Wednesday, September 5, 2007

صنايعيسم

خيلي ها اسم اين را مي گذارند «تعصب»! يعني اينكه در مورد چيزي زياد وراجي كني و اينكه چي هستي و چي كار مي خواهي بكني و اگر آن را زياد تكرار بكني اطرافيانت عصبي مي شوند و ميگويند بابا دست بردار! اگر در مورد آن تعريف كني مي گويند تعصب افراطي داري و اگر انتقاد كني مي گويند چرا غر مي زني!؟ ولي اين اعتقاد، كه نبايد منتظر بقيه ماند و خود آدم بايد اعمال خود را بررسي و انتقاد كند، من را بد جوري اذيت مي كند.
...
دقيقا ده سال از روزي كه با هزار و يك آرزو از دانشگاه قبول شدم و شروع كردم به مهندسي صنايع خواندن، مي گذرد! از همان اوايل دانشگاه اين را مثل بقيه مي توانستم پيش بيني كنم، چيزهايي را كه سعي مي كنند در كلاسهاي درس ياد بدهند به درد ما ها نمي خورد؛ چون ما با بقيه مردم جهان فرق داريم! بعد از دانشگاه ديدم اين مشكل فقط مختص مهندسان صنايع نبوده است! ولي باز مشكل صنايع خوانده ها مضاعف بود، چون دليلش را شما هم مي دانيد و آن به ارزيابي عملكرد و خلق انگيزه و ... مربوط مي شود.
...
اينكه اين پارگرافها را به عنوان خواننده چطور به هم ارتباط خواهيد داد الله علم؛ ولي دلايل اصلي انتشار مطلب قبلي اين وبلاگ (وظيفه مهندسي صنايع چيست) عبارتند از:
1- همان تعصب ، غر زدن و هر چه شما مي خواهيد بناميد!
2- گيريم كه سازمانها كارها را درست انجام نمي دهند و ما هم دچار پوچگرايي و ... شده ايم، ولي وقتي مي آيند و من باب مزاح در روز روشن موهومات و اطلاعات غلط منتشر مي كنند كه نبايد فقط نشست و خواند!
در مورد مطلب مذكور، دوست قديمي ام آقاي اخوت ايميلي محبت آميز فرستاند. حيفم آمد كه آن را فقط من بخوانم، و بخشي از آن در ذيل مي آيد:
... با وجود موافقت با بخشي از فرمايش شما در پاسخ اين مطلب طنز بايد بگويم متأسفانه در بسياري موارد كار از سوزن زدن به خود گذشته و حق آن است كه ما مهندسان صنايع طعم تلخ جوالدوز را هم امتحان كنيم، چه كه در بسياري سازمانها مبدل به داعيه دار كيفيت و ديدگاه سيستمي شده و آن چنان بر اسب مراد كه همان عطش قدرت دوستان سردم‌دار براي ارائه عملكردهاي غير حقيقي از سوء مديريتهايشان شده ايم كه گويي خود نيز باور كرده‌ايم كه اينجا يك شركت با كلاس جهاني و آنچه مي‌كنيم بي‌نظير و بي‌رغيب است.
فكر مي‌كنم وقت آن فرا رسيده كه كمي از ديدگاههاي فضايي و پشت هم اندازي احمقانه واژه‌هايي كه از فرهنگ ديگر و به همراه آموخته‌هاي رشته عزيزمان به خرد سازمانهاي ناقص‌الخلقه‌ي شتر‌‌، گاو، پلنگمان مي‌دهيم عدول كنيم و اگر مدعي هستيم مهندسي صنايع تلفيقي از علوم تجربي و علوم انساني است، بيشتر وقت صرف شناخت خود و فرهنگ خود كنيم تا تلاشهاي بي‌ثمري كه صرف خوراندن انواع و اقسام مدلهاي عجيب و غريب به سازمانهاي مي‌كنيم.
البته اين را اضافه كنم كه از صنعت فورارد (در مطلب قبلي اين وبلاگ) منظورم اين بود كه كاش همه حرفهاي اينچنيني بتوانند مخاطب عام داشته باشد. درمورد سازمانهاي عريض و طويل داعيه دار ديدگاه سيستمي و ... عرض كنم كه بله حق با شماست و من هم اينطور نگفتم كه كار سازمانهاي ايراني بدليل ادعاي مديرانش، درست است و در سطح جهاني رقابت مي كنند و ... !! ولي اين را هم قبول كنيم كه خيلي ها هم ندانسته حرف مي زنند و اين يكي از همان مشكلات اساسي است و دامنگير شده كه هيچ ، بلكه خرخره ما را گرفته! ضمنا دوست قديمي ام! يا بايد فكر كنيم كه پانصد سال از دنيا عقبيم و به تدريج مثل آنها انقلاب صنعتي و ... بكنيم و فرهنگمان هم مثل غربي ها پذيراي چنين الفاظي بشود و پانصد سال بعد كه بقيه زمينيان در مريخ و ... هستند بتوانيم در زمين بلا منازع باشيم ! و يا اينكه بايد مثل ديگر كشورهاي در حال توسعه جهان، فقط و فقط تقليد كنيم! راه ديگري نيست، چون وقتي براي تكرار آزموده ها نيست.
البته اينكه هم مي خواهيم، مثل كبك راه برويم و هم مثل كلاغ باشيم و هم گاو باشيم و شتر و پلنگ و ... مشكل ديگري است كه آن هم به نظر من مربوط مي شود به:
1- مديران مادرزاد(!) و البته كم سواد در كشور
2- عدم ثبات در مديريت ها (كه بيشتر به دولتي بودن اكثر سازمانها بر مي گردد و دلايل سياسي دارد )
3- عدم انتخاب الگوهاي جهاني مناسب براي فرهنگ ايراني(مثلا براي صنايع ايران كه اساس آمريكايي دارند، مي آيند مدل EFQM را انتخاب مي كنند!)
و ...

No comments:

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)