Saturday, July 26, 2008

سوبسيدهاي متقابل

دو سه هفته است كه اين برق بدجوري كلافه ام كرده! بعد از رسيدن به خانه، تا آدم بخواهد كه گرم بشود، تلويزيوني ببيند، مطا لعه اي بكند و يا چايي كوفت كند، سر ساعت ده شب اين برق هم قطع مي شود! يكي - دو تا لامپ هم بيشتر نداريم كه شهروند نمونه بودن خود را در معرض نمايش وجدانمان بگذاريم!
سايت توانير و وزارت نيرو را نگاه مي كردم تا جدول ساعات خاموشي را پيدا كرده و برنامه هاي خود را با آن تنظيم كنم، ولي هر اطلاعات غير ضروري تر در آنجا درج شده، جز ساعات خاموشي ! در حالي كه مهمترين اطلاعاتي هستند كه اين سازمان هاي عريض و طويل بايد به شهروندان ارائه كنند. با هر مصيبتي بود بالاخره اطلاعات مربوطه را پيدا كردم ولي براي پيدا كردن منطقه زندگي خود در اين جدول، آدم بايد يك جغرافيدان باشد تا از اين اطلاعات فله اي سر دربياورد؛ حداقل اين را كه مي دانند هر انشعابي شماره اشتراكي دارد و به راحتي از روي آنها مي توانند اطلاع رساني كنند! بالاخره به خاطره تجربه كسب شده طي اين دو سه هفته به اين نتيجه رسيده ام كه بايد به احتمال 70-80 درصد منتظر بود كه برق سر ساعت 10 و دو -سه دقيقه قطع خواهد شد!
و اصلا نبايد چنين سؤالي هم كرد كه چرا اين سازمان كه موظف به خدمات رساني به شهروندان است، نبايد در اطلاعيه هايي كه در خانه ملت توزيع مي كند به استحضار آنها برساند كه فلان ساعات برقتان قطع خواهدشد و البته كه نبايد به چنين تحليلهايي پرداخت كه قطع برق در شب باعث روشن شدن چراغهاي گازي در خانه ها و موتورهاي بنزيني برق توسط مغازه ها و فروشگاهها خواهدشد كه احتمالا انرژي گازي و بنزيني مصرف شده(بخوانيد به هدر رفته) جهت روشنايي، خيلي بيشتر از انرژي الكتريكي شهري است...

تكمله يارانه اي مطلب

من هم چنين حساب و كتابهايي را در فيشهاي برق ديده بودم، كه امروز اين ايميل به من هم فورارد شد! ما كه نمي توانيم به دولت به سادگي فيدبك بدهيم، بهتر است از همين جا، اعلام پشتيباني كنيم از خواننده نظر دهنده روزنامه آفتاب يزد:


زمينه چيني اجرايي طرح شوک تراپي در ماههاي اخير در قبض هاي آب، برق و گاز ارسالي

با داغ شدن بحث برچيدن يارانه ها و با توجه به اين که به منظور زمينه چينی اجرايی طرح شوک تراپی در ماههای اخير در قبض های آب, برق و گاز ارسالی به مردم ميزان يارانه ای که دولت مدعی است بابت مصرف آنها می دهد قيد می شود, يک خواننده روزنامه آفتاب يزد در ستون "روی خط آفتاب" به محاسبه متقابلی دست زده که جالب و خواندنی است:

"در فيش گاز نوشته شده: هزينه گار مصرفى شما 28 هزار تومان، يارانه پرداختى توسط دولت 24500 تومان، مبلغ قابل پرداخت توسط من 3500 تومان بسيار خب، من هم براى دولت فيش صادر مى كنم حقوق هر ساعت 6 دلا‌ر، روزانه 45600 تومان، حقوق ماهيانه من يك ميليون و 400 هزار تومان، دريافتى من از دولت 200 هزار تومان و يارانه پرداختى من به دولت يك ميليون و 200 هزار تومان، حالا‌ شديم بى حساب."

راستي روده درازي كافي است! بايد بجنبم و تا برق قطع نشده، اين پست رو پابليش كنم.

