مطلب «استراتژی نیروی انسانی بانک پاسارگاد» باعث درج مطلب «بانك، سرمایه انسانی و ریسک گردش نیرو» شده است و من هم كه سرگردان و معطل مانده بودم افاضات خود را در كداميك بيافزايم به اين نتيجه رسيدم كه كجا بهتر از وبلاگ خودم، علاوه بر آنكه توضيحاتم به صورت مجزا قرباني نخواهندشده، اينجا حداقل از نظر كمي بيشتر از آنها به موضوع مهم «منابع انساني» مي پردازد. من هم كلا در مورد رفتار بانك، و مدلي كه در مطلب دومي رفتار بانك با آن تحليل شده، و نيز در بعضي موارد با مطلب اولي موافقم، البته با اين توضيحات:
الف) اين بانك خصوصي در مورد نيازهاي واقعي خود از نيروي انساني راست و حسيني رفتار مي كند و عملا با ندادن وعده سرخرمن در مورد كساني كه داراي مدارج علمي بالا بوده ولي عملا توان استفاده مناسب از قابليتها و توانمنديهاي آنها را ندارد و نخواهد داشت، شايد تابوشكني مي كند.
ب) انتظار و توقع از يك شركت خصوصي كه اصولا نمي تواند در هيچ زمينه اي انحصار ايجاد كند، واقعا بي مورد و بي معنا است.
ج) از طرف ديگر، به آن شركت خصوصي چه ارتباطي دارد كه براي فلان رشته بازار كار هست و يا نيست؟ و به جاي دادن جواب رد شفاف، به «تعارف» و «نصيحت»(و يا تكه پراني) بپردازند كه اي بابا تو كه فوق ليسانس اقتصاد و فاينانس داري مي خواهي بيايي اينجا! په! بهتر است آنها در استراتژي خود فقط به تناسب شغل و شاغل و كارراهه حرفه اي كاركنان خود متركز شده و به فكر برند HR خود باشند.
د) اين مدل فوق الذكر كه در راستاي عقلانيت بخشي به رفتار بانك است، نبايد باعث ايجاد اين توهم شود كه بانك مزبور داراي يك استراتژي مدون منابع انساني است! اگر آنها داراي چنين استراتژي مشخصي مي بود، بايد در آگهي استخدامي خود با فونت بولد، ايتاليك و قرمز رنگ و آندريلاين شده، اعلام مي كرد: «براي فلان مشاغل، فارغ التحصيلان جوياي كار و فوق ليسانس رشته هايي مثل اقتصاد و فاينانس رزومه ندهند، با اين تبصره كه فارغ التحصيلان رشته هاي زيست شناسي و شيمي(و به بيان ديگر ليسانسيه و حتي ديپلمه هاي غير مرتبط تر) در اولويت استخدام هستند» و ضمنا اگر قضيه استخدام داوطلبان منتفي شود، بايد در اين عصر ارتباطات، محترمانه به اطلاع آنها رسانده شود كه: «ضمن تشكر از اظهار تمايل شما جهت استخدام در سازمان پيشرو ما، به استحضار مي رساند كه هم اكنون در شركت ما براي شما موقعيت شغلي متناسبي وجود ندارد! با آرزوي موفقيت براي شما».
ه) هر كسي كه با دنياي كسب و كار در ايران درگير باشد كلا جان كلام آقاي فرهادي پور را درك مي كند(بند قبلي به نظرم به تنهايي كافي است تا كلا مطلب آقاي فرهادي پور هم تاييد شود)، ولي ايشان در آخرين پارگراف به نكته اي اشاره كرده كه از نقطه نظر تخصصي منابع انساني يقينا درست نيست، مگر اينكه منظور متلك انداختن به كسي باشد كه خودش صلاحيت احراز آن شغل را نداشته باشد؛ و آن اينكه اگر كسي وارد مشاغل تخصصي مالي مي شود كه نبايد انتظار سر درآوردن از سمتي مثل مديريت منابع انساني را داشته باشد(حتي با فرض ارتقاي مورب!).
