:

1 - در مراسم افتتاحيه وزير صنايع صحبت كرد. با اينكه تن صدايش خوب است ولي محتويات سخنانش نه! حين سخنراني اش به مواردي اشاره كرده كه البته متناقض بودند. يكي لزوم بالا بردن بهره وري، و ديگري كه بر آن بيشتر تاكيد كرد امنيت شغلي و به زير سؤال بردن برونسپاري خدمات منابع انساني بود بود كه البته او از آن به عنوان شركتي كردن كاركنان و معضلي كه دولتهاي قبلي به خصوص خاتمي جا انداخته ياد كرد. او بر معتقد بود كه عدم امنيت شغلي باعث مي شود نيروي كار هميشه در استرس باشد و در نتيجه انگيزه، عملكرد ، نوآوري و بهره وري در بنگاهها پايين آمده و ضايعات افزايش مي يابند! و در نتيجه خواستار اين شد كه چنين كنفرانسهايي بررسي چنين موضوعاتي را به نوعي محور خود قرار دهند.
من هم با خود فكر مي كردم شما به جاي اينكه شاغلان را طفيل دائمي صنايع موجود و فسيل فعلي بكنيد، بهتر است محيط و بستري را فراهم كنيد كه كارآفرينها مشاغل را بيشتر كنند و بدينترتيب هيچ كارگر و كارمندي واهمه و استرس نخواهد داشت كه كارفرماي بحران زده، روزي عذرش را بخواهد؛ چون مي رود با توجه توانمنديها و مهارتهايش مي رود كار ديگري پيدا مي كند و نمي خواهد كسي نگرانش باشد و البته اگر دولت كار خود را به نحو احسن انجام دهد بخش يا وزارتي كه متصدي امور رفاه و تامين اجتماعي بايد مدت زمان بيكاري به داد بيكاران هم برسد كه اين نبايد زياد موجب نگراني باشد، و البته اگر سياست پوپوليستي باشد استراتژي مربوطه نيز فرق خواهدكرد و ديگر راهكارهاي علمي، تجربه و اثبات شده در يك سيستم اقتصادي آزاد و درست و حسابي به درد لاي جرز خواهد خورد.

2- در روز دوم هم در اين فكر بودم كه چرا بين اين همه دكتر و متخصص شركت كننده در كنفرانس در اين مورد حرفي نمي زند، كه استادي به اسم دكتر ميرسپاسي رفت(قبلا تعريفش را شنيده بودم) پشت تريبون و گفت اينكه بياييم و بدون بررسي و در نظر گرفتن كليه جوانب بگوييم استفاده از outsourcing كار اشتباهي است، به خطا رفته ايم. خود صنايع و بنگاههاي تجاري، بنا به مقتضيات و شرايط كسب و كار خود، و با توجه به استراتژي خود در مورد اينكه منابع انساني و ديگر منابع را به كار مي گيرند بايد تصميم بگيرند. و صدور نسخه يكسان براي كل صنايع و آن هم در مقوله پيچيده سرمايه انساني كاري مخاطره آميز است. اين حرفها تا حدودي موجب شد تا از اين كنفرانس رضايت خاطر داشته باشم.

3- موردي كه يادم رفت بگويم حرفهاي وزير در مورد تعهد و تخصص بود كه دقيقا در نقطه مقابل مبحث علمي و تخصصي لزوم تناسب شغل و شاغل، و يا فاكتورهاي اصلي شايسته سالاري است كه همان تحصيلات مرتبط و همچمنين سوابق و تجارب مرتبط مي باشند. او از يك فاكتور مهم تر ديگر به زعم خود، صحبت مي كرد كه آن تعهد بود كه يقينا بحث مهمي است. ولي نكته مهم تر اين است كه اگر تخصص و سوابق مرتبط به تنهايي كافي نباشند، تعهد تنها اصلا كافي نيست و تكيه بر آن به مراتب ريسك بيشتري دارد. حال وزير عزيز از اين ناراحت و متعجب است كه به قول او «چرا در ايران كار گروهي كيفيت ندارد، درحالي كه ما تك تك خيلي خوبيم ولي عملكرد گروهي نداريم و چرا منابع ملي به هدر مي رود و ...»!
زماني در معارفه يكي از مديران منصوب شده كه با وجود داشتن تحصيلات مرتبط نه تخصص مرتبطي داشت، اعتراضي شد كه چه عاملي باعث شد از ميان اين همه مدعيان داراي دو ويژگي اصلي اين مديريت، شاهين سعادت بر شانه شما شده است و او هم در پاسخ گفت فلاني يعني مدير عامل خودش مي گويد. اين ‬«مدير عامل خودش مي گويد»، را مي شد اينگونه تعبير كرد كه متخصصان و مجربان اين حوزه مورد اعتماد نبودند.