Thursday, July 24, 2008

دانشكده هاي برتر مهندسي صنايع آمريكا

باهوشترها ميروند و در ينگه دنيا ادامه تحصيلات عاليه مي دهند، ما هم كه به دلايل معتنابه نمي توانيم، بهتر است از همينجا رنكينگ سيرچ كنيم!! البته اولش خواستم در قسمت لينكروزانه، لينكي به اينها بدهم؛ ولي ديدم اين ليست ارزشي فراتر از يك لينك خشك و خالي دارد. با اينكه مبناي اين رنكينگها ذكر نشده، ولي در هر دو لينكي* كه ديدم مشابهند.
بهترين دانشگاههاي آمريكايي جهت تحصيل مهندسي صنايع از ليسانس تا مقطع دكترا، عبارتند از( بين خودمان باشد اگر دانشگاه صنعتي اصفهان هم مثلا در نزديكي فينيكس و نه سه ده واقع مي شد، احتمالا جايي در اين ليست داشت!):

1. انستيتو تكنولوژي جورجيا (Georgia Institute of Technology)
2. دانشگاه ميشيگان-ان آربور (University of Michigan–Ann Arbor)
3. دانشگاه پوردو-وست لافايته (Purdue University–West Lafayette-IN)
4. دانشگاه كاليفرنيا-بركلي (University of California–Berkeley)
5. دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا(Penn State University–University Park)
6. دانشگاه ‌A&M تگزاس (Texas A&M University–College Station)
7. دانشگاه استنفورد (Stanford University)
8. دانشگاه ويسكانسين-مديسون(University of Wisconsin–Madison)
9. دانشگاه نورث وسترن ايلي نويز (Northwestern University-IL )
10. دانشگاه صنعتي ويرجينيا ملقب به ويرجينيا تك (Virginia Tech)
11. دانشگاه ايلي نويز-اوربانا-چمپيون (University of Illinois–Urbana-Champaign)
12. دانشگاه كورنل (Cornell University)
13. انستيتو تكنولوژي ماساچوست يا ام آي تي (Massachusetts Institute of Technology-MIT)
14. دانشگاه ايالتي اوهايو (Ohio State University)
15. دانشگاه ايالتي كارولايناي شمالي (North Carolina State University)
16. دانشگاه كلمبيا در نيويويورك- متعلق به بنياد اف يو (Columbia University - Fu Foundation )
17. انستيتو پلي تكنيك رينسيلائر در نيويورك (Rensselaer Polytechnic Institute )
18. دانشگاه ايالتي آريزونا (Arizona State University)
19. دانشگاه آستين تگزاس (University of Texas–Austin)
20. دانشگاه فلوريدا (University of Florida)
21. دانشگاه كاليفرنياي جنوبي (University of Southern California)

*) لينكها:

http://www.infozee.com/channels/ms/usa/industrial-manufacturing-engineering-rankings.htm

http://latestuniversityranking.blogspot.com/2008/06/university-ranking-of-industrial.html

Sunday, July 20, 2008

ميدونم باهوشي! ولي با بقيه چطور مي رقصي؟

امروز يك مطلب جالب ديدم با اين عنوان «?I Know You're Smart. Do You Play Well With Others» يعني: ميدانم كه باهوشي، ولي اين را بگو: چقدر مي تواني با بقيه برقصي(بازي كني)؟ اين مطلب بيشتر در مورد تك تك افرادي كه هوش هيجاني كمي دارند و به درستي و يا غلط، فكر مي كنند اين فقط آنها هستند كه باهوشند و با ديگران زياد نمي پرند، تمركز كرده و به آنها مي گويد، ضريب هوشي به تنهايي كافي نيست و بايد فرهنگ كار گروهي و فراتر از آن يعني روحيه كار تيمي در آنها تقويت شده، تا آنها با اعمال و رفتار خود ارتباطات درون سازماني را كه از آنها با عنوان پل يادشده، كم اثر و ناكارآمد نكنند.