و) ضمنا، اين اولين بار است كه مي بينم، سازماني نه به محل اقامت، بلكه به محل تولد شخصي گير مي دهد؛ احتمالا استراتژي منابع انساني آنها از دويچه بانك دهه سي ميلادي الگوبرداري شده است!
الف) اين بانك خصوصي در مورد نيازهاي واقعي خود از نيروي انساني راست و حسيني رفتار مي كند و عملا با ندادن وعده سرخرمن در مورد كساني كه داراي مدارج علمي بالا بوده ولي عملا توان استفاده مناسب از قابليتها و توانمنديهاي آنها را ندارد و نخواهد داشت، شايد تابوشكني مي كند.
ب) انتظار و توقع از يك شركت خصوصي كه اصولا نمي تواند در هيچ زمينه اي انحصار ايجاد كند، واقعا بي مورد و بي معنا است.
ج) از طرف ديگر، به آن شركت خصوصي چه ارتباطي دارد كه براي فلان رشته بازار كار هست و يا نيست؟ و به جاي دادن جواب رد شفاف، به «تعارف» و «نصيحت»(و يا تكه پراني) بپردازند كه اي بابا تو كه فوق ليسانس اقتصاد و فاينانس داري مي خواهي بيايي اينجا! په! بهتر است آنها در استراتژي خود فقط به تناسب شغل و شاغل و كارراهه حرفه اي كاركنان خود متركز شده و به فكر برند HR خود باشند.
د) اين مدل فوق الذكر كه در راستاي عقلانيت بخشي به رفتار بانك است، نبايد باعث ايجاد اين توهم شود كه بانك مزبور داراي يك استراتژي مدون منابع انساني است! اگر آنها داراي چنين استراتژي مشخصي مي بود، بايد در آگهي استخدامي خود با فونت بولد، ايتاليك و قرمز رنگ و آندريلاين شده، اعلام مي كرد: «براي فلان مشاغل، فارغ التحصيلان جوياي كار و فوق ليسانس رشته هايي مثل اقتصاد و فاينانس رزومه ندهند، با اين تبصره كه فارغ التحصيلان رشته هاي زيست شناسي و شيمي(و به بيان ديگر ليسانسيه و حتي ديپلمه هاي غير مرتبط تر) در اولويت استخدام هستند» و ضمنا اگر قضيه استخدام داوطلبان منتفي شود، بايد در اين عصر ارتباطات، محترمانه به اطلاع آنها رسانده شود كه: «ضمن تشكر از اظهار تمايل شما جهت استخدام در سازمان پيشرو ما، به استحضار مي رساند كه هم اكنون در شركت ما براي شما موقعيت شغلي متناسبي وجود ندارد! با آرزوي موفقيت براي شما».
ه) هر كسي كه با دنياي كسب و كار در ايران درگير باشد كلا جان كلام آقاي فرهادي پور را درك مي كند(بند قبلي به نظرم به تنهايي كافي است تا كلا مطلب آقاي فرهادي پور هم تاييد شود)، ولي ايشان در آخرين پارگراف به نكته اي اشاره كرده كه از نقطه نظر تخصصي منابع انساني يقينا درست نيست، مگر اينكه منظور متلك انداختن به كسي باشد كه خودش صلاحيت احراز آن شغل را نداشته باشد؛ و آن اينكه اگر كسي وارد مشاغل تخصصي مالي مي شود كه نبايد انتظار سر درآوردن از سمتي مثل مديريت منابع انساني را داشته باشد(حتي با فرض ارتقاي مورب!).
و) ضمنا، اين اولين بار است كه مي بينم، سازماني نه به محل اقامت، بلكه به محل تولد شخصي گير مي دهد؛ احتمالا استراتژي منابع انساني آنها از دويچه بانك دهه سي ميلادي الگوبرداري شده است!
No comments:
Post a Comment