Sunday, September 23, 2007

ته‫مانده رقابت

One never notices what has been done; one can only see what remains to be done.
- Marie Curie


حرف بالا را ماري كوري گفته؛ جمله نغزي كه امروز در فيدخوان گوگل ديدم و ترجمه اش چنين است:
يكي هرگز به اين توجه نميكند كه چه انجام شده ؛ توانايي يكي هم فقط اين است كه ببيند چه باقي مانده تا انجام شود!

چند هفته مديرعامل يكي از دو-سه شركت خودروساز بزرگ و نيمه دولتي گفته بود كه شركتهاي خودورساز با همديگر ادغام شوند كه حرف عجيب و غريبي بود، چون سازمان گسترش و نوسازي صنايع كنترل اينها را در دست دارد. امروز هم با ديدن مصاحبه اي با ايشان(ضرورت تصميمگيري مشترك خودروسازان)، تا حدودي ملتفت شدم كه اصولا چرا اين نظر در مورد لزوم ادغام شركتهاي خودروساز و به بيان ديگر از بين بردن ته‫مانده رقابت موجود ، بيان شده است!
خبرنگار آمده و در مورد تحقق سود سهام و ... از او پرسيده و اين مدير فوق جوان هم جوابهاي سربالا داده است. خلاصه كلام، وعده و وعيد دادن در مورد اينكه شركت معظم ما سود خواهد داد و يا نه ، كاري است سخت، چون پيش بيني در اين مملكت ، به قول معروف، كار حضرت فيل است؛ از طرف ديگر، گاهي اوقات و يا اكثر اوقات مي شنويم كه فلان شركتهاي اسم و رسم دار جهاني و بين المللي باهم ادغام مي شوند تا پوز غولهاي رقيب را به زمين بمالند.
درست است كه در ايران، افسار اكثر شركتهاي بزرگ دست دولت است، ولي باز هم مي شود با حرف زدن در مورد ادغام ، «ما هم اهل اين كارهاي پر از ريسك هستيم» و چرا ما از اين كارها نكنيم، كمي اداي جهاني شدن را در آورد. وقتي نمي شود وعده سود آوري شركت را با اطمينان بالايي داد، بدليل اينكه پيش بيني غير ممكن است ، بهتر است اذهان را به سراغ اتحاد اين شركتها و لزوم تصميمگيرهاي مشترك و البته كلان برد تا نگويند فلاني آمد، و به جاي افزايش، قيمت سهام آن شركت را پايين تر آورد.

نتيجه گيري:
گويا اعتقاد به لزوم رقابت در اقتصاد از بين رفته است؛ با ادغام و يا به عبارت ديگر، تصميمگيريهاي مشتركتر، بديهي است كه به جاي پيش گرفتن از رقباي جهاني در عرصه بين المللي، گزينه هاي مشتري وطني براي انتخاب كمتر خواهدشد.

Wednesday, September 19, 2007

سيستم مناسب ارزيابي عملكرد يا پرداخت زياد؟

در يكي از مطالب قبلي وبلاگ ، 10 تيپ مديريتي براي ايجاد انگيزه ذكر شد كه در آن به دو مقوله «سيستم مناسب براي ارزيابي عملكرد و رعايت عدالت در آن» و همچنين «پرداخت حقوق و مزاياي مناسب و مكفي و حتي بيش از نياز كاركنان» اشاره نشده بود. ودليل اينكه اين دو مورد در آن ذكر نشده بود، به نظر اين است كه در وطن ما، مشكلات نبود انگيزه جهت فعاليت و علاوه بر بروز خلاقيت و نوآوري ، بيشتر از اينكه در كم و كيف چگونگي ارتباط با كاركنان باشد، در همين زمينه هايي است كه به نوعي نيازهاي اوليه منابع انساني است.
امروز در يكي از جلسات بحث داغ و شديدي درگرفت كه در آن عدم پرداخت مناسب به پرسنل را به پرتوقع بودن منابع انساني ارتباط مي دادند! نكته جالب اين بود كه آقايان و خانمها خود را مقيد به اصول و ارزشهاي توسعه منابع انساني مي دانستند. بعد از اينكه بالاخره ظاهرا موفق به عقب نشيني فرد مدعي «پرتوقع بودن» پرسنل بيچاره شدم، يكي ديگر كه معلوم بود نفسش از جاي گرمي بلند مي شود و سن و سال بيشتري هم نسبت به ما جوانترها داشت، گفت: البته مقوله حسادت هم نقش زيادي دارد و اين به وجود ايراد در سيستم ارزيابي عملكرد برمي گردد و پرداخت هم هرچقدر زياد باشد، باز هم انگيزه ايجاد نمي شود و حتي باعث بدترشدن وضع موجود مي شود و ...