هفته قبل افشين دبيري در وبلاگش به يك مهندس ارشد ژاپني مرحوم اشاره اي كرده(مرگ در اثر کار زیاد) كه به دليل علاقه وافر به كارش و تويوتا و خودروهاي هيبريدي و يا هر چيز ديگر، آن قدر كار كرده كه سركار فوت كرده است و اين نشان از سختكوشي ژاپني ها دارد، ولي بعدا كه كامنتهاي آن مطلب را مي خواندم به نظري برخورد كردم كه نشان از اين دارد، هنوز هم كه هنوز است ايراني جماعت از خواب و رؤياها بيدار نشده و البته در موارد زيادي هم حق داريم چنين طرز نگرشي داشته باشيم كه دليل آن را خواهم گفت:
« چند سال پیش در واحد منابع انسانی یک شرکت ژاپنی کار می کردم که قرار داد توسعه و حفاری میادین بزرگ نفتی در دشت آزادگان را برعهده داشت به خاطر دارم که مدیر مستقیم من به خاطر دو ماه مداوم کار بیش از حد ( از 6:00 صبح تا 12:0 نیمه شب ) حتی در روزهای تعطیل به 3 بار سکته قلبی پی در پی دچار شد و هنگامیکه بدن نیمه جانش را با اصرار به بیمارستان منتقل کردیم ایشان حتی در آخرین لحظات نیز از رفتن به بیمارستان ممانعت می کرد و دلیلش این بود که اگر به دکتر مراجعه کند حتما" بستری می شود و چندین روز مجبور به ترك كار خواهد بود.
و هنوز که هنوز است من در تعجبم که ژاپنی ها با آن جثه نحیف و هوش کم شان چگونه می توانند اینقدر پشتکار داشته باشند؟؟؟»

شايد شما هم قصه هايي از اين دست را شنيده ايد كه مثلا:
يك مشاور ژاپني اومده بود ايران؛ وقتي نحوه سازماندهي و مديريت ما را ديد به ما گفت فرق ما با شما ايراني ها اين است كه در ژاپن اگر ده نفر كار بكنند رئيسشان يك آدم باهوش است و بقيه احمق اند، ولي در ايران 9 نفر باهوش زير نظر يك احمق كار مي كنند!

البته چنين خاطراتي هم معمولا گفته مي شوند، ولي نه براي عمل كردن مثل آنها، بلكه براي دست انداختن مديران و رؤسا و مظلوميت مرئوسان وطني:
يك گروه 10-15 نفر كره اي اومده بودن جهت نصب و راه اندازي روباتها! طي دو-سه هفته اي كه اينجا با كمال صميميت كار كردند، آخرش معلوم نشد كدومشون رئيسشونه...

حالا جدا از صحت و سقم اينكه چرا ايراني ها اين باور را دارند كه نه جزو باهوش ترين ملتهاي جهان بلكه باهوش ترين ملت جهانند بماند(به كتاب نسبت IQ و ثروت ملتها نگاه بكنيد كه در آن، ژاپن در رتبه سوم و ايران در رتبه 56 است*)، ولي بايد اين تفكرات عبث را كنار گذاشت. كار تيمي و گروهي و فعاليتهاي اجتماعي، نه در حرف، بلكه در عمل تنها راه نجات ما است و گرنه تا دنيا دنياست اين چرخه باطل «ما باهوش تريم» ما را از ديگر ملتها، بازهم عقب تر نگه خواهدداشت.
البته فكر مي كنم اين فرهنگ و باور غلط دلايل ديگر اجتماعي هم داشته باشد. چندي پيش تعدادي از دوستانم كه با كره اي ها، هندي ها و فيليپيني ها در پروژه هاي نفتي جنوب كار مي كردند، از نبوغ و استعداد سرشار ايراني ها در مقايسه با آنها صحبت كرده و از اين اظهار تأسف مي كردند، تنها نقطه قوت آنها انگليسي شان بوده و گرنه در هر زمينه اي ما از آنها جلوتريم ولي آنها با مدرك تحصيلي پايين تر دو-سه برابر ما حقوق مي گيرند! ولي آنچه حقيقت دارد اين است كه دوستان من جزو باهوشترين ها و تحصيلكردگان بهترين دانشگاه هاي ايران بودند و اينها در يك ششم انتهايي و برتر منحني نرمال هوشي جامعه ايران قرار داشتند و اينكه آنها خود را با خارجي هايي كه چه بسا در قسمت كم هوش جامعه خود بودند مقايسه مي كردند، جاي تأمل داشت:


