Sunday, August 31, 2008

اكسيرهاي صنعتي ژاپني و غير ژاپني

احسان اردستاني در در مورد مطلب «گشت و گذاري در كارخانه ليفت تراك سازي تويوتا؛ درسهاي ناب تويوتا*» سؤالي سخت و مباحثه آميز مطرح كرده است:
« به نظر شما نسخه های ژاپنی ها چقدر در ایران جواب می دهد؟».
جدا از اينكه كارخانه مورد اشاره در مطلب مزبور، در آمريكا قرار دارد و كاركنان آمريكايي(پرورش يافته در يك فرهنگ نتيجه گرا) زير نظر يك مديريت روندگراي ژاپني به خوبي كار مي كنند، و بنابراين شايد بتوان نتيجه گرفت**، همان ژاپني ها مي توانستند مثل هركجاي ديگر دنيا(چين، هند، روسيه و ...) بيايند ايران، و همان همكاري را با كاركنان ايراني انجام دهند؛ ولي شواهد و قراين مدعاي اين است كه چنين مساله اي به صورت غامض، و براي مدتي طولاني در ايران وجود داشته، دارد و البته خواهد داشت. سؤال فوق، سؤالي است كه اگر سر جوابش بين علماي صنعتي و اقتصادي و نيز اجتماعي و سياسي ايران اتفاق نظري وجود داشت، يقينا به گروه 8، گروه 9 گفته مي شد و مسلما، ايران هم يكي از اعضاي آن بود! و معمولا در سازمانهاي ايراني اين بحث و چالش وجود دارد كه بايد( يا نبايد) زير بيرق ژاپني، آمريكايي، اروپايي و اخيرا كره اي، چيني، مالزيايي و ... سينه زني كرد‍!

ديروز يكي از مديران اسبق و به قول خود مغضوب(!) شركت ما، خاطرات خود را كه حاصل از مصاحبت با يك استاد ژاپني *** كاركشته اي كه چند روزي در ايران اقامت داشته، نقل مي كرد. استاد مزبور در جواب چنين سؤالي (به نظر شما نسخه های ژاپنی ها چقدر در ایران جواب می دهد؟) گفته است:
« بعد از جنگ جهاني شرايط اقتصادي ژاپن به قدري بد شده بود كه يادم هست مجبور به علف خوردن مي شديم!(البته نه آن ژاپني و نه ‬اين ايراني، احتمالا نمي دانستند كه دوران جنگ جهاني دوم يكي از بدترين دورانهاي اقتصادي در تاريخ ايران بوده است.) و به دليل اينكه خيلي از منابع قبلي را از دست داده بوديم، بايد به شدت كار كرده و در حداقل زمان ممكن وضعيت را عوض مي كرديم. دهه 50 و 60 قرن بيستم را با روندي صعودي طي كرديم و اوضاع تقريبا بهبود يافته بود كه شوك نفتي دهه هفتاد نزديك بود ما را به خاك سياه بنشاند! ولي استراتژي ها و روشهايمان را دوباره تغيير داديم و موفق هم بوديم، طوري كه در دهه 80 اقتصاد آمريكا را به مخاطره اي جدي انداختيم... ما خيلي از آن منابعي را كه شما داريد نداريم، كه يكي نفت است. شما به آن خيلي متكي بوده و نگراني هاي شما به دليل پشتگرمي و وابستگي زياد به آن خيلي كمتر است...»
حال مي توان اين موضوع را هم مطرح كرد كه، درست است ما در مورد منابع تا كنون مشكلي نداشته ايم، ولي آنچه كه نداشته ايم مديريت صحيح منابع بوده است؛ وگرنه تمام كارهايي را كه ژاپني ها به سادگي انجام مي دهند، نبايد سختتر از رعايت ظرافتهايي باشد كه در بافتن يك قالي تبريز و كاشان ديده مي شود. ولي ظرافتها و حساسيتهايي كه در مديريت و برنامه ريزي وجود دارد، با همان عدم نگراني ها از آينده، راحت بودن خيال و تحت فشار نبودن، رابطه اي مستقيم، ولي ناپيدا دارد. خيلي از كارها به دليل نبود نگراني و تعهد، با روش سعي و خطا انجام مي شود، و در عين حال، هزاران هدف بزرگ هم مدنظر قرار دارد كه از ديگران تقليد شده اند و آدم به ياد همان ولخرجهايي مي افتد كه با دسترسي به كيسه خليفه، مي خواهند تمام مدها را يكي-دو روز امتحان كرده و قصدشان از پوشيدن لباس نه داشتن پوشش، بلكه خودنمايي است!