توجه:
اينها انتقاد از سياستهاي دولتي نيستند و بلكه مربوط به درد دلها و انتقادهاي شخصي من نسبت به حرفها و مشاهداتي است كه مي شنوم و مي بينم، وگرنه به قول دوستي، كار آقايان از نقد گذشته و يا اصلا نقد نمي خواهد.

Tuesday, July 14, 2009

بی‌خيال‌بازی اوشویی


نه به اين خاطر كه بعضي از دوستان و آشنايان كه اوشو زده شده و رفتار و حركاتشان عجيب و غريب شده و حتي مشكلات خانوادگي و تا حدودي اخلاقي پيدا كرده اند، بلكه بعضي از اين حرفهاي اوشويي مضر و مزخرف و باعث آسيب هاي جدي به جامعه اند:
يعني چه: آرزومند سعادت نباش! و زندگی ات را به آرزو زنجیر نکن !!
و بدتر اينكه: به هیچ هدفی چشم ندوز.

تصور كنيد دور و برتان همه بي هدف باشند و به هيچ هدفي چشم ندوزند! چه شود!؟ حيف كه بايد موقع نوشتن ادب را رعايت كرد... البته بعضي جاها هم خوب گفته كه : آزاد زندگی کن و و از چیزی نترس ، از ترس هم آزاد شو! ولي اين با واقعيات جامعه ما نمي خواند، مگر اينكه همه داخل خانه خود از هيچ چيز واهمه نداشته باشند و آزادي داشته باشند؛ يا اينكه مثلا كسي كه داخل زندان است، بگويد فكرم كه آزاد است! ولي انگار حرفهاي اوشو سوار بر امواج سينوسي است:
زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم – چیزی هم بدست نمی آوریم !

آفرين به عرفاني چنين اميد بخش كه به خلايق مي آموزد چون چيزي براي از دست دادن نداريم، چيزي هم به دست نمي آوريم! و بعدش هم افاضه اي ديگر تحويل مي دهد:
و وقتی این را بفهمی ، کمال زندگی ات تحقق می یابد!

يعني اگر كسي حالي شود كه چون چيزي براي از دست دادن ندارد، چيزي هم به دست نخواهد آورد و بدينترتيب كمال زندگي اش تحقق خواهد يافت!! و بعدش هم مثلا خواسته حرف خوب ديگري بگويد:
اما هیچ گاه مثل گدا به دروازه های زندگی نزدیک نشو ، هیچ وقت گدایی نکن ، زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمی شوند!

ولي من چنين تفسير مي كنم كه با اين آموزه حق طلبي هم بايد به نوعي گدايي باشد و اگر كسي بخواهد اوشو وار تكدي گري نكند، بايد هيچگاه نرود دنبال حق خود و در نتيجه اين واقعيت كه «حق گرفتني است» مي رود پي كارش!
اميدوارم چنين تعاليم روح بخشي(!) فقط براي آسايش موقتي ذهن جهت در كردن خستگي باشد و نه چيزي بيش از آن.

Saturday, July 11, 2009

حمایت از خودمان


زدن این حرف در این روزها شاید محلی از اعراب نداشته باشد که طرفدار پیوستن ایران به تجارت جهانی هستم و فکر می کنم با این کار اقتصاد ملی هر کشوری نه تنها دچار ضعف نمی شود، بلکه هم باعث رونق اقتصادی خود خواهد شد و هم سهمی در توسعه جهانی خواهد داشت، و هر کشوری این کار را نکند اقتصادش در یک فضای بسته به اصطلاح خواهد گندید. ولی وقتی مشاهده می شود مبادلات تجاری بین المللی یکسویه و خیلی عجیب و غریب بوده و تعادلی در میان نیست، و از سویی صنایع کوچک داخلی به علت عدم توانایی رقابت با کالاهای واراداتی ارزان قیمت ورشکسته شده و میلیونها کارگر و کشاورز و صنعتگر به خاک سیاه می نشینند، آدم می خواهد در افکارش تجدیدنظر کند که در روابط بین المللی اقتصادی فاکتورهای فرهنگی و اخلاقی دیگری هم باید مدنظر قرار گیرند.

شاید این نوشته ها ضد چینی به نظر برسند، ولی بیش از آنچه حرفهای من ضد چینی باشند آنچه این روزها بیشتر از گذشته عیان شده سوء نیت چینی ها در مراودات و عدم رعایت قواعد بازی از سوی آنها است. کپی کردن و یا به عبارتی دیگر دزدی طرح محصولات فقط مربوط به دنیای اتومبیل و دیگر لوازم صنعتی نمی شود؛ آنها نقش و نگار فرشهای ایران را هم می دزدند و با استثماری که نسبت به کارگران خود به عمل می آورند، اجناس کم کیفیت و نامرغوب را به بهایی بسیار کمتر به کشورهای همچون ایران عرضه می کنند. ایرانی جماعت هم که نمی دانم چرا به عادات خوب غربی توجه زیادی نشان نمی دهند("من پولدار نیستم که جنس ارزان بخرم")، و می روند به جای اینکه یک کفش خوب تبریز بگیرند که دو سال دوام بیاورد، می روند یک کفش ارزانقیمت چینی می گیرند که مثلا یک سوم قیمت دارد ولی در عوض یکی دو ماه بعد پاره می شود و علاوه بر آن باعث آسیب پا و دردهای مفصلی هم می شود!

