- سه چهار سال قبل كه قيمت رهن و اجاره تا ماوراي ثريا هم رفته بود، با جناب صاحبخانه نشستي جهت تعيين ميزان جديد ماهيانه داشتيم. از تمام حربهها براي جلوگيري از افزايش اجاره استفاده مي كردم، طوري كه به خودم اميدوار هم ميشدم! چون معمولا در امور چانه زني تسليم ميشوم و كم ميآورم! ولي او در جواب هر كدام از صحبتهاي من كه دلايل افزايش بي رويه نرخ مسكن را گفته و آن را به درآمدهاي نفتي كشور و عدم سرمايه گذاري در بخش توليد و بيماري هلندي اقتصاد ايران و ... ارتباط مي دادم، ميگفت : « من با اين چيزها كار ندارم! من هم يكي از اعضاي اين جامعه هستم و در اين جريان "عرضه و تقاضا" من هم بايد سعي كنم از تو مبلغ بيشتري بگيرم و ...» .
- حالا چند سال گذشته، و در اين عرضه و تقاضا صاحبخانه كمتر دور و بر ما مي پلكد كه جاي شكر دارد! ولي حالا داستان طور ديگري براي من تكرار شده و حالا در موضع عرضه كننده "لگني" هستم كه اتفاقا متقاضي كمتري دارد. در سيتيزن ريكوايرمنتز(نيازمنديهاي همشهري!) آگهياش كردم و از هر قشري دارند زنگ مي زنند. تا قيمت اعلامي در زبان منعقد نشده، طرف مي گويد: «آقا چه خبر است؟ همين الان لگن بدون خط و خشي را پايينتر از اينها فروختند». من هم مي گويم حتما ايراد اساسي داشته و يا اينكه دو طرف بنا به دلايلي به توافق رسيدهاند! ولي او سريعا مي گويد:«قيمت را كه من و شما تعيين نمي كنيم! بازار تعيين مي كند»!
دارم به اين نتيجه ميرسم كه در اين مملكت افراد از هيچ چيزي هم سر در نياورند، در هر سه زمينه "فوتبال" و "اقتصاد" و "تجويز استامينوفن" تبحر و تخصص دارند و كم نمي آورند.
1 comment:
مهم نيست از چيزي سر در مي آوردند يا سر در نمي آورند مهم اين است كه بر اثر يك بيماري همه گير، همه در مورد همه چيز همه دان هستند!
.علت جامعه شناختي آن براي من مبهمه
در مورد مثال هاي شماالبته، چون با زندگي روزمره مردم در ارتباط است، پس دور از انتظار نيست كه در مورد آن اظهار نظر كنند.
Post a Comment