Wednesday, October 29, 2008

رقابت پاريتويي


فكر مي كنم رقابت و يا مجادله انتخاباتي آمريكا تا حدودي رنگ و بوي مبحثي گرفته كه در درس كنترل موجوديها مي خوانديم. گويا، هم مك كين و هم اوباما، ثروت جامعه آمريكا را آناليز پاريتو و يا ABC مي كنند! همانطور كه مي دانيد اصلي وجود دارد كه به نام پاريتو ايتاليايي شناخته مي شود: 80 درصد رخدادها، معلول 20 درصد دلايل است و به گونه اي عاميانه تر كه خود پاريتوي اقتصاددان بيان كرده، 80 درصد از ثروت موجود(درآمد) در جامعه در دست 20 درصد افراد آن است و يا 80 درصد فروش، نتيجه خريد 20 درصد مشتريان است؛ و اين تئوري نه فقط در مورد اموال، بلكه در خيلي از موارد طبيعي صادق است! مثلا 20 درصد موجوديها در يك انبار 80 درصد ارزش كل را دارند و 80 درصد ديگر كه فقط 80 درصد فضا را اشغال كرده اند، روي هم رفته 20 درصد ارزش را دارند. اين را در مورد ضريب هوشي، فراواني كاركنان خلاق، عملكرد افراد، منابع طبيعي توزيع شده در جهان و ... هم مي توان ديد!

به احتمال زياد شايد اوباما بداند، كه هنوز با واقعيتي همچون اصل پاريتو، مخالف است و آن را قبول نمي كند و طرفدار توزيع عادلانه درآمدها در سطح جامعه است و به گونه اي كه مخالفينش مي گويند، او سوسياليستي بيش نيست و مي خواهد آمريكا را تبديل به شوروي سابق بكند. راستي، اگر مثلا آمريكا قبل از شوروي از هم مي پاشيد آيا چنين انقلابي را در مورد تكنولوژي اطلاعات مي توانستيم شاهد باشيم؟ آيا تريز و آريز روسي مي توانست افراد خلاق و نوآور جامعه سوسياليستي را كشف كرده و به زور و يا با تشويق، متمايل به اختراع و نوآوري كند؟! و البته بخشهايي از نظامهاي كمونيستي كه حرفي براي گفتن داشتند، به گواه تاريخ، به دليل رقابت هاي نفس گير و حيثيتي، در عرصه هاي نظامي و فضايي، و البته ورزشي، با غرب بود!

برگرديم به بحث اصلي! شايد خود مك كين نداند، ولي يقينا، وي تسليم واقعيتي طبيعي است و تعابير جالبي هم دارد؛ مي گويد نبايد موفقييت را با بخشيدن قسمتي از دارايي و اموال موفق ترها (بخوانيد دارا تر ها!) و بخشيدن آن به غير موفق تر ها(و بخوانيد ندار تر ها) تنبيه كرد. اوباما مي خواهد كيك را به صورت مساوي تقسيم كند، ولي ما نمي گوييم ثروت بايد به صورت مساوي تقسيم شود، بلكه اگر اين كيك بزرگتر شود، سهم فقرا، شايد بيشتر از آنچه شود كه قبلا، با توزيع عادلانه متصور بوديم.

و حال فرض كنيد يكي از افرادي باشيد در چنين شرايط بد اقتصادي(و حتي در شرايط معمولي)، به يكي از اين دو نفر رأي دهيد؛ البته در ايران هم شرايط سياسي مشابهي در سال 84 به وجود آمد، و شايد اسامي فرق مي كنند! معلوم است در صورتي كه افراد شم آينده نگريشان كم باشد، مي گويند آقا ما وعده و وعيد آنطوري نمي خواهيم، فعلا آنچه هست بياوريد تقسيم كنيد، انشاء الله بعد از اينكه همه با هم وضعمان بهتر شد، همه با هم يك فكري به حال بزرگتر شدن كل كيك خواهيم كرد.
ضمنا مطابق با نظرسنجي هاي منتشر شده، اگر نگاهي به نقش آمريكا بيندازيد مي بينيد كه نزديك به 80 درصد از ايالتها قرمز رنگ و طرفدار مك كين شده(البته با احتساب آلاسكا!)، ولي مثل اينكه 80-20 اينجا هم صادق بوده، و اوباما پيش است!


