نه به اين خاطر كه بعضي از دوستان و آشنايان كه اوشو زده شده و رفتار و حركاتشان عجيب و غريب شده و حتي مشكلات خانوادگي و تا حدودي اخلاقي پيدا كرده اند، بلكه بعضي از اين حرفهاي اوشويي مضر و مزخرف و باعث آسيب هاي جدي به جامعه اند:
يعني چه: آرزومند سعادت نباش! و زندگی ات را به آرزو زنجیر نکن !!
و بدتر اينكه: به هیچ هدفی چشم ندوز.
تصور كنيد دور و برتان همه بي هدف باشند و به هيچ هدفي چشم ندوزند! چه شود!؟ حيف كه بايد موقع نوشتن ادب را رعايت كرد... البته بعضي جاها هم خوب گفته كه : آزاد زندگی کن و و از چیزی نترس ، از ترس هم آزاد شو! ولي اين با واقعيات جامعه ما نمي خواند، مگر اينكه همه داخل خانه خود از هيچ چيز واهمه نداشته باشند و آزادي داشته باشند؛ يا اينكه مثلا كسي كه داخل زندان است، بگويد فكرم كه آزاد است! ولي انگار حرفهاي اوشو سوار بر امواج سينوسي است:
زیرا چیزی برای از دست دادن نداریم – چیزی هم بدست نمی آوریم !
آفرين به عرفاني چنين اميد بخش كه به خلايق مي آموزد چون چيزي براي از دست دادن نداريم، چيزي هم به دست نمي آوريم! و بعدش هم افاضه اي ديگر تحويل مي دهد:
و وقتی این را بفهمی ، کمال زندگی ات تحقق می یابد!
يعني اگر كسي حالي شود كه چون چيزي براي از دست دادن ندارد، چيزي هم به دست نخواهد آورد و بدينترتيب كمال زندگي اش تحقق خواهد يافت!! و بعدش هم مثلا خواسته حرف خوب ديگري بگويد:
اما هیچ گاه مثل گدا به دروازه های زندگی نزدیک نشو ، هیچ وقت گدایی نکن ، زیرا دروازه های زندگی هرگز به روی گداها باز نمی شوند!
ولي من چنين تفسير مي كنم كه با اين آموزه حق طلبي هم بايد به نوعي گدايي باشد و اگر كسي بخواهد اوشو وار تكدي گري نكند، بايد هيچگاه نرود دنبال حق خود و در نتيجه اين واقعيت كه «حق گرفتني است» مي رود پي كارش!
اميدوارم چنين تعاليم روح بخشي(!) فقط براي آسايش موقتي ذهن جهت در كردن خستگي باشد و نه چيزي بيش از آن.
No comments:
Post a Comment