راستي در يك مطلب نه چندان بي ربط ديگر ديدم كه در مورد فرار مغزها تدوين شده و با اين عنوان: «فرار نخبگان محصول قرار پخمگان»! آيا واقعا آنهايي كه در عين نخبگي، عرصه را خالي مي كنند، واقعا نخبه اند و آنهايي كه در عين پخمگي جاي آنها را اشغال مي كنند واقعا پخمه اند؟ اگر فرار نخبگان محصول قرار پخمگان بوده، قرار پخمگان محصول چه فرايندي انجام شده است؟ آيا اين چنين نبوده كه نخبگان به خاطر عدم توانايي در همراه كردن عوام با خود، عطاي اين مملكت را به لقايش بخشيده و تحت عنوان پر طمطراق فرار مغزها، مهاجرت كرده اند؟ البته اين حرفها آنگونه تعبير نشود كه دست گربه به گوشت نمي رسيد و ...، چون همه اعم از نخبه و غير نخبه درصدد مهاجرت هستند.

*) IQ and the Wealth of Nations

Sunday, July 13, 2008

مجمع الجزایر بانکی

‫اگر خواننده اين وبلاگ باشيد اوايل ارديبهشت ماه مطلبي نوشته بودم با اين عنوان:«پاسخ دندان‫شكن بانكي به مشتري». موضوع از اين قرار بود كه در يكي از شعب بانك تجارت حسابي افتتاح كردم تا از خدمات الكترونيكي آنها بهره مند گردم! متصدي بانك جهت كارمزد دو هزار تومان گرفت. من هم بعد از اينكه به سايت آن بانك سر زدم متوجه شدم نبايد آن پول را مي گرفتند و احتمالا متصدي از بخشنامه مورد نظر بي خبر بوده و ....
دو هزار تومان هم كه ارزش اين كارها را ندارد ولي مصمم به اعتراض بودم و مستقيما به نشاني هاي الكترونيكي مديرعامل، روابط عمومي و بخش شكايات آنجا ايميلي به طور همزمان فرستادم و بدينوسيله اعتراضم را به عرض آنها رساندم.
همانگونه كه در مطلب قبلي ديديد يكي از بخشهاي بانك عكس العمل مافوق سرعت صوت خود را عرض يك هفته به نمايش گذاشت و مرا انگشت به دهان و منحير و البته پشيمان ساخت.

حالا كه نزديك به سه ماه از آن هنگام گذشته، شاهد عكس العمل بسيار سريعتر ديگر و اين بار مافوق سرعت نوري هستم كه آخرش همان عبارت «لطفاً به این ایمیل پاسخ ندهید.» را درج كرده ولي يك چيزهايي را در راستاي همان دو هزارتومان دردسرساز نوشته كه كلا حرفهاي قبلي بانك را به شدت محكوم مي كند و مي گويد: «اخذ مبلغ 20هزار ریال صرفاً در ارتباط با صدور فیزیک کارت ATM بوده و افتتاح حساب مزبور فاقد هرگونه کارمزد می باشد»! و نكته جالب اين است كه هر دو جوابيه از يك نشاني فرستاده شده اند و اين يعني اينكه واحد IT سازمان مزبور هم نگفته به فلان شكايت، فلان جوابيه داده شده و به قول عوام الناس ديگر نمي خواهد به ضايع بازي در بياوريم! ولي مثل اينكه تعداد جوابيه ها شاخصي است كه مرتبط با عملكرد واحدهاست و بي خيال اينكه جوابيه ها ضد و نقيضند و اين وسط همه با داشتن عنوان و امضاي «جامع» مي خواهند، ستونهاي مربوط به خود را در نمودارهاي گزارش عملكرد، بلندقدتر و خوش تيپ تر نشان دهند! اصلا فلان مشتري بيكار و درپيت را خدا به ما رسانده كه يك اعتراضي بكند و ماهم جوابيه اي بدهيم! و چه بهتر از اين؟!

