Thursday, September 2, 2010

تمركز زدايي يك شبه غير ممكن است


از ميان اين همه شبكه بالاخره يكي پيداشد كه يك برنامه جالبي پخش كند! البته خيلي هم جالب نبود و نگران كننده بود. لوس آنجلسي‌ها گسل جديدي در نزديكي شهر بزرگسان پيدا كرده‌اند. اين گسل كه اسمش "پونته هيلز(Puente Hills)" است در هر سه هزار سال يك بار زلزله عظيم و ويرانگري را ايجاد مي‌كند. و چون لوس آنجلسي ها نمي دانند در كجاي چرخه اين سه هزار ساله قرار دارند كلي نگران‌اند و با شبيه‌سازي‌هايي كه انجام داده‌اند مي دانند اگر زلزله مذكور بيايد بيچاره  خواهندشد. اكثر آسمانخراشها در مركز شهر و جاده‌ها آسيب جدي ديده و 18 هزار نفر هم كشته خواهندشد. البته آنها حتي مدتها قبل از كشف گسل مزبور دارند ساختمانهايشان را  مقاوم سازي كرده و ضد زلزله مي كنند. مثلا براي مقاوم سازي ساختمان هشتادساله و بلندمرتبه شهرداري كل ساختمان به آن بزرگي را از زمين بلند كرده و پي‌اش را مسلح به جك‌هاي هيدروليك كرده بودند. چنين عنوان شد كه هزينه اين كار دويست ميليون‌دلار بوده و براي مقاوم‌سازي ديگر ساختمان‌ها هم بودجه كلاني مورد نيازه بوده و مشكل فقط پول است.

اواخر سال گذشته مطلبي نوشته‌بودم در مورد زلزله احتمالي تهران و يكي از دو راه حل پيشنهادي مقاوم سازي ساختمانهاست كه غير ممكن به نظر مي‌رسد. راه حل ديگر تمركز زاديي است كه اتفاقا چند ماه پيش در كمال تعجب ديديم در يك اقدام سريع پطرح خود را هم اجرايي كرده و مي خواهد سازمانها و كاركنانش را به شهرستانهاي ديگر انتقال بدهد! ولي از حالا معلوم است كه چنين طرحي موفق نخواهد بود. روند مهاجرت به تهران يك شبه نبوده كه يك شبه بتوان آن را برعكس نمود. در هر سازماني بافتهاي قومي مختلفي وجود دارد. بدون در نظر گرفتن امكانات رفاهي محلي كه قرار است سازمان به آنجا منتقل شود، آيا كسي كه از آذربايجان به تهران آمده آيا حاضر است به نقاط كويري ايران برود و يا بالعكس؟! بايد توجه داشت همه افرادي كه مهاجرت مي كنند شاخص اصلي كه در نظر مي گيرند شرايط بهتر زندگي است. حالا ممكن است چند مطلوبيت را از دست بدهند ولي مطلوبيتهايي كه بدست مي‌آورند يقينا بيشتر مي‌چربد.

چاره تمركز زدايي انتقال فله‌اي سازمانها و يا جابجايي مشاغل به جاهايي كه نياز به شاغل ندارند، نيست. تنها راه ممكن فدراليسم اقتصادي است. هر ناحيه از مملكت ويژگيهاي منحصر به فردي دارد كه فقط براي ساكنان بومي آن قابل درك و لمس است. يكي از توريستي ترين مناطق ايران گيلان است. اين ناحيه بدون اتكا به درآمدهاي حاصله از كشاورزي مي تواند با جلب توريستهاي داخلي و خارجي خودكفا باشد. ماه قبل از گيلان عبور مي كردم. در كل مسير، حاشيه جاده پر بود از آشغال. از دور مناظر زيبا به نظر مي‌رسيدند، ولي جايي نمي شد پيدا كرد كه بشود دقايقي اتراق كرد! مطمئنا اين آشغالها را خود گيلاني‌ها به زمين نريخته بودند. اينها را افرادي ريخته بودند كه براي يكي دو روز گردش آمده بودند و در حين عبور از گيلان ريخته بودند! اما اگر درآمدهاي حاصله از توريسم براي گيلاني‌ها اهميت داشت و حياتي بود، آيا مي توان متصور بود كه گيلان اينچنين به هم ريخته باشد. يقينا خود مردم احساس مسؤوليت كرده، و مي دانستند اگر اين زباله‌ها همينطوري باقي بمانند ممكن است رغبت توريستها را جهت سفر به گيلان كمتر كند. و در نتيجه آنها با تشكيل مؤسساتي، اين زباله‌ها را جمع آوري كرده و از سوي ديگر با فرهنگ سازي حتي جلوي ريخته شدن زباله توسط توريستها را مي گرفتند. چنين مثالي را براي همه نقاط ايران مي توان زد. يعني اگر مديريت و كنترل اقتصادي هر منطقه دست خود مردم باشد و مردم در انتظار حاتم بخشي‌هاي مركزي نباشند، روند مهاجرت كندتر شده و در بلند مدت معكوس هم خواهدشد.

No comments:

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)