و يك خاطره ديگر از زبان همان مدير اسبق! فكر نمي كنم راحت الهضم تر و قابل فهم تر از نظام ژاپني 5S (نظام آراستگي)، نظامي وجود داشته باشد و اينكه واضح است با رعايت نظم و ترتيب در چيدن وسايل و ابزار و ... حتي اگر بهره وري افزايش نيابد، هزينه اي چنداني ايجاد نمي شود. اين آقا روزي گذرش به كارگاه ريخته گري يكي از دوستانش مي افتد كه در آن همه چيز به هم ريخته بوده و ...، به مديرعاملش مي گويد چرا كمي به ظاهر و نظافت اينجا توجه نمي كنيد تا بلكه بر روحيه كارگران و ديگر كاركنان تاثير مثبت بگذاريد؟ ولي جناب مديرعامل هم پاسخ مي دهد: «چيزي به من پيشنهاد بكنيد كه در گرو هزينه، سود بيشتري به همراه داشته باشد. اين ادا و اطوار به درد ما نمي خورد!».

از طرف ديگر، سري كه درد نمي كند دستمال نمي بندند! و اگر هم درد بكند و دستمالي هم ببندند، نبايد هوس آبتني در آب سرد را كرد! خيلي از صنايع و سازمانهاي ما هم شايد به خيلي از داروهاي رنگارنگ مديريتي احتياجي ندارند، ولي معلوم نيست آنهايي كه در شرايط گلخانه اي اقتصادي ايران نفس كشيده و هنوز در برف و بوران تجارت جهاني قرار نگرفته اند، چرا اصرار دارند با كمك ابزارهاي تعالي، عكسهاي فتح اورست را نشان دهند؟ شايد مي خواهند خود را براي آن شرايط آماده كنند، ولي واقعيت اين است كه آمادگي و ممارست هم شرايط خاص خود را مي طلبد، و يكي از ارزشها بايد اين باشد كه نبايد دچار ماليخوليا شد. كسي كه براي دو هزارمتر نفس كم مي آورد، نبايد انتظار قهرماني در ماراتن المپيك را داشته باشد، حتي در چهار سال بعد و حتي با دوپينگهاي مختلف!

پاورقي:
*) قسمت اول، قسمت دوم
**) نيسان ژاپن هم پس از سپردن سكان مديريتي اش به دست يك فرد لبناني-فرانسوي(كارلوس غصن:Carlos Ghosn) از ورشكستگي نجات يافت.
***) دكتر شوجي شيبا (Dr. Shoji Shiba)

- منابع استفاده شده در عكس تزييني: accaglobal.com و NYTimes.com

Saturday, August 30, 2008

خاموشي و رونق چراغهاي چيني

چند هفته قبل در مورد خاموشي هاي برق و به تبع آن استفاده مردم و فروشگاهها از چراغهاي گازي و موتورهاي برق بنزيني صحبتي شد(سوبسيدهاي متقابل)، و اينكه، خاموشي برق نه تنها باعث صرفه جويي نيست، بلكه اسراف بيشتري را موجب مي شود. تعطيلات را كه به ولايت رفته بودم، ديدم سهم قطعي برق آنجا بيشتر است(احتمالا به خاطر سهم كمتر در داشتن صنايع و كارخانه!) و اين هم مشاهده شد كه در اين ميان، مردم گوشه كنار ايران در توسعه صنايع بنجل چيني چقدر نقش دارند! و اين بار در زمينه خاموشي برق. اين چين دارد از قطعي برق در ايران استفاده كرده و براي خود كار و كاسبي مي اندازد!