بعدالانتخابات (پنج نوامبر):

صرفنظر از اينكه هنوز هم سياستهاي متمايل به سوسياليسم اوباما را دوست ندارم، ولي اينكه در جامعه با اكثريت 80 درصدي سفيدپوست، يك سياهپوست از اقليت 20 درصدي غيرسفيد، رييس جمهور آمريكا مي شود، جدا از اينكه اخبار حاكي از رونق دوباره بازارهاي بورس در شرق آسيا و تا حدودي اروپا است، اتفاقي است بسيار فرخنده به دو دليل:
اولا اينكه همه جهانيان شاهد به پايان خط رسيدن نژادپرستي هستند (! Racism is terminated).
ثانيا، اصل پاريتو، دوباره به گونه اي ديگر عرض اندام كرد. بدين ترتيب كه اين بار، 20 درصد سرمايه دار(امثال جورج بوش) جايش را داد به 20 درصد رنگين پوست(امثال باراك اوباما).

حال همگي منتظر بمانيم و ببينيم آيا آقاي اوباما خواهد توانست ثروت را در سطح جامعه به گونه اي برابر پخش كرده و همه را ميدل كلاس بكند يا نه؟ و يا اينكه همانند قلعه حيوانات، فقط طبقه اي خاص، ميدل كلاس تر خواهد شد، يا باقي خواهد ماند!

Sunday, October 26, 2008

تعبير جديد تلويزيون از روندگرايي و نتيجه گرايي

ديشب با ديدن دقايقي از يك سريال داستاني تلويزيوني مهندسي-مديريتي(!) ، مثل ديگر فيلمهايشان تا آخر معلوم شد، كه مي خواهند چه بگويند!
قضيه، در مورد برخورد و يا كانفليكت دو مهندس كه يكي طرفدار خودكفايي، حتي به قيمت تاخير چندين ساله و معطل ماندن و اتلاف بي جهت منابع و سرمايه ها، و ديگري خواهان استفاده از پيمانكار و مشاوران خارجي و به نتيجه رساندن هر چه سريعتر پروژه، و به تبع آن بازگشت سريع سرمايه، حتي به قيمت عدم بكارگيري نيروهاي بي تجربه داخلي بود. البته از ديد تخصصي هر دو آنها حق داشتند، ولي نحوه نمايش و بازي دادن بي طرفانه در اين سريالها كه به تماشاگران اينگونه القا مي كنند كه امثال مهندسي دومي خائنند، قابل تأمل بوده، و مايه تأسف است.

در حالي كه اگر به چنين موردي، از زاويه اي ديگر نگريسته شود، آنكه خائن است، شايد اولي است كه باعث از بين رفتن فرصتهاي طلايي، همچون بازارهايي مي شود كه به دليل اصرار و يكدندگي بر سر خودكفايي(و در اصل خودشيفتگي و خودخواهي) پشت سرهم از دست مي روند، غافل از آنكه با به ثمر رساندن سريع پروژه هاي ملي و بزرگ، ضمن به كنار گذاشتن سعي و خطا، و با يادگيري از آنهايي كه ماهيگيري را بلدند، مي توان به سرمايه گذاري انساني شتابي تصاعدي بخشيد.
و البته بايد در نظر داشت، با ديدن رفتاري كه در لحظات فوق الذكر از سوي مهندس اولي به نمايش گذاشته شد، براي كساني كه اندك تجربه اي از حضور در محيطهاي كاري ايراني دارند، واضح و مبرهن است كه سرمهندس به ظاهر طرفدار روندگرايي و خودكفايي، با پيشداوري، و نشان دادن اندكي انعطاف در مباحثه ها و جلسات، باعث ايجاد همان معضل و چرك قديمي مي شود كه سيستمهاي مديريتي ايراني سالهاست با آن دست و پنجه نرم كرده، و البته در مقابل آن عاجز و ناتوان مانده است.

Wednesday, October 22, 2008

روز آمار و برنامه ريزي


در دروس اقتصاد خرد و كلان نمرات خوبي در دانشگاه نگرفتم، ولي يادم هست كه برخلاف ديگر كلاسها غرق صحبتهاي استاد مهندسي برق خوانده، ولي تغيير رشته داده به مهندسي سيستمها مي شدم؛ يادم هست كه در اولين جلسه كه مي خواست ما را با علم اقتصاد آشنا كند، گفت در مهندسي برق، تست و آزمايش هزينه چنداني ندارد و حداكثر قطعه مورد نظر جرق-پرقي كرده و مي سوزد و بوي سوختن آن دماغ را مي آزارد؛ ولي سعي و خطا، تست و آزمايش در علوم انساني و اقتصاد بسيار دشوار بوده، و هزينه هاي آن را بايد جامعه بپردازد و ممكن است با يك تصميم غلط اقتصادي و مديريتي، سالها همه تاوان آن را بپردازند و يكي از عوامل مهم و تأثير گذار جهت جلوگيري از تصميمگيريهاي نادرست در هر زمينه اي و به خصوص اقتصاد، مديريت و كسب و كار آمار و برنامه ريزي است.

و امروز روز آمار و برنامه ريزي است. نمي خواهم آن را تبريك بگويم! چون درك و مفهومي كه در اذهان عمومي، و افرادي كه بايد به كمك آن سازمانها را اداره كنند معمولا اشتباه است. مدتها است كه علم آمار تا سطح شمارش تقليل داده و غالبا با داده و اطلاعات اشتباه گرفته مي شود. مثلا در دوران سربازي، وقتي مي گفتند آمار بگيريد منظور اين بود كه ليست افراد حاضر را بنويسيد! در شركتها هم واحدهاي آمار معمولا هر از چند گاهي اطلاعات موجود در بانكهاي اطلاعاتي را پرينت مي گيرند و اين سو و آنسوي سازمان مي فرستند! و البته در موارد بدتر چنين مواردي هم هستيم: وقتي كسي استخدام و بازنشسته مي شود و يا ماموريت مي گيرد و ...، به او مي گويند يك نسخه هم از فلان فرمتان را هم بدهيد به واحد آمار!

كلمه آمار معادل عربي statistics است كه از ريشه state بوده، و يعني چيزي كه منتسب به دولت است و جهت شناخت و تحليل وضعيت و برنامه ريزي در اصل به درد دولتها مي خورد و اين به گونه اي مدعايي است بر اهمييت آمار. و البته آمار صرف به تنهايي به كار نمي آيد و جهت گذاشتن در ويترين نيست و بايد از آن جهت برنامه ريزي استفاده كرد. يعني دولت و يا مديريت يك سازمان نبايد همينطوري و بدون توجه به كليه جوانب كه از تحليلهاي پيچيده آماري به دست مي آيند، دست به تصميمگيري استخاره اي و برنامه ريزي ديمي بزند، چون با اين كار ممكن است جامعه اي با مخاطرات غير قابل پيش بيني روبرو شود!

Saturday, October 18, 2008

موفقييت

بازاريابي زوري! ياد چهار سال قبل افتادم كه به اجبار نحوه موفقيتي را برايم پرزنته مي كردند كه افراد موفق معرفي شده در اسلايدهاسشان، هيچ ميانه اي با روشهاي موهومي يك شبه پولدار شدن جويندگان شبكه‫چي طلا نداشتند!
و در حالي كه با ايراد گرفتن از نحوه و منطق كارشان كه در اصل از دغدغه ها و دلمشغوليهاي اجتماعي‫ام ناشي مي شد، يكي يكي مي فرستادمشان تا در بالكن سيگار بكشند؛ و يادم هست در آن اثنا به اين فكر مي كردم كه احتمالا كلاهبردارها هم مثلا كتابهاي مديريتي و زندگينامه افرادي چون بيل گيتس، ماندلا را مي خوانند و چرا كه نبايد بخوانند!؟ از قديم الايام گفته اند كه با اتخاذ سبكهاي مدرن است كه مي توان بهره ورتر و موفق تر و كامرواتر شد؟! شايد احمق باشند ولي مطمئنا آنها كه سودجوترند!

عبارات فوق را به خاطر ديدن اين مطلب(غولهاي موفقيت) نوشتم، كه راجع به معرفي كتابي است كه در آن زندگينامه 21 فرد موفق(البته بسيار موفق) نوشته شده.
و به راستي، ما در ايران چه كساني را به عنوان افراد موفق مي شناسيم؟ امثال من و شما، معمولا روش كسب و كار افرادي مثل گوسن، هوندا، كارل بنز، هنري فورد، لري پيج و ... را مي پسنديم، ولي آيا در اين كشور با اين چارچوبهاي موجود اقتصادي، كه حساب و كتاب شفافي از مدارج علمي، تجارب و دارايي و سرمايه افراد وجود ندارد، به جز اينكه بگوييم فلاني در عنفوان جواني در فلان شركت و سازمان مدير شده، برجساز است، سوار فلان ماشين مي شود، و يا به صورت شفافتر، عضو هيأت علمي فلان دانشگاه است، فلان رتبه كنكور را آورده و ...، آيا معيارهاي ديگري داريم كه بگوييم موفقيت يعني چه؟

در مطلب فوق اسامي افراد مزبور هم درج شده كه عمدتا از مليتهاي آمريكايي، ژاپني و يا آلماني هستند. البته در اين ميان پير اميديار، صاحب و خالق سايت eBay، داراي اصالت ايراني است. او اگر در ايران متولد و بزرگ مي شد چنان كار خلاقانه اي را نمي توانست شروع بكند، چه برسد اينكه قادر باشد تا عنوان موفق را هم براي خود كسب كند.

يك نكته مهم وقابل ذكر اين است كه چنين افرادي با اينكه جزو موفقترينها حساب مي شوند، ولي مثل راكفلر بزرگ در مظان اتهامي تاريخي بوده و كلا بدنام هستند. ولي هموطنان راكفلر كه از او چندان خوششان نمي آيد، بخوبي مي دانند راز بقا، خوشبختي و پيشرفت ملتشان در اين است كه چنان غولهايي را در بين خود پرورش داده و تحمل كنند.

Thursday, October 16, 2008

منابع انساني و بحران اقتصادي

با اينكه موارد اشاره شده در مقاله زير، زياد با مملكت ما نمي خواند، ولي به هرحال، فكر كردم ترجمه آن به درد بخورد و خواندن ‬آن براي علاقمندان مفيد باشد. البته به عنوان مقدمه به نكات زير هم اشاره مي كنم:

1- در بحران اقتصادي جهاني اخير، دست اندركاران منابع انساني در آنسوي دنيا كنار گود فقط در حال تماشا نيستند و مي خواهند علاج واقعه را قبل از وقوع بكنند.

2- عكس العمل سريع آنها در مورد نظرسنجي به هنگام از كاركنان در مورد اتفاقات غير قابل پيش بيني واقعا ستودني است.

3- كارفرمايان هميشه اين دغدغه را دارند كه كاركنانشان با خيال راحت و به دور از استرس به كار خود مشغول باشند.

4- لطفا مقاله زير پيراهن عثمان نشود كه اقتصاد آزاد، وضعيت كارگران آمريكايي را به فلاكت كشيده، و آنها دارند از گرسنگي مي ميرند. وضعيت كارگر آنجا با مهندس ايراني خيلي تفاوت دارد. حداقل، هنوز شواهد و قرائني دال بر اين وجود ندارد كه مهندسان آمريكايي به دليل استرسهاي اقتصادي مي روند و درگير كارهايي كذايي هممچون network marketing مي شوند!

5- در كشورهايي نظير ايران كه با داشتن اقتصاد عمدتا دولتي، هنگام بحرانهاي مالي و اقتصادي جهاني، نبايد انتظار داشت مردم هم چنين استرسهايي پيدا كنند، ولي آيا قبل( و يا بعد) از اجراي طرحهاي گسترده اي همچون طرح تحول اقتصادي و توزيع كارت سوخت، و يا اتفاقاتي همچون افزايش شديد قيمت مسكن كه يقينا در ميان مردم استرس آفريده اند، جاي چنين عكس العملهايي خالي نبوده است؟!


10 اكتبر 2008
استرس ناشي از بحران اقتصادي، ارتباطات كاركنان سازمانها را در معرض آزمون قرار داده است

تهيه كنندگان گزارش: جرمي اسمرد و جسيكا ماركوئز
منبع: workforce.com

بنا به اظهار كافرمايان، استرس ناشي از بحران اقتصادي اخير نزد كاركنان، ارتباطات كاركنان را در معرض آزمايشي قرار داده تا كارگراني را كه نگران از دست دادن كار و ارزش سرمايه گذاري ماليشان هستند، بيمه دوباره كنند.
خانم لاري جانسون، متصدي ارشد منابع انساني مؤسسه برايان كيو در سنت لوييس كه بنگاهي حقوقي، و با 1800 نفر پرسنل است، مي گويد به شدت درگير تلفنهايي از سوي كارمنداني شده، كه دلواپس سنجشهاي كاهش هزينه بنگاهها شده اند، چرا كه ممكن است شغلهاي آنها هم در مخاطره بيافتد.
او مي گويد: «تعدادي از كاركنان مي خواهند بدانند چرا ما در حال كاستن از مخارج در اينجا و آنجا هستيم»، و «من هم از پشت تلفن به اين بسنده مي كنم كه بگويم ما در 135 سال عمر مؤسسه مان، حتي يكبار هم طرح تعديل و خاتمه خدمتي نداشته ايم، و آن به خاطر اين است كه در مورد هزينه هايمان دقت عمل كافي را داشته ايم.»

يك نظرسنجي از 711 فرد بزرگسال كه در ماه گذشته توسط راليق كارولايناي شمالي انجام شد، نشان داد كه نيمي از افراد مورد مطالعه احساس استرسشان بيش از موارد مالي است، و 48 درصد هم گفته اند كه عدم اطمينان و بلاتكليفي اقتصادي اخير باعث شده كه در سر كار بهره وري كمتري داشته باشند.
مشكلات مالي وال استريت با تأثير در زندگي كارگران در جاهاي ديگر، باعث ايجاد نگراني براي كارفرمايان در مورد ثبات نيروهاي كاريشان شده است.

خانم ارين پيكنز، مدير مزايا در شركت نفتي ريستراك مستقر در آتلانتا (حوزه فعاليت: خرده فروشي بنزين)، مي گويد تعداد كاركناني كه در برابر دستمزد مقرره قانوني مخالفت مي كنند، با جست و خيز زياد در حال اوج گيري به سوي سقف 4500 نفري كاركنانش مي باشد و اين در حالي است كه اكثر آنها دريافت كنندگان حقوقهاي پاييني بوده و تعداد كارگراني كه در قرض جدي هستند از 120 به 240 در سال گذشته افزايش يافت است. طبق اظهار وي، كارگرها پس از اينكه حساب 401k * آنها پرداخت شد، آرام شده اند.
او مي افزايد: «مهم نيست كه ما چگونه سعي مي كنيم ارتباط برقرار كنيم، آنها فكر مي كنند حساب 401k شان ذخيره و پس انداز شده است».
اگر چه كاركنان ارتباطات مؤثر را در اولويت دوم اهمييت شخصيتي براي كارفرما برآورد مي كنند(پس از هدايت و رهبري استراتژيك)، ريچارد گوين، رهبر اجرايي ارتباطات در واتسون وايت وورلدوايد، مي گويد اغلب كارفرمايان هم اطلاعات خيلي زياد و هم اطلاعات خيلي كم را در بحران آماده مي كنند. بنا به گفته وي، در مقابل، كارفرمايان بايد به نيازمنديهاي كاركنانشان گوش فرداده و پاسخ مناسب را بدهند.

ورشكستگي 15 سپتامبر هولدينگ لئمن برادرز موجب موجي از نگراني در ميان كاركنان تعاوني اعتباري فدرال نيروي دريايي در وينا/ويرجينيا شد. تعاوني اعتباري با يك نامه از سوي رئيس پاسخ داد.
نانسي آستروگا معاون جبران خدمات و مزايا گفت : «ما سازماني بسيار محافظه كار(سنتي) هستيم، و هرگز دست به ريسك اعطاء وامهايي كه در اولويت نيستند، نخواهيم زد» و افزود كه :« اما آن به اين معني نيست كه در برابر بحران ايمن و مصون هستيم.»
آستروگا مي گويد نامه يك واقعيت و البته ارزيابي مثبتي از شركت را نشان داد. آنها مي خواهند به عنوان يك نيروي كاري بيمه مجدد شوند، براي اينكه آنجا خبرهاي بد از هر كجايي وجود دارد!

هنگامي كه شاخص داو جونز نزديك به 25 درصد سقوط كرد، خاطره هاي بد دوشنبه سياه( نوزده اكتبر 1987) در اذهان زنده شد. جك تووارنيكي، قائم مقام معاون مزايا در بيمه نيشن وايد، خاطرنشان مي كند كه شركت نامه اي خطاب به كاركنان فرستاد و از آنها خواست خود را درگير فراز و نشيبهاي كوتاه مدت و زودگذر بازار نكنند.
او گفت: «ما به آنها يادداشتي فرستاديم كه 'خيلي دير شده(براي بحث در مورد دوشنبه سياه) و سؤال اين است كه هم اكنون بازار دارد به چه سمتي مي رود؟' » و « اكثر مردم اجازه مي دهند آن(بازار آزاد) كار طبيعي خود را بكند».
او مي گويد كارگران امروز، بايد يادآوري مشابهي بكنند. در روزهاي اخير، شركتهايي چون سرماي گذاري فيدليتي و ونگوآرد كارفرمايان را با نامه هايي براي كاركنانشان براي اين آماده كرده اند تا به آنها اين را متذكر شوند منافع بلندمدت به واسطه سرمايه گذاري مالي خودشان به دست خواهدآمد.
تووارنيكي مي گويد يك شركت بايد جهت ارتباطات و اقدام به موقع، سازگاري داشته باشد. اگر كاركنان از حذف طرحهاي 401k در هراس باشند، نيشن وايد آنچه را هميشه انجام مي دهد، خواهد كرد: به طور خودكار، از آنها در بهار بعد ثبت نام خواهد كرد و با ايجاد ارتباط دليل را اعلام خواهد كرد.
«اگر آنها ثبت نام نكنند يا از عضويت خودداري كنند، من به شما يك چيز خواهم گفت: من تا آوريل آينده، دست از سرشان برنخواهم داشت تا زمانيكه برگردند».


*) طرحي موسوم به 401k در ايالات متحده آمريكا وجود دارد كه به كارگر اين اجازه را مي دهد تا براي بازنشستگي خود پس انداز كند و اين در حالي است كه ماليات بر درآمدي روي اين حساب وجود نخواهد داشت تا زماني كه از آن حساب برداشت شود. كارگر حق انتخاب اين را دارد كه بخشي از دستمزد خود را مستقيما( و يا به صورت معوقه) به اين حساب واريز كند(wikipedia).

Monday, October 6, 2008

الگوريتم ايرانسلي


نه قصد اعلام رضايت از همراه اول را دارم كه احتمالا تا آخر قرن بيست و يك هم راضي به ارائه ‬GPRS نخواهدشد، و نه قصد تخريب يك شركت خصوصي كه همه در سرويس گرفتن از آن مختارند! من خودم سيم كارت ايرانسل ندارم، ولي اين مهم نيست كه حتما آن را داشت تا با مصايب و دردسرهاي آن آشنا شد؛ كافي است كسي كه با ايرانسل به شما زنگ زده و يا SMS فرستاده، شما بخواهيد به او جواب بدهيد!
البته اگر كسي برنامه نويسي موبايل بلد باشد مي تواند با الگوريتم ساده زير ارسال SMS به ايرانسل را آسان، و يا ممكن كند:


N= A big number

For I=1 to N
- Send SMS to MTN Irancell SIM Card (!)
- If Sending SMS is Successful Then I=N
- Else
- N=N+1
- End If
Next

ياد آن موشكهاي هوشمندي افتادم كه تا به هدف اصابت نكنند، ول كن قصيه نيستند!

