Wednesday, September 8, 2010

مديريت پوپوليستي

يادتان هست كه چهار پنج سال قبل وزير كشاورزي شماره موبايل خودش را شخصا در تلويزيون اعلام كرد تا هر كشاورزي در اقصي نقاط مملكت شكايت و انتقادي داشت به آقاي وزير زنگ بزند و موارد مد نظر خود را مطرح كند!؟ و همانطور كه  انتظار مي رفت رسانه به انتقاد از چنين مصاحبه عوامفريبانه‌اي كه در آن انجام يك كار غير ممكن اعلام مي‌شد پرداختند. البته بعدها چندين مورد مشابه مضحك ديگر در همان سطوح مديريتي هم در خبرها آمد. و هر بار اين اتفاقات به نقل محافل تبديل مي‌شد. و البته من شخصا از آگاهي مردم خوشم مي آمد كه اين كارها را غير ممكن و عوامفريبانه مي دانستند. مثلا حتي در صف نانوايي و ... هم مي‌شد گله مردم  مردم  از نبود سيستم‌هاي كارآمد و قابل پيگيري جهت انتقاد و شكايت از سازمانها را شنيد.

ولي من نمي‌دانم چرا وقتي خاطرات نوستالژيك از زمان سي چهل قبل مطرح مي شود، قضيه فرق كرده و روشهاي پوپوليستي آن دوران محبوب و كارآمدند!؟ مثلا تصوير اين كپي بخشنامه جناب "مدير عامل شركت ملي نفت در سال 1351"  را ببينيد كه الان مردم به يكديگر فورواردش كرده و مي گويند ياد آن دوران به خير كه مديرها چنين هواي منابع انساني را داشتند! آقاي مدير گفته هر كسي در اين شركت و البته شركتهاي تابعه(!) مي تواند براي مطرح كردن درخواستها و شكايات خود پيش من بيايد و من هم البته درخواستهاي منطقي(!) را پيگيري مي كنم و هر مدير دون پايه ديگري در اين روند اخلال كند عذرش را خواهم خواست! حال اگر فرض كنيم شركت نفت آن زمان پنجاه هزار نفر نيرو داشته و از پنجاه هزار نفر آن سالانه ده هزار نفري مي خواستند بروند جلوي دفتر مديرعامل، هر روز بايد 33 نفر جلوي دفتر صف مي كشيدند! و مطرح كردن رو در روي هر شكايت و بررسي كردن منطقي بودن و يا غير منطقي بودن هر شكايت و انتقاد اگر 15 دقيقه طول مي كشيده، روزانه قريب 8 ساعت وقت مديرعامل شركت عريض و طويل ملي نفت صرف بررسي شكايات مي شده است!

حرف شركت نفت شد، ياد يكي از پمپ بنزين‌هاي تهران و شكايتم افتادم. ماه قبل كه سهميه سوختم تمام شده بود مي خواستم بنزين آزاد بزنم. تا از ماشين پياده بشوم ديدم متصدي پمپ بنزين خودش در باك را باز كرده و بنزين مي زند! گفتم مثل اينكه  با گران شدن بنزين مشتري مداري آقايان گل كرده. بعد از زدن بنزين و موقع رفتن ديدم نشانگر بنزين تا آخر نيامده؛ ولي چون باك نيمه بود و من هم فقط گفته بودم بيست ليتر بزن و از عملكرد نشانگر مطمئن نبودم چيزي نگفتم و رفتم. ولي دفعه بعد كه باك يكي دو ليتر بنزين بيشتر نداشت و به خاطر مسير مجبور بودم به همان پمپ بنزين بروم، دوباره متصدي همان پمپ بنزين تا از ماشين پياده شوم ديدم نازل را وارد باك كرده و به من مي گويد چقدر بنزين بزنم! ديگر داشتم به كارشان شك مي كردم. و بعد از بنزين زدن ديدم دوباره باك پر نشده، آمدم و به او اعتراض كردم. او قسم حضرت عباس خورد كه نه من 40 تا زدم و ... حتما آمپر تو درست كار نمي كنه و...! در جايگاه پمپ بنزين هيچ تابلويي هم نبود كه روي آن بنويسد تلفن شكايات و ...
در كشورهاي ديگر پمپ بنزين‌ها حداقل اسم شركت توزيع كننده را مي نويسند و اصلا متصدي پمپ بنزيني هم در كار نيست فكر نمي كنم كار به شكايت و اين حرفها برسد. آمدم از طريق اينترنت ببينم چطور مي شود از پمپ بنزين‌ها شكايت كرد! و تازه مي ديدم انواع و اقسام نهادها و سازمانهاي موازي زيادي در مورد توزيع سوخت دخيلند و هر كدام هم يك سايت بي در و پيكر دارند! مثلا اولش رفتم سايت سازمان تبصره 13 و ستاد سوخت! بعد رفتم سايت شكرت پالايش و پخش را پيدا كردم. هر كدام يك صفحه ويژه " طرح تكريم مشتري و ارباب رجوع" دارند و به صفحه كه مي روي اصلا نحوه اكرامشان معلوم نيست! تلفن هاي زيادي هم از معاونتهاي مالي و لجستيك و مهندسي و ... گذاشته‌اند. بالاخره يك بنده خدايي مي گويد با بازرسي تماس بگير. از چهار پنچ شماره يكي بالاخره جواب مي دهد كه بايد با بازرسي تهران بزرگ تماس بگيري. تهران بزرگ مي گويد با فلان منطقه بايد تماس بگيري. فلان منطقه مي گويد زنگ بزن به آقاي فلاني. آقاي فلاني هم بعد از تكه پراني كه فلان پمپ بنزين جايگاه شماره فلانه، به حرفهايم گوش مي دهد، مي گويد همينهايي را كه گفتي فاكس كن به فلان شماره! يكي از دوستان به درستي مي گويد اين يعني بابا بي خيال شو!


8 comments:

افشين said...

برادر جلال! اومدي و نسازي به قول آقاي ملون! همون نوستالژي كه اشاره كرده البته درسته ولي ابهت و شخصيت دكتر اقبال بر كسي پوشيده نيست و اين دستور ايشان پيام روشني به مسئولين زيردست داشت و گذشت زمان هم انصافاً تأييد مي كند كه همه كارمندان شركت نفت از كار كردن در آن مجموعه محظوظ و شادان بودند. لذا اين قياس كمي تا قسمتي مع الفارق است و تازه مثل شماره دادن طرف در رسانه ها جار زده نمي شد. زياده جسارت است؛ تقي

Unknown said...

البته من با شخص فرد مزبور كار ندارم. موضوع سخن من چنين بخشنامه و چنين رفتارهايي است كه اگر به مقتضيات زمان "همه" كارمندان راضي نبوده و مثلا يك پنجم كاركنان چند ده هزار نفري بخواهند مستقيما به مدير عامل شركت مراجعه كنند چه بلبشويي حاكم مي شود! اين هم خدمت شما عرض شود واقعيت اين است چنين نامه اي در ايميل ها با نگرش مثبت مي چرخد آنهم درست در روزگاري كه چنين كارهايي منطقي به نظر نمي رسد

با تشكر از نظرتان

مشاور مديريت said...

آقا نسنجيده حرف زدي تحليل كه كردي با آنچه در اين نامه آمده زمين تا آسمان فرق داره

Unknown said...

مشاور مدیریت

من برای نوشته ام فارغ از "تعصب" و "یک پیش زمینه ذهنی" چند خطی را نوشته ام که چرا اگر به مقتضيات زمان "همه" كارمندان راضي نبوده و مثلا يك پنجم كاركنان چند ده هزار نفري بخواهند مستقيما به مدير عامل شركت مراجعه كنند چه بلبشويي حاكم مي شود. ای کاش شما هم لطف نموده و حکم را سریعا صادر نمی کردید

Anonymous said...

نوشتار شما معاونتي را در يكي از شركت هاي بزرگ خاطرم آورد كه اتوماسيون اداري خود را به روي كارشناسان در يك محيط مهندسي، بسته بود و به غير از طي شدن سلسله مراتب سازماني امكان ارتباط با ايشان وجود نداشت! امكان ملاقات حضوري با عاليجناب نيز اساسا غير ممكن بود.
امروزه در سطح شهرهاي مطرح جهان يكي از راه هاي مشاركت مردمي ارسال نامه به ايميل شهردار است كه مورد رسيدگي قرار مي گيرد و مديريت پوپوليستي محسوب نمي شود.

Unknown said...

به نظر دهنده محترم ناشناس:

آيا در شهري مثل توكيو و نيويورك شخص شهردار اين نامه ها را خوانده و رسيدگي و پيگيري مي كند!؟ آيا امكان خواندن روزانه مثلا ده هزار ايميل توسط يك نفر وجود دارد؟

Anonymous said...

واضح است كه به همه نامه ها شخص شهردار رسيدگي نمي كند، اما سيستمي جهت رسيدگي تعريف شده است و ارتباط با شخص اول قطع نمي شود!

Unknown said...

خوب منظور من هم همين بود: كار رسيدگي به شكايات و درخواستها بايد به صورت سيستميك انجام شود كه البته در يك سيستم همه اجزا به صورت مستقيم يا غير مستقيم باهم مرتبط‌ هستند.ـ

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)