Sunday, August 31, 2008

اكسيرهاي صنعتي ژاپني و غير ژاپني

احسان اردستاني در در مورد مطلب «گشت و گذاري در كارخانه ليفت تراك سازي تويوتا؛ درسهاي ناب تويوتا*» سؤالي سخت و مباحثه آميز مطرح كرده است:
« به نظر شما نسخه های ژاپنی ها چقدر در ایران جواب می دهد؟».
جدا از اينكه كارخانه مورد اشاره در مطلب مزبور، در آمريكا قرار دارد و كاركنان آمريكايي(پرورش يافته در يك فرهنگ نتيجه گرا) زير نظر يك مديريت روندگراي ژاپني به خوبي كار مي كنند، و بنابراين شايد بتوان نتيجه گرفت**، همان ژاپني ها مي توانستند مثل هركجاي ديگر دنيا(چين، هند، روسيه و ...) بيايند ايران، و همان همكاري را با كاركنان ايراني انجام دهند؛ ولي شواهد و قراين مدعاي اين است كه چنين مساله اي به صورت غامض، و براي مدتي طولاني در ايران وجود داشته، دارد و البته خواهد داشت. سؤال فوق، سؤالي است كه اگر سر جوابش بين علماي صنعتي و اقتصادي و نيز اجتماعي و سياسي ايران اتفاق نظري وجود داشت، يقينا به گروه 8، گروه 9 گفته مي شد و مسلما، ايران هم يكي از اعضاي آن بود! و معمولا در سازمانهاي ايراني اين بحث و چالش وجود دارد كه بايد( يا نبايد) زير بيرق ژاپني، آمريكايي، اروپايي و اخيرا كره اي، چيني، مالزيايي و ... سينه زني كرد‍!

ديروز يكي از مديران اسبق و به قول خود مغضوب(!) شركت ما، خاطرات خود را كه حاصل از مصاحبت با يك استاد ژاپني *** كاركشته اي كه چند روزي در ايران اقامت داشته، نقل مي كرد. استاد مزبور در جواب چنين سؤالي (به نظر شما نسخه های ژاپنی ها چقدر در ایران جواب می دهد؟) گفته است:
« بعد از جنگ جهاني شرايط اقتصادي ژاپن به قدري بد شده بود كه يادم هست مجبور به علف خوردن مي شديم!(البته نه آن ژاپني و نه ‬اين ايراني، احتمالا نمي دانستند كه دوران جنگ جهاني دوم يكي از بدترين دورانهاي اقتصادي در تاريخ ايران بوده است.) و به دليل اينكه خيلي از منابع قبلي را از دست داده بوديم، بايد به شدت كار كرده و در حداقل زمان ممكن وضعيت را عوض مي كرديم. دهه 50 و 60 قرن بيستم را با روندي صعودي طي كرديم و اوضاع تقريبا بهبود يافته بود كه شوك نفتي دهه هفتاد نزديك بود ما را به خاك سياه بنشاند! ولي استراتژي ها و روشهايمان را دوباره تغيير داديم و موفق هم بوديم، طوري كه در دهه 80 اقتصاد آمريكا را به مخاطره اي جدي انداختيم... ما خيلي از آن منابعي را كه شما داريد نداريم، كه يكي نفت است. شما به آن خيلي متكي بوده و نگراني هاي شما به دليل پشتگرمي و وابستگي زياد به آن خيلي كمتر است...»
حال مي توان اين موضوع را هم مطرح كرد كه، درست است ما در مورد منابع تا كنون مشكلي نداشته ايم، ولي آنچه كه نداشته ايم مديريت صحيح منابع بوده است؛ وگرنه تمام كارهايي را كه ژاپني ها به سادگي انجام مي دهند، نبايد سختتر از رعايت ظرافتهايي باشد كه در بافتن يك قالي تبريز و كاشان ديده مي شود. ولي ظرافتها و حساسيتهايي كه در مديريت و برنامه ريزي وجود دارد، با همان عدم نگراني ها از آينده، راحت بودن خيال و تحت فشار نبودن، رابطه اي مستقيم، ولي ناپيدا دارد. خيلي از كارها به دليل نبود نگراني و تعهد، با روش سعي و خطا انجام مي شود، و در عين حال، هزاران هدف بزرگ هم مدنظر قرار دارد كه از ديگران تقليد شده اند و آدم به ياد همان ولخرجهايي مي افتد كه با دسترسي به كيسه خليفه، مي خواهند تمام مدها را يكي-دو روز امتحان كرده و قصدشان از پوشيدن لباس نه داشتن پوشش، بلكه خودنمايي است!

و يك خاطره ديگر از زبان همان مدير اسبق! فكر نمي كنم راحت الهضم تر و قابل فهم تر از نظام ژاپني 5S (نظام آراستگي)، نظامي وجود داشته باشد و اينكه واضح است با رعايت نظم و ترتيب در چيدن وسايل و ابزار و ... حتي اگر بهره وري افزايش نيابد، هزينه اي چنداني ايجاد نمي شود. اين آقا روزي گذرش به كارگاه ريخته گري يكي از دوستانش مي افتد كه در آن همه چيز به هم ريخته بوده و ...، به مديرعاملش مي گويد چرا كمي به ظاهر و نظافت اينجا توجه نمي كنيد تا بلكه بر روحيه كارگران و ديگر كاركنان تاثير مثبت بگذاريد؟ ولي جناب مديرعامل هم پاسخ مي دهد: «چيزي به من پيشنهاد بكنيد كه در گرو هزينه، سود بيشتري به همراه داشته باشد. اين ادا و اطوار به درد ما نمي خورد!».

از طرف ديگر، سري كه درد نمي كند دستمال نمي بندند! و اگر هم درد بكند و دستمالي هم ببندند، نبايد هوس آبتني در آب سرد را كرد! خيلي از صنايع و سازمانهاي ما هم شايد به خيلي از داروهاي رنگارنگ مديريتي احتياجي ندارند، ولي معلوم نيست آنهايي كه در شرايط گلخانه اي اقتصادي ايران نفس كشيده و هنوز در برف و بوران تجارت جهاني قرار نگرفته اند، چرا اصرار دارند با كمك ابزارهاي تعالي، عكسهاي فتح اورست را نشان دهند؟ شايد مي خواهند خود را براي آن شرايط آماده كنند، ولي واقعيت اين است كه آمادگي و ممارست هم شرايط خاص خود را مي طلبد، و يكي از ارزشها بايد اين باشد كه نبايد دچار ماليخوليا شد. كسي كه براي دو هزارمتر نفس كم مي آورد، نبايد انتظار قهرماني در ماراتن المپيك را داشته باشد، حتي در چهار سال بعد و حتي با دوپينگهاي مختلف!

پاورقي:
*) قسمت اول، قسمت دوم
**) نيسان ژاپن هم پس از سپردن سكان مديريتي اش به دست يك فرد لبناني-فرانسوي(كارلوس غصن:Carlos Ghosn) از ورشكستگي نجات يافت.
***) دكتر شوجي شيبا (Dr. Shoji Shiba)

- منابع استفاده شده در عكس تزييني: accaglobal.com و NYTimes.com

No comments:

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)