با اینکه آدم مذهبی متعصبی نیستم، می گویند این روزها از روزهایی است که آدم الله اکبرش می گیرد و با دیدن اینکه در مناره های مساجد سین کیانگ، سربازان چینی نگهبانی می دهند تا مبادا یک مؤذن اویغور اذان بگوید، آدم دیگر کاسه صبرش لبریز می شود، که اینها هم از بازار یک میلیاردی مسلمانان استفاده کرده و با دامپینگ ضربات اقتصادی زده و هم با کمال پررویی دهن کجی می کنند به مسلمانان. آیا ما حداقل در مورد لوازم و کالاهایی که می خریم، نباید دقتی بکنیم؟ به قول دوستی دیگر همه چیز چینی شده و امکان پذیر نیست که لوازم چینی بخریم و راست هم می گفت! بعضی وقتها این وسایل دیجیتالی که میگیریم بعد از باز کردن بسته ها مشاهده می کنیم که مثلا در کنار دستگاه اصلی که مثلا ساخت فلان کشور اروپایی است، وسایل جانبی اش مثل باتری و شارژر و ... چینی اند که دیگر علاجی نیست! ولی به نظر می رسد می توان به جای سیر، پوشاک، باتری، کفش و دیگر اجناس بنجل چینی معادل داخلی آنها را را بخریم که این حمایتی است از صنایع داخلی، و البته علاوه بر آن موجب کوتاه شدن دست واسطه هایی هم خواهدشد که آدم نمی خواهد در موردشان صحبت کند؛ چون در این دنیا چیزها خیلی هم بی ربط به هم نیستند(الان می فهمم که چرا بنده مظلوم خدا زیاد چیز چیز می گفت!)... یک تاکید هم بکنم که من در مورد بایکوت حرف نمی زنم، می گویم بیایید از خودمان بیشتر حمایت کنیم. اینطوری علاوه بر کمک به افزایش اشتغال در کشور، حداقل یکی از آنهایی که مسحق کسب درآمد نیستند، موفق نخواهندبود.

Tuesday, July 7, 2009

صنعت و سياست - 2


از تلويزيون ايران هم نمي شود سر درآورد! يا چنان كوركورانه از دولت احمدي ن‍ژاد حمايت كرده و آن را قبل و بعد از انتخابات تبليغ مي كند كه صداي همه را در مي آورد و يا اينكه بنا به اخبار و شنيده ها مثلا وزير صنايع را مي آورند جلوي دوربين و چنان ضايع مي كنند كه از صد بار راي عدم اعتماد و استيضاح در مجلس هم بدتر است و نمي خواهد در اين وبلاگها مثلا از دريچه تخصصي تر وارد شوند كه آقا كارهايتان بنا به اين دليل و آن دليل مقرون به صرفه و اقتصادي كه نيست هيچ بلكه سرمايه هاي ملت را هم به باد مي دهد.

و البته اينها شايد به خاطر ماهيت و خواص اتومبيل و يا خودرو است كه همه در اين مملكت كارشناس كاركشته امور خودرو هستند و در اين مورد آب را به خوبي از ماست مي كشند بيرون و قصد به سؤال بردن سياستها و استراتژي هاي دولت را ندارند، ولی خواه ناخواه نتایج و اهداف چنین استراتژی هایی برای یک شهروند ایرانی مانند مجری برنامه تلویزیونی مربوطه، وقتی مبهم و غامض می شوند که يك مسأله و مشكل جزئي مثل اين مطرح مي شود كه چرا مثلا همين پژو پارس را كه برایش بايد در وطن خود نزديك بيست ميليون پياده شویم، در كشوري مثل سوريه می فروشند هفت ميليون! احتمالا به خاطر همين چيزهاست كه راي دولت از بيست ميليون مي زند بالا.

گزارش كاملتر را اينجا بخوانيد:
فروش خودرو با قیمت بسیار پایین در کشورهای آفریقایی حضور در بازارهای جهانی نیست

پ.ن:
همانگونه كه ديديد در بازارهاي جهاني چه حضور پر خير و بركتي وجود دارد، حال اين مطلب را در فرارو بخوانيد كه چراسمند LX ارزان شد؟؛ بنا به چنين شواهد و قرائني انشاء الله داريم بازمي گرديم به دوران مبادله پاياپاي! البته اين با مبادله پاياپاي هم فرق مي كند. مثل اينكه قرار بوده از كساني ميخ و تخته بخريد تا جعبه ساخته و بفروشيد. و چون نمي توانيد جعبه ها را بفروشيد به ميخ فروش و جعبه فروش جعبه مي دهيد... .

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)