پيش از اين نيز چند بار به مصاحبه شغلي رفته ام و اين بار مي خواهم يك تجربه را ديگر را بازگو كنم. خيلي ها حتي در صورت پشت سر گذاشتن آزمونهاي استخدامي، قادر نيستند به خوبي معيارهاي موفقيت در يك مصاحبه را بگويند و دليل آن به نظر من اين است كه در اين زمينه اطلاعات كمي به اشتراك گذاشته شده و مباحثات كمي صورت گرفته و شايد وجود يك ذهنيت و انگاره چه بسا واقعي، همچون پارتي بازي، باعث شده اهميت يك مصاحبه درست جدي گرفته نشود.
چند نكته بسيار مهم در ابتدا بگويم و آن اينكه، سعي كنيد حتما سر موقع به محل مصاحبه برسيد! دو هفته قبل با توجه به اينكه در تهران برف مي باريد و محل مصاحبه هم شمال تهران بود، زودتر هم حركت كردم، ولي دو ساعت ديرتر رسيدم كه ديگر با خود مي گفتم حتما آن كسي كه ما را دعوت به مصاحبه كرده مي گويد: سال نكو از بهارش پيداست! البته با تماس تلفني دليل تأخير را بهشان گفتم ولي چون محل پارك هم نبود گفتم نمي توانم پياده بيايم كه آنها هم گفتند مشكلي نيست. ولي فكر مي كنم تاخير كار خود را كرده بود، چون فرد مصاحبه كننده كه قرار بود رئيس احتمالي ام بشود، سگرمه هايش تو هم بود! نكته ديگر اينكه سعي كنيد سن طرف مقابل را درست تخمين بزنيد و يا اينكه مثلا با پرسيدن زمان و مكان تحصيل طرف مقابل سن را تشخيص دهيد؛ وگرنه ممكن است مثل من كه شخص مصاحبه كننده را زماني در يك همايش از فاصله دور ديده بودم، و فكر كرده بودم مثلا هفت-هشت سالي از من بزرگتر است، و بعدا گفت كه تا حدودي همسن و سال من است، افسوس بخوريد از اينكه در اكثر زمان مصاحبه به گونه اي حالت تدافعي به خود گرفته و يا زيادي از در احترام وارد شده ايد! البته اين كار شايد ايرادي نداشته باشد ولي، بعد از فهيمدن آدم مي خواهد يك پس گردني هم به طرف بزند! و يا اينكه كلا بايد بي خيال قضيه سن و سال بشويد و هميشه رفتاري متعادل و بينابين داشته باشيد. البته بعد از اين قضيه او شروع كرد به آزمايش قوه تخمين من، و مثلا مي گفت با يك نگاه بگو كه مثلا تعداد شكلاتهاي اين قوطي چقدر است و يا اينكه قد من چند سانتي متر است و ...، كه ديگر در برابر دقت بالاي تخمين من تسليم شد!
براي اولين بار بود كه مي ديدم كه در يك مصاحبه كه نزديك چهار ساعت طول كشيد، از ايفاي نقش (role play) استفاده مي كنند و سه بار هم در نقشهاي مختلف ظاهر شدم! در سومين نقش بود كه ديگر قادر شده بودم خنده خود را كنترل كنم، با خود مي گفتم اي دل غافل، استعداد بازيگري هم داشته ايم!
سه بازي به ترتيب عبارت بودند از:
- به خاطر عدم همكاري كه ناشي از نبود فرصت كافي بوده، واحد HR نرم افزاري را به صورت جدا و مستقل از واحد IT طراحي كرده، و شما هم مسؤول و طراح بوده ايد و چند ماه هم روي پروژه مربوطه كار كرده ايد و درست هنگامي كه مي خواهيد كار را با اين نرم افزار شروع كنيد، واحد IT اجازه نمي دهد و مي گويد شما اولا حق اين كار را نداشته ايد و ثانيا قرار است همه سيستمهاي نرم افزاري شركت به صورت يكپارچه درآمده و يك سيستم ERP راه اندازي شود...
- كارخانه در فاصله يكصدكيلومتري قرار دارد و شما جهت هماهنگي شروع فعاليتي از طرف واحد HR به ماموريتي يكروزه به آنجا رفته ايد، و شما در رستوران در حال غذا خوردن در ميان دهها كارگر و كارمند آنجا هستيد. حين غذا خوردن همكاران مدام به شما متلك مي اندازند كه شما مفت خورها در تهران لنگهايتان را انداخته ايد روي هم، و اصلا معلوم نيست چه كار مي كنيد؟ ما هم اينجا با اين حقوق كم، تحت فشاريم كه از برنامه توليد عقب نمانيم و ...!
- صندلي تان خراب است و چند بارهم به مسؤول تداركات و پشتيباني هم گفته ايد اين صندلي را عوض كنيد. ولي آنها پش گوش انداخته اند. روزي در محل كار پايه صندلي مي شكند و شما در پشت ميز نقش بر زمين مي شويد، البته چيزي تان نمي شود ولي ديگر همكاران قاه قاه به شما مي خندند؛ عكس العملتان چه خواهد بود؟
من نحوه پاسخگويي و نقش بازي كردنم را در اين صفحه توضيح داده ام، و در مصاحبه هم تأكيد كردم كه در عالم واقع هم همين كارها را مي كردم و فكر مي كنم جوابهاي خوبي هم داده ام. خيلي مايلم شما هم عكس العملتان را در ستون نظرات بنويسيد.
پ. ن:
در تاييد اين مطلب ، اين مطلب هم اضافه شد: "موقع مصاحبه از اين اشتباهات نكنيد".
No comments:
Post a Comment