دقيقا نمي دانم به خاطر نام اين سال(سال نوآوري و شكوفايي)، و يا استراتژي پيشنهادي دست پخت خودمان كه هنوز هم كه هنوز است تصويب نشده(وقتي مي خواهيد محصولاتتان را در كشورهاي ديگر بفروشيد، مجبوريد خلاقانه عمل كنيد، و گرنه بايد زير قيمت بفروشيد!)، و يا هر چيز ديگري كه مي توان متصور شد، مسؤول پروژه اي شده ام كه اسمش هست زمينه يابي خلاقيت و نوآوري، در شركتي كه چندين برابر يك شركت متوسط فقط كارشناس و متخصص دارد.
شخصا معتقدم يكي از دلايل عدم پيشرفت اين مملكت و يا اصولا جوامع سنتي و متعصب خاورميانه، خلاقيت كم و تسليم محض بودن در برابر طبيعت است و به نظر مي رسد اين حقيقت تلخ با همان مشكل محيطي ذكر شده در كتاب رفتار سازماني رابينز رابطه اي تنگاتنگ دارد.
با بررسي هايي كه كردم و با تماسهايي كه با يكي از رفقاي قديمي تحصيلكرده در رشته نوآوري، آنهم در فرنگ، گرفتم و نكاتي كه او متذكر شد، در مورد اينكه به مقوله مديريت نوآوري هم بايد به طور سيستميك (نه سيستماتيك) پرداخت، و بدون در پيش گرفتن رويكردهاي مناسب نمي توان همينطور پريد داخل وادي اندازه گيري خلاقيت، متوجه شدم اين كارهايي كه داريم مي كنيم فرسنگها با مديريت نظام يافته و هدفمند خلاقيت و نوآوري فاصله دارد.
و با وجود اينكه شواهد و قرائن حاكي از اين است نوآور نيستيم و صرفا چسبيده ايم به تعويض گلگير و چراغ، و ضمن اينكه با راه انداختن چندين و چند دستگاه روبوت و راه انداختن خطوط توليد روبوتيك كه ايده هاي اصلي آنها هم حاصل ابتكار ديگران است، نمي شود يك شبه نوآور و خلاق شد، بازهم نمي توان همه چيز را صفر و يك ديد، و منكر اين قضيه شد كه نوآوريهاي جسته و گريخته اي وجود دارد و چرا نبايد آنها از كم و كيف آنها آگاه شد. منتظر ماندن هميشه باعث مي شود بعدا غر بزنيم كه چرا مثلا در آمريكا دهها هزار مقاله در مورد فقط رفتار سازماني وجود دارد، و ما همينطوري اندر خم يك كوچه باشيم. ضمنا ياد آقاي پرويزيان(استاد مكانيك + صنايع!) هم به خير كه در مورد ويژگي فرهنگي-تاريخي دائم الچرت بودن مردم ايران خاطره خوبي را از سريال هزار دستان نقل مي كرد(همان قضيه تحقيق و تفحص مفتش در مورد يك ترور و عدم اطلاع مردم محله از چند و چون واقعه به دليل قيلوله بعد از ظهر).
مي دانستم كه امكان ندارد از خيل خلاقان و نوآوران بالقوه و بالفعل شركت، به شمار انگشتان دست هم به پرسشنامه كاغذي و به شدت خسته كننده ترزا آمابايل پاسخهاي دقيقي بدهند، و با فكر اينكه شايد يكي از كم انگيزه ترين افراد سازمان خودمان من باشم (ولي انگار اين انگيزه اندك هم كافي بود!) گفتم بايد نوآورانه برخورد كرد، و پرسشنامه آن خانم را به فرم تحت وب درآورده و از طريق شبكه اينترانت رفتم سراغ آنهايي كه در اولويت بودند. و نزديك به دو هفته هم وقت داديم تا آن را پر كنند و اي كاش ويژگي دوم دقيقه نودي بودن همكاران به داد ما برسد، و در اين دو-سه روز پاياني به انگشتان خود رنجه اي ديگر داده و با دو-سه كليك پرسشنامه ما را مفتوح و تكميل كنند انشاءالله!
جهت جلب حداكثر تعداد شركت كنندگان در نظرسنجي، يك تاكتيك ديگر هم در اين نظرسنجي در پيش گرفتم(زياد از من-من كردن خوشم نمي آيد، حالا دليلش را خواهيد فهميد!) و آن ارائه فيدبكهاي آنلاين، حداقل از يكي از بخشهاي ساده پرسشنامه، به افرادي بود كه ايميل خود را هم ثبت مي كردند. در نظرسنجي هاي معمولي و متداول فرمهاي كاغذي هول-هولكي پر مي شود و هيچ بازخور و يا فيدبكي به خلق الله داده نمي شود كه نتيجه چه شد! و يكي از دلايل اصلي اينكه خيلي ها(تحريمي ها!) نمي خواهند فرم پر كنند، همين قضيه است. فكر مي كنم اگر روي اين بخش از كار مانور مي داديم خيلي بهتر نتيجه مي گرفتيم؛ مثلا اين دو انتقاد را بخوانيد:
چند خط قبل گفتم، چرا با اينكه زياد از من-من گفتن خوشم نمي آيد، ولي در اين مورد خاص هي مي گويم، من من! دليل اصلي اش قسمتي از پرسشنامه مزبور است كه خودم هم آن را پر كردم و در آن در پاسخ به اينكه مهمترين عامل خلاقيت و نوآوري در محيط كار فعلي تا چيست، گزينه «خودم» را انتخاب كردم! و اين كه چرا اين بار فرهنگ جمع گراي خاور دور را كنار گذاشته و منم منم مي كنم از يك اصل دموكراتيك سرچشمه مي گيرد. يكي از گزارشهاي فيدبكي كه مي دهيم يكي مربوط به همين سؤال فوق است كه گفتم. در اولين گزارشي كه روي اينترانت به نمايش گذاشته شد، اشتباهي كوچك ولي بسيار تأثيرگذار، در كدينگ عوامل خلاقيت و نوآوري انجام داده بودم و آن باعث شده بود در دو سه روز اول با وجدان خودم به شدت درگير شده بودم كه خيلي خود پسند و به قولي سلفيشم، چون از بين پانصد نفر نظر دهنده روزهاي نخست، فقط سه نفر چنين نظري داده بودند! ولي بعدا كه كوئري ها را مورد بررسي قرار دادم ديدم، به علت يك دسته گل كوچك بيشتر از همه اعصاب خودم را خراب كرده ام. پس از اصلاح كدينگ، فراواني خودخواهان عرصه خلاقيت و نوآوري(!) از 3 نفر(رتبه هاي آخر) به 150 نفر(35 درصد-رتبه اول) افزايش پيدا كرد. عوامل بعدي عبارت بودند از تيم ها يا همكاران، كار يا پروژه، نگرشها و ساختارها و رويه هاي سازمان، مديريت ، منابع در دسترس و ....
شخصا معتقدم يكي از دلايل عدم پيشرفت اين مملكت و يا اصