ديشب با ديدن دقايقي از يك سريال داستاني تلويزيوني مهندسي-مديريتي(!) ، مثل ديگر فيلمهايشان تا آخر معلوم شد، كه مي خواهند چه بگويند!
قضيه، در مورد برخورد و يا كانفليكت دو مهندس كه يكي طرفدار خودكفايي، حتي به قيمت تاخير چندين ساله و معطل ماندن و اتلاف بي جهت منابع و سرمايه ها، و ديگري خواهان استفاده از پيمانكار و مشاوران خارجي و به نتيجه رساندن هر چه سريعتر پروژه، و به تبع آن بازگشت سريع سرمايه، حتي به قيمت عدم بكارگيري نيروهاي بي تجربه داخلي بود. البته از ديد تخصصي هر دو آنها حق داشتند، ولي نحوه نمايش و بازي دادن بي طرفانه در اين سريالها كه به تماشاگران اينگونه القا مي كنند كه امثال مهندسي دومي خائنند، قابل تأمل بوده، و مايه تأسف است.
در حالي كه اگر به چنين موردي، از زاويه اي ديگر نگريسته شود، آنكه خائن است، شايد اولي است كه باعث از بين رفتن فرصتهاي طلايي، همچون بازارهايي مي شود كه به دليل اصرار و يكدندگي بر سر خودكفايي(و در اصل خودشيفتگي و خودخواهي) پشت سرهم از دست مي روند، غافل از آنكه با به ثمر رساندن سريع پروژه هاي ملي و بزرگ، ضمن به كنار گذاشتن سعي و خطا، و با يادگيري از آنهايي كه ماهيگيري را بلدند، مي توان به سرمايه گذاري انساني شتابي تصاعدي بخشيد.
در حالي كه اگر به چنين موردي، از زاويه اي ديگر نگريسته شود، آنكه خائن است، شايد اولي است كه باعث از بين رفتن فرصتهاي طلايي، همچون بازارهايي مي شود كه به دليل اصرار و يكدندگي بر سر خودكفايي(و در اصل خودشيفتگي و خودخواهي) پشت سرهم از دست مي روند، غافل از آنكه با به ثمر رساندن سريع پروژه هاي ملي و بزرگ، ضمن به كنار گذاشتن سعي و خطا، و با يادگيري از آنهايي كه ماهيگيري را بلدند، مي توان به سرمايه گذاري انساني شتابي تصاعدي بخشيد.
و البته بايد در نظر داشت، با ديدن رفتاري كه در لحظات فوق الذكر از سوي مهندس اولي به نمايش گذاشته شد، براي كساني كه اندك تجربه اي از حضور در محيطهاي كاري ايراني دارند، واضح و مبرهن است كه سرمهندس به ظاهر طرفدار روندگرايي و خودكفايي، با پيشداوري، و نشان دادن اندكي انعطاف در مباحثه ها و جلسات، باعث ايجاد همان معضل و چرك قديمي مي شود كه سيستمهاي مديريتي ايراني سالهاست با آن دست و پنجه نرم كرده، و البته در مقابل آن عاجز و ناتوان مانده است.
No comments:
Post a Comment