Sunday, September 9, 2007

اهرم كيفيت

امروز دوره FMEA شروع شد و فكر مي كنم از معدود دوره هاي آموزشي داخلي مفيد شركت باشد كه تا حدودي هم به درد بخورد! جدا از قضيه قابل كاربرد بودن و اينكه خودم هم در زمينه كيفيت سابقه كاري ندارم، در جلسه اول اين كلاس مثالي زده شد كه برايم خيلي جالب بود و آن مربوط به اولويت دادن در كارها هم مي شود:

شركت آمريكايي فورد كه اين روزها هم حال خوب و خوشي ندارد، چندين سال قبل، شركت در حال ورشكستگي و يا ورشكسته جگوار بريتانيا را مي خرد و طرحي را براي افزايش كيفيت محصولات جگوار ارائه مي دهد كه مراحل انجام كار به صورت شماتيك «اهرم كيفيت» از « تحقيقات بازار براي خواسته هاي مشتري» شروع مي شود و كارهاي ديگر در مراتب بعدي اولويت قرار دارند؛ يعني فشار دادن به اهرم كه بايد از دورترين نقطه تكيه گاه شروع شود، مطابق است با انجام تحقيقات مزبور.
...
راستي شما به كجاي اهرم كيفيت فشار مي آوريد؟! سؤال را طور ديگري مطرح مي كنم: در جايي كه شما مشغوليد، از كجاي اهرم كار فشار مي آورند؟