اين دو هزار تومان كارمزد، يا خرج صدور فيزيك كارت ATM و يا هر چيز ديگر كه عناوين آن متعاقبا و احتمالا دريافت خواهندشد(!)، حداقل خيرش اين بود كه در اين وبلاگ مثالي واقعي از فعاليتهاي جزيره اي سازمانهاي عريض و طويل ايراني در معرض نمايش قرار گيرد و اينكه چگونه، تحت عنوان رسيدگي به خواسته ها و شكايات مشتريان، باعث نارضايتي و بي اعتمادي بيشتر مشتريانشان مي گردند و اين نه فقط در بانك مزبور، بلكه در بسياري از جاهاي ديگر نيز وجود دارد.
اين را هم بگويم، اينجانب خصومتي با آنها نداشته و ندارم؛ بلكه با مستند سازي چگونگي پاسخگويي آنها، شايد گامي افتخاري برداشته باشم در راستاي كمك به بهبود سيستمها و روشهاي سازمانهاي ايراني.

Wednesday, July 9, 2008

اتلاف منابع در بخشهاي خصوصي و دولتي

مطلبي را در وبلاگي (گذری بر اقتصاد - دولتي يا خصوصي؟) ديدم و دلم به خاطر اتلاف و استهلاك تعمدي منابع كه در آنجا ذكر شده بود و ما هم همه روزه چنين چيزهايي را مي بينيم، سوخت! و البته زود نظري دادم و رد شدم ولي در اين مورد جاي مباحثه بسيار است و با يك كامنت كوتاه نمي شود!
آنجا نوشتم: من مخالف خصوصي سازي نيستم؛ ولي يك شركت خصوصي هم بايد سيستمهاي مناسبي براي ارزيابي عملكرد افرادش داشته باشد و گرنه با وجود شارلاتانيسم دو طرفه، آش همان ‬‬آش خواهد بود و كاسه همان كاسه.

راستش را بخواهيد اگر بخواهيم دليل چنين چيزهايي را پيدا كنيم شايد به جايي نرسيم و يك چرخه باطل را بپيماييم! فكر نمي كنم امثال آن راننده مقصر واقعي باشند؛ بسياري از اين كارها ريشه در مسائلي دارد، همچون حقوق و جبران خدمات و بيمه و عدم توانايي كاركنان يك سازمان(چه خصوصي و چه دولتي) در بيان كردن خواسته هاي خود. وقتي كانالهاي مناسبي جهت ابراز خواسته هاي خود نمي يابند، علاوه بر اينكه بهره وري و عملكرد مناسبي ندارند، خواسته و يا ناخواسته مسبب اتلاف منابع نيز مي شوند و بدتر از اين نمي توان متصور شد كه انساني به خاطر منافعي كه در بازنشستگي خود و آينده فرزندان خود مي بيند، باعث ضرر و زياني شود كه همان فرزندان خود در آينده نه چندان دور با مصايب آن گرفتار خواهندشد!
نكته اي كه نبايد از آن غافل ماند، اين است كه اگر قرار باشد رضايت كاركنان تأمين نگردد، چه صنايع و سازمانها خصوصي باشند و چه دولتي، هيچگاه نمي توان در راستاي خلق تعهد سازماني و عدم اتلاف منابع توسط سرمايه هوشمند سازمان(انسانها) حركت كرد.
البته در هر جامعه اي ممكن است عده معدودي ناكارآمد، شارلاتان و فاسد نيز پيدا شوند، كه آنها را با سيستمهاي ارزيابي عملكرد به راحتي مي توان كنترل، اصلاح و يا تعديل كرد و اين را در هر كجاي دنيا به سادگي انجام مي دهند و اينكه در اين جامعه نابهنجاري وجود دارد قضيه اي است كه نمي توان افراد عادي را محكوم و متهم كرد.

يك مورد هم مربوط مي شود به تعريف و شناخت جامعه از ماهيت خصوصي سازي و تعبير نامناسبي كه از SMEها شده!
در مطلب مزبور به گونه اي مصداق آورده شده كه انگار خصوصي كردن يعني اينكه همه به صورت انفرادي بروند وام بگيرند و براي خود ماشين تراش، مغازه، كاميون و ... بگيرند و فكر كنند سرمايه كه نبايد استهلاك داشته باشد و فقط منتظر سود و منفعت كامل باشند. جهت مقايسه بخش خصوصي و دولتي، نبايد قضايا را كوچك كرد و بايد تا مي توان به بازار بورس و شركتهايي كه توسط بخش دولتي تصدي گري نمي شوند پرداخت. درست است كه در عرصه اينترنت عوام الناس كم هستند، ولي حداقل در اين فضا كه بايد فرهنگسازي لازم انجام شود.

Thursday, July 3, 2008

تعاريف و زبان مشترك

در محيطي كه ما هستيم معمولا برخي داراي حافظه اي قوي بوده و در جلسات، تعاريف را به خوبي بيان مي كنند و خيلي مايلند كه مفاهيم و مصاديق را در شابلون و يا قالب آن تعريفات بگنجانند. در مقابل هم طيفي هستند كه تحليلگر بوده و به سادگي انعطاف لازم براي درك موضوعات را دارند ولي نمي توانند نظريات تحليلي خود را به سادگي بر كرسي بنشانند؛ و احتمالا، دليل همان شابلون و قالبهاست و عده اي هم اين وسط هستند كه مي خواهند اين دو گروه را متفق القول كرده و به قول خودشان به زبان مشترك برسانند. ولي اين تضارب آرا كه به خودي خود مطلوب است، معمولا باعث اطاله مدت زمان جلسات و خستگي و ... مي شود.

براي مثال، فقط در مورد كارآفريني سازماني (*Intrapreneurship) در اين كتاب (كارآفريني/ احمدپور دارياني**) چهار تعريف به نقل از محققين اسم و رسم دار آمده كه حاصل سالها تجربه و تحقيقات آنهاست و با آنكه تفاوتهاي كم و زياد ظاهري و حتي محتوايي دارند ولي آنچه مشخص است مفهوم، منظور و هدف مشخص مي باشد كه كارآفرين سازماني كيست و اينتراپرنوئرها هرگز منتظر اين نمي مانند كه محققان علم مديريت بيايند قالبهاي تشكيل دهنده كارآفريني را مشخص كنند و احتمالا اين كارآفرينها هستند كه با فعاليتهاي خلاقانه و منحصربفرد خود باعث مي شوند محققان به زحمت افتاده و به مرور زمان تعاريف را تغيير دهند و ما هم در جلسات، شاهد و مستمع نقل قولها، داستان و قصه هاي مختلف مديريتي به خصوص از سوي مروجان خرافات مديريتي*** بشويم:

1- هانس شول هامر / 1982: فعاليتهايي كه به طور صريح از حمايت قانوني و منابع سازماني در جهت تلاشهاي نوآورانه براي ارائه محصول جديد، رشد، بهبود محصول و فرآيندهاي جديد توليد برخوردار مي گردند.

2- وسپر / 1990: فرايندي است كه سبب مي شود شركت نوآورتر شذه و نسبت به موقعيتهاي بازار سريعتر عكس العمل نشان دهد و از طريق ايجاد حس مالكيت، كاركنان را بر مي انگيزاند.

3- تعريف چندنفره نافزينگر، هورنزباي، مونتاگنو و كوراتكو / 1993: يك فرايند چندبعدي با نيروهاي بسياري همراه است كه به طور هماهنگ عمل مي نمايند و به اجراي يك انديشه نوآورانه منجر مي شوند.

4- فراي / 1993: همچون كارآفريني، يك فرايند است، فرايندي كه اگر قرار باشد بقاء يابد، بايد تشويق، تمجيد و حمايت شده و مورد تقدير قرار گيرد. كارآفريني سازماني فرايندي است كه از طريق القاي فرهنگ كارآفرينانه در يك سازمان به ارائه نوآوري در محصول و فرايندها مي انجامد.


*) كار آفريني: entrepreneurship / كارآفريني سازماني: intrapreneurship
** ) كارآفريني(تعاريف، نظريات و الگوها) / تأليف دكتر محمود احمدپور دارياني، نشر شركت پرديس57، چاپ سوم، تابستان 1380
***) "مروج خرافه مديريتي" عبارت جالبي است كه به شوخي از سوي يكي از دوستان مطرح شده و براي من هم خيلي جالب بود
.

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)