انصافا دست چيني ها دستشان درد نكند، چون آنها كم كاري ايراني ها را در ساختن نيروگاه تلافي كرده، و با اين چراغهاي قابل شارژ كه اگر مثلا ساخت جاي ديگري به جز چين بود، شايد قيمتي خيلي بيشتر از ده هزار تومان داشت، باعث شده كه در اين خاموشي ها بدون روشن كردن كبريت و فندك، جماعت كمتر به ميز و در و پنجره برخورد كنند.

البته نگاهي به بسته بندي اين چراغ قابل شارژ كردم تا از مشخصات و همچنين نحوه استفاده آن مطلع شوم. روي بسته بندي به ظاهر خوبش توضيحات تقريبا مناسبي داده شده بود، و توضيحات اهالي شنژن اين خوبي را هم داشت كه در ظلمت شب، من را به انگليسي خودم اميدوار كرد!

Thursday, August 28, 2008

از تناسب شغل و شاغل تا تخصيص منابع

مطلب «استراتژی نیروی انسانی بانک پاسارگاد» باعث درج مطلب «بانك، سرمایه انسانی و ریسک گردش نیرو» شده است و من هم كه سرگردان و معطل مانده بودم افاضات خود را در كداميك بيافزايم به اين نتيجه رسيدم كه كجا بهتر از وبلاگ خودم، علاوه بر آنكه توضيحاتم به صورت مجزا قرباني نخواهندشده، اينجا حداقل از نظر كمي بيشتر از آنها به موضوع مهم «منابع انساني» مي پردازد. من هم كلا در مورد رفتار بانك، و مدلي كه در مطلب دومي رفتار بانك با آن تحليل شده، و نيز در بعضي موارد با مطلب اولي موافقم، البته با اين توضيحات:

الف) اين بانك خصوصي در مورد نيازهاي واقعي خود از نيروي انساني راست و حسيني رفتار مي كند و عملا با ندادن وعده سرخرمن در مورد كساني كه داراي مدارج علمي بالا بوده ولي عملا توان استفاده مناسب از قابليتها و توانمنديهاي آنها را ندارد و نخواهد داشت، شايد تابوشكني مي كند.

ب) انتظار و توقع از يك شركت خصوصي كه اصولا نمي تواند در هيچ زمينه اي انحصار ايجاد كند، واقعا بي مورد و بي معنا است.

ج) از طرف ديگر، به آن شركت خصوصي چه ارتباطي دارد كه براي فلان رشته بازار كار هست و يا نيست؟ و به جاي دادن جواب رد شفاف، به «تعارف» و «نصيحت»(و يا تكه پراني) بپردازند كه اي بابا تو كه فوق ليسانس اقتصاد و فاينانس داري مي خواهي بيايي اينجا! په! بهتر است آنها در استراتژي خود فقط به تناسب شغل و شاغل و كارراهه حرفه اي كاركنان خود متركز شده و به فكر برند HR خود باشند.

د) اين مدل فوق الذكر كه در راستاي عقلانيت بخشي به رفتار بانك است، نبايد باعث ايجاد اين توهم شود كه بانك مزبور داراي يك استراتژي مدون منابع انساني است! اگر آنها داراي چنين استراتژي مشخصي مي بود، بايد در آگهي استخدامي خود با فونت بولد، ايتاليك و قرمز رنگ و آندريلاين شده، اعلام مي كرد: «براي فلان مشاغل، فارغ التحصيلان جوياي كار و فوق ليسانس رشته هايي مثل اقتصاد و فاينانس رزومه ندهند، با اين تبصره كه فارغ التحصيلان رشته هاي زيست شناسي و شيمي(و به بيان ديگر ليسانسيه و حتي ديپلمه هاي غير مرتبط تر) در اولويت استخدام هستند» و ضمنا اگر قضيه استخدام داوطلبان منتفي شود، بايد در اين عصر ارتباطات، محترمانه به اطلاع آنها رسانده شود كه: «ضمن تشكر از اظهار تمايل شما جهت استخدام در سازمان پيشرو ما، به استحضار مي رساند كه هم اكنون در شركت ما براي شما موقعيت شغلي متناسبي وجود ندارد! با آرزوي موفقيت براي شما».

ه) هر كسي كه با دنياي كسب و كار در ايران درگير باشد كلا جان كلام آقاي فرهادي پور را درك مي كند(بند قبلي به نظرم به تنهايي كافي است تا كلا مطلب آقاي فرهادي پور هم تاييد شود)، ولي ايشان در آخرين پارگراف به نكته اي اشاره كرده كه از نقطه نظر تخصصي منابع انساني يقينا درست نيست، مگر اينكه منظور متلك انداختن به كسي باشد كه خودش صلاحيت احراز آن شغل را نداشته باشد؛ و آن اينكه اگر كسي وارد مشاغل تخصصي مالي مي شود كه نبايد انتظار سر درآوردن از سمتي مثل مديريت منابع انساني را داشته باشد(حتي با فرض ارتقاي مورب!).

و) ضمنا، اين اولين بار است كه مي بينم، سازماني نه به محل اقامت، بلكه به محل تولد شخصي گير مي دهد؛ احتمالا استراتژي منابع انساني آنها از دويچه بانك دهه سي ميلادي الگوبرداري شده است!

Thursday, August 21, 2008

در مورد چین و المپیک پکن

این روزها در حال گذراندن تعطیلات تابستانی هستم و به جز المپیک تابستانی پکن هم موضوع دیگری برای نوشتن در این وبلاگ ندارم:

سالن مسابقات رشته ورزشی ژیمناستیک ورزشگاهی است متعلق به دانشگاه صنعتی پکن. حالا ببینید دانشگاه صنعتی که سهل است، کدام دانشگاه ایران(البته دانشگاه هم سهل است)، چنین ورزشگاه بزرگ، مدرن و زیبایی دارد که برای 6900 نفر هم صندلی داشته باشد؟! این را مقایسه کنید با دانشگاه هایی چون دانشگاه صنعتی شریف و ... که برای دانشکده هایشان جا ندارند چه برسد به چنین ورزشگاه هایی!

• معمولا یکی از دلایل عدم موفقیت تیم ورزشی ایران را تعداد کم ورزشکاران کاروان ایران (اعم از زن و مرد) عنوان می کنند و اینکه باید در رنکینگ مدالها، این تناسب هم رعایت گردد! با این فرض فکر می کنم وضع ما در جدول در مصاف با کشورهای کوچکی که یکی-دو ورزشکار فرستاده اند و سه-چهار مدال هم گرفته اند، خیلی خرابتر هم بشود! با این حال به نظر، هر چه تعداد ورزشکار زن و مرد یک کشور که به مسابقات المپیک گسیل شده اند، بیشتر باشد مبین این نکته است که جامعه شان کلا وضعیت خوبی دارد؛ چون هر کسی را که به المپیک راه نمی دهند، مگر اینکه حد نصاب لازم به دست آمده باشد.

• معمولا در مراسمهای مربوط به توزیع مدالها، تشریفات در حد اعلای خود رعایت می گردد. و در این میان حرکات خانمهای چینی که ورزشکاران برتر را به سکوها هدایت می کنند و بعد از اتمام مراسم آنها را تا درب خروجی ورزشگاه همراهی می کنند خیلی تأمل برانگیز است. قهرمانها که از خوشحالی و مسرت موفقیتشان در پوست خود نمی گنجند در میان تشویق تماشاگران و جلوی عکاسان و فیلمبرداران تقریبا هر نوع ادایی را در آورده و انگار فکر می کنند با قهرمانی آنها المپیک به آخر رسیده و بعد از مراسم آنها هیچ برنامه و مسابقه ای در آن سالن انجام نخواهدشد، و تصمیم به دل کندن از تماشگران و ورزشگاه را ندارند. با اینکه حق دارند، ولی معمولا بعضی وقتها کفر آدم را هم در می آورند! ولی همراهان چینی هرگز خم به ابرو نیاورده، و با حفظ تبسم ملیحشان، فقط از آنها درخواست می کنند که: "برنامه ها متراکم است؛ خوشحالیتان را کرده و به اندازه کافی هم تشویق شده اید، خواهشمند است قدم رنجه کرده، بفرمایید بیرون!". فکر می کنم راز موفقیت چینی ها در حوزه های دیگر، همچون تجارت در عرصه بین المللی، با چنین رفتارهایی هم خانواده است(البته کارهای عجیبشان را در مورد آزادی اینترنت، و همچنین سین کیانگ و تبت و ... را مستثنی کنید؛ هنوز با ایده آلها فاصله زیادی دارند).

Wednesday, August 13, 2008

عقل سالم در بدن سالم

خودم يكي از ميليونها فردي هستم كه در دوران دبستان درسي خوانده ام با عنوان عقل سالم در بدن سالم، و البته آن موقع زياد نمي دانستم آن عبارت يعني چه!؟ چون آنهايي كه فوتبال و ورزششان خوب بود در املاي همان درس كمتر از ده مي گرفتند و امثال من كه وضع درسيشان خوب بود بدترين سرعت و استقامت را در دويدن داشتند! و سالها بعد معلوم مي شود، آن عبارت را نه تنها من، بلكه خيلي ها در مقياس ميليوني در همان حد شعار فهميده اند!

چيني ها دارند مدالها را درو مي كنند، شايد وسيله اي دارند به اسم مدال ربا. آمريكا با اعجوبه اش، فلپس مريخي، به فكر ثبت ركوردهاي شگفت انگيز است. كره جنوبي در ورزش هم مي خواهد روي ژاپن و آلمان را كم كند. هدف جودوكاي آذربايجاني ضربه فني قهرمانان در كمتر از يك دقيقه است. كره شمالي قحطي زده هم مي خواهد خود را به جمع ده تيم برتر برساند و . حتي اين گرجستان جنگ زده دارد مدالهاي رنگي دشت مي كند ...

و اينجا 20-30 ساله هاي تك مدال گرفته اي كه بايد خودشان در پكن زورآزمايي مي كردند، دارند جلوي مجري بي سواد تلويزيون در نقش پيشكسوتان 70 ساله ظاهر شده، وراجي مي كنند كه نمي دانيد المپيك چقدر مهيج و سخت است و ...
زماني گفته مي شد ايراني ها در ورزشهاي تيمي ضعيف اند، وگرنه ...! و البته آن زمان هم اكثر مدالهاي توزيع شده در همين ورزشهاي تك نفره بود؛ و انگار در همه جاي قهرمانان مثل پورياي واقعي و يا رستم افسانه اي به دنيا مي آيند كه همينطوري، و بدون پشتيباني سيستمهاي درست و حسابي رشد كنند و يك دفعه مثل رضازاده به گونه اي استثنايي، قهرمان جهاني شوند و در پايان دوران قهرماني و بازهم همينطوري يك شيه مشاور مدير فدراسيون ورزش مربوط و نامربوط شوند و يا از شهرت داخلي استفاده كرده و عضو نهادي كه وابسته به راي عوام الناس است مي شوند! و امروز مشخص مي شود ديگر زمان ظهور استثناها هم نيست و بايد همه چيز را بايد به طور سيستماتيك و استراتژيك مديريت كرد.

با اين روندي كه سيستم ورزشي كشور در پيش گرفته، بايد آرزوي افزودن رشته اي ورزشي در المپيك كنيم كه هيچ كس به گرد پاي ما نمي رسد و آن «كل-كل كردن» است! و گرنه وبگردها با جانفشاني مجبور به پيدا كردن افرادي مي شوند كه يك رگشان به ايرانيها بخورد تا به او افتخار كنند؛ مثل همان بيس-باليست معروف ژاپني و اصالتا(براي ما همه چيز در اين اصالتا خلاصه مي شود) ايراني!

Monday, August 11, 2008

جراحي پلاستيك خودرو

ديروز عكس مدل جديد زانتياي سايپا را در يك بيلبورد ديدم! ولي از قرار معلوم اين «مدل جديد بودن» زانتياي مذكور، خلاصه شده به چراغهاي آن و البته احتمالا پروژه‫هاي بزرگ و زمانبري هم در دست انجام بوده تا گوشه‫هاي كوچكي از قالبهاي درب موتور و ... زانتيا هم دچار تغيير و تحولات عمده بشود.

اين قبول كه خودروسازان مطرح دنيا هم زياد به موتور دست نمي زنند و بيشتر روي موتور كار مي كنند، ولي اين قرار نمي شود كه در بازار انحصاري خودرو فقط چسبيده شود به دو سه مدل از مد افتاده فرانسوي و كره اي و عهد بوق انگليسي، و هي دماغ و ابرو آنها را عمل پلاستيك و تاتو بكنند تا بعدا يك نشريه بلفاستي هم بيايد اين كارها را دست بياندازد!

البته بعد از ماهها تلاش جهت نوآوري در عرصه چراغ و جلو پنجره سازي، اين هم حاصل يك طراحي بي‫نظير يك وانت، كه نزديك به يك سوم محل بار، فقط به مخزن گاز اختصاص داده شده . حالا به نظر شما وظيفه اصلي اين وسيله نقليه حمل مخزن گاز (به علاوه باك بنزين كه زير محل بار است و ديده نمي‫شود) خواهد بود يا بار؟!

و اي كاش محصولهاي ديگري كه ديده نمي شوند، اينگونه قابل مشاهده بودند تا با يك تصوير، و به سادگي مي شد ايرادشان را گفت! مثلا برنامه ريزي هاي نادرست استراتژيك و طراحي غلط سازمانها و فرايندهايي كه به موازات هم كارهايي را انجام مي دهند.

Wednesday, August 6, 2008

نيرويي انعطاف‫پذير


• بيل گيتس از اخراج سالانه حدود پنج درصد كاركنان مايكروسافت به عنوان بدترين لحظات مديريتي خود ياد كرده است. (يعني با اينكه در دنيا از منابع انساني ديگر با عنوان سرمايه انساني ياد مي‫شود، شركتي مثل مايكروسافت هم سالانه، عذر 5 درصد نيروهاي ناكارآمد و يا به درد نخورش را مي خواهد).

• در كشور پرتقال، اتحاديه هاي صنفي كارگري به اين قضيه اعتراض كرده‫اند كه چرا در حاليكه درصد بيكاري در ميان جوانها زياد است، جامعه پيرتر و قديمي‫تر بايد به عنوان تا آخر خط ادامه دهد.(يعني در اروپايي كه جنبشهاي سوسياليستي در آن جولان مي‫دهند، هم با آزادسازي بخشي از نيروهاي كاري مخالفت نمي شود).

و ...

اخبار مربوط به مهمترين عامل توليد، يعني انسان، را كه در رسانه‫هاي خارجي مي بينيم، آدم دلسرد مي‫شود. آيا مي‫شود چنين كارهايي را هم در ايران انجام داد؟ و چرا در ايران، معمولا از مهمترين و مؤثرترين ابعاد كسب و كار كه ارتباط اصلي را با بهره‫وري، كيفيت و نوآوري را دارند، به سادگي صرفنظر مي‫شود، با اين بهانه كه فرهنگ ما فرق مي كند.