Wednesday, September 5, 2007

صنايعيسم

خيلي ها اسم اين را مي گذارند «تعصب»! يعني اينكه در مورد چيزي زياد وراجي كني و اينكه چي هستي و چي كار مي خواهي بكني و اگر آن را زياد تكرار بكني اطرافيانت عصبي مي شوند و ميگويند بابا دست بردار! اگر در مورد آن تعريف كني مي گويند تعصب افراطي داري و اگر انتقاد كني مي گويند چرا غر مي زني!؟ ولي اين اعتقاد، كه نبايد منتظر بقيه ماند و خود آدم بايد اعمال خود را بررسي و انتقاد كند، من را بد جوري اذيت مي كند.
...
دقيقا ده سال از روزي كه با هزار و يك آرزو از دانشگاه قبول شدم و شروع كردم به مهندسي صنايع خواندن، مي گذرد! از همان اوايل دانشگاه اين را مثل بقيه مي توانستم پيش بيني كنم، چيزهايي را كه سعي مي كنند در كلاسهاي درس ياد بدهند به درد ما ها نمي خورد؛ چون ما با بقيه مردم جهان فرق داريم! بعد از دانشگاه ديدم اين مشكل فقط مختص مهندسان صنايع نبوده است! ولي باز مشكل صنايع خوانده ها مضاعف بود، چون دليلش را شما هم مي دانيد و آن به ارزيابي عملكرد و خلق انگيزه و ... مربوط مي شود.
...
اينكه اين پارگرافها را به عنوان خواننده چطور به هم ارتباط خواهيد داد الله علم؛ ولي دلايل اصلي انتشار مطلب قبلي اين وبلاگ (وظيفه مهندسي صنايع چيست) عبارتند از:
1- همان تعصب ، غر زدن و هر چه شما مي خواهيد بناميد!
2- گيريم كه سازمانها كارها را درست انجام نمي دهند و ما هم دچار پوچگرايي و ... شده ايم، ولي وقتي مي آيند و من باب مزاح در روز روشن موهومات و اطلاعات غلط منتشر مي كنند كه نبايد فقط نشست و خواند!
در مورد مطلب مذكور، دوست قديمي ام آقاي اخوت ايميلي محبت آميز فرستاند. حيفم آمد كه آن را فقط من بخوانم، و بخشي از آن در ذيل مي آيد:
... با وجود موافقت با بخشي از فرمايش شما در پاسخ اين مطلب طنز بايد بگويم متأسفانه در بسياري موارد كار از سوزن زدن به خود گذشته و حق آن است كه ما مهندسان صنايع طعم تلخ جوالدوز را هم امتحان كنيم، چه كه در بسياري سازمانها مبدل به داعيه دار كيفيت و ديدگاه سيستمي شده و آن چنان بر اسب مراد كه همان عطش قدرت دوستان سردم‌دار براي ارائه عملكردهاي غير حقيقي از سوء مديريتهايشان شده ايم كه گويي خود نيز باور كرده‌ايم كه اينجا يك شركت با كلاس جهاني و آنچه مي‌كنيم بي‌نظير و بي‌رغيب است.
فكر مي‌كنم وقت آن فرا رسيده كه كمي از ديدگاههاي فضايي و پشت هم اندازي احمقانه واژه‌هايي كه از فرهنگ ديگر و به همراه آموخته‌هاي رشته عزيزمان به خرد سازمانهاي ناقص‌الخلقه‌ي شتر‌‌، گاو، پلنگمان مي‌دهيم عدول كنيم و اگر مدعي هستيم مهندسي صنايع تلفيقي از علوم تجربي و علوم انساني است، بيشتر وقت صرف شناخت خود و فرهنگ خود كنيم تا تلاشهاي بي‌ثمري كه صرف خوراندن انواع و اقسام مدلهاي عجيب و غريب به سازمانهاي مي‌كنيم.
البته اين را اضافه كنم كه از صنعت فورارد (در مطلب قبلي اين وبلاگ) منظورم اين بود كه كاش همه حرفهاي اينچنيني بتوانند مخاطب عام داشته باشد. درمورد سازمانهاي عريض و طويل داعيه دار ديدگاه سيستمي و ... عرض كنم كه بله حق با شماست و من هم اينطور نگفتم كه كار سازمانهاي ايراني بدليل ادعاي مديرانش، درست است و در سطح جهاني رقابت مي كنند و ... !! ولي اين را هم قبول كنيم كه خيلي ها هم ندانسته حرف مي زنند و اين يكي از همان مشكلات اساسي است و دامنگير شده كه هيچ ، بلكه خرخره ما را گرفته! ضمنا دوست قديمي ام! يا بايد فكر كنيم كه پانصد سال از دنيا عقبيم و به تدريج مثل آنها انقلاب صنعتي و ... بكنيم و فرهنگمان هم مثل غربي ها پذيراي چنين الفاظي بشود و پانصد سال بعد كه بقيه زمينيان در مريخ و ... هستند بتوانيم در زمين بلا منازع باشيم ! و يا اينكه بايد مثل ديگر كشورهاي در حال توسعه جهان، فقط و فقط تقليد كنيم! راه ديگري نيست، چون وقتي براي تكرار آزموده ها نيست.
البته اينكه هم مي خواهيم، مثل كبك راه برويم و هم مثل كلاغ باشيم و هم گاو باشيم و شتر و پلنگ و ... مشكل ديگري است كه آن هم به نظر من مربوط مي شود به:
1- مديران مادرزاد(!) و البته كم سواد در كشور
2- عدم ثبات در مديريت ها (كه بيشتر به دولتي بودن اكثر سازمانها بر مي گردد و دلايل سياسي دارد )
3- عدم انتخاب الگوهاي جهاني مناسب براي فرهنگ ايراني(مثلا براي صنايع ايران كه اساس آمريكايي دارند، مي آيند مدل EFQM را انتخاب مي كنند!)
و ...

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)