Saturday, October 4, 2008

تحليل اقتصادي متعصبانه

خيلي ها(با كمال پر رويي) مي گويند: اگر قرار است به كسي كمك شود امثال من هستند كه تا خرخره زير بار قرضند!
و خيلي هاي ديگر(با كمال سنگدلي و كم عاطفگي!) مي گويند: اصلا نبايد كمكي شود، اين وظيفه ماليات دهنده نيست كه تاوان سهل انگاري و سود طلبي طماعان بانكي را بپردازد.
و ...

اين مسأله مالي كه گريبانگير اقتصاد آمريكا و به تبع آن جهان شده، به اندازه كافي پيچيده است تا زمان و تحليلگران خبره اقتصادي و مالي بسياري طلب كند، و البته اينجا نه سواد و نه حوصله لازم براي اين كار وجود دارد كه در مورد آن حرف زده شود و اگر بتوانيم حرفهايي در مورد مشكلات اقتصادي و اظهر من الشمس داخل كشور بزنيم، كاري در حد كارستان كرده ايم! اينجا وام مي دهند مسكن گرانتر مي شود، در حاليكه آن طرف آب قضيه برعكس است.
ولي آنچه اخيرا در مورد آن بحث و جنجال شده، اين است كه دولت آمريكا مي خواهد هفتصد ميليارد دلار به مؤسسات و بانكهاي آمريكايي كمك(bailout) كند و اين باعث مباحثه هاي دامنه دار طرفداران كاپيتاليسم و سوسياليسم شده كه همه مي دانند؛ مثلا انگار در چارچوب يك اقتصاد آزاد، دولت بايد چشمانش را ببندد و از انجام كارهايي را كه بايد در نقش تنظيم كننده سيستم اقتصادي و كنترل ارتباطات آن با ديگر سيستمهاي اجتماعي و سياسي و ... ايفا كند، طفره رود. و آنچه تا حدودي مورد غفلت واقع شده مربوط به صفر و يك ديدن قضايا، و تصميم گيري بر اساس اصول دموكراتيك است.
و البته اين را هم نبايد ناديده گرفت اين است كه نبايد در يك تحليل، به خصوص از نوع اقتصادي، تعصب و طرفداري را به خرج داد و به صرف قبول داشتن دربست اقتصاد آزاد، از دخالت دادن ديگر فاكتورها امتناع نمود.


واقعا بي نظير!

اين آگهي توسط ايميلي به دستم رسيد:
« واحدهاي اداري 40 و 50 متري در برج ميلاد، متري 4 ميليارد تومان »

آيا شما سراغ داريد تاجر و يا شركتي را كه براي 40-50 متر محل كار 160 تا 200 ميليون دلار بپردازد! در اين مورد سه حالت را مي توان متصور شد:

1- يك شركت خصوصي داخلي اين كار را بكند كه در اين مملكت، بعيد، دور از ذهن و غير منطقي است. مگر اينكه كسي بخواهد اين واحدها را وارد چرخه باطل دلالي املاك كند. البته گفته اند اداري، وگرنه با راه انداختن بستني فروشي در آن ارتفاع، بايد، سرعت آسانسورها را بيشتر كرد!

2- يك شركت متمول دولتي اين كار را بكند كه پيشاپيش بايد اين كار را شديدا محكوم كرد! چرا از جيب ماليات دهندگان ايراني( يا معادل درآمد نفتي)، فلان مدير دفتر كارش را برفراز ابرهاي معمولا سياه تهران بنا كند؟!

3- يك شركت خارجي بيايد و اين كار را بكند كه اين را مي گذارم به عهده شما!

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)