مقاله‫اي را تحت عنوان نيروي انعطاف پذير (فايل پي دي اف ، 168 كيلوبايت) در مورد لزوم اتخاذ به كارگيري نيروهاي مشروط در سازمانها ترجمه كرده‫ام كه در زمان فعلي اصلا به درد متصديان منابع انساني ايران نمي‫خورد؛ و مهمترين دليل ترجمه ‬آن، اين جمله بود: «در اكثر صنايع، بيش از 60 درصد هزينه‫هاي متغير مربوط به هزينه‫هاي كاركنان مي شود كه عمدتا شامل حقوق، مزايا و آموزش هستند».
در مؤسسات ايران به ظاهر، تورم نيروي انساني بيداد مي كند و كار هر نفر را پنج-شش نفر به طور موازي انجام مي‫دهند(و البته به نتيجه هم نمي‫رسانند!)، و از طرف ديگر درصد فوق براي مؤسسات تكنولوژي فرسوده‫كن و انبار پرور ايراني معمولا زير ده درصد(در شركت ما مي گويند 3 درصد) مي باشد. اين همه نيروي انساني جوان و مشتاق به كار گرفته شده، و در عرض يكي دو سال، به دلايل فراوان ضد انگيزشي تبديل مي شوند به سياهي لشكر سازماني. آيا اين به خاطر نيست كه هزينه واقعي نيرويي با ذكاوت و داراي توقع(نه پرتوقع) به طور واقعي پرداخته نمي شود؟

Monday, August 4, 2008

اتلاف بنزين در تقاطع‫هاي همسطح

شايد با ديدن اين پست كساني بيايند و بگويد شما كه ادعاي فلان چيزها را داري اين چه وضع استدلال و تحليله كه مي كني؛ از شما بعيد است! ولي شما هم در پشت چراغ قرمز گير كرده و علاوه بر حرص دود هم خورده‫ايد؛ و در چنين زماني تحليل بر پايه اطلاعات صحيح و مستند واقعا فيل هوا كردن است! بنابراين براي بيان منظورم همين بهتر است با توجه به اينكه اخيرا شكم هم در اقتصاد كشور جايگاه مهمي پيدا كرده است محاسبات سرانگشتي و يا شكمي داشته باشيم! اگر محاسبات و عدد و رقم من را قبول نداريد اين فايل اكسلي (31 كيلو بايت) را دانلود كرده و خودتان با اعداد آن بازي كنيد:

اگر در يك چهارراه شلوغ و پر ترافيك تهران، همواره به طور متوسط پنجاه اتومبيل روشن، منتظر قرمز شدن چراغ باشند، و براي هر ليتر بنزين هم حداقل 1000 تومان يارانه پرداخت شود و متوسط مصرف بنزين اين خودروها هم 3 ليتر در ساعت باشد، حداقل هزينه مصرف بي‫دليل بنزين در اين چهارراه در هر ساعت صد وپنجاه‫هزارتومان، در هر شبانه روز سه ميليون و ششصد هزار تومان و در هر ماه يكصد و هشت ميليون تومان، و در هر سال يك ميليارد و سيصد و چهارده ميليون تومان خواهد بود!
حالا به دليل بهره‫وري ناب ايراني‫ها از هزينه اتلاف زمان، و اعصاب خوردي صدها نفر سرنشين و همچنين ديگر فاكتورهاي مربوط به سلامت مردم و آلودگي هوا و ... صرفنظر هم كنيم، آيا با هر كدام از هزينه‫هاي ميلياردي مصرف بي‫جهت بنزين در هر كدام از اين چهارراه‫ها، نمي‫توان آنها را غير همسطح كرد؟

احتمالا اين به دليل اهميت روابط خانوادگي و پشتيباني از گلفروشها، و يا اهمييت مطالعات روزنامه‫ و مطالعات سرانه يك دقيقه‫اي، و حمايت از روزنامه فروشهاست كه در خيلي از تقاطعها روگذر و زيرگذر نمي‫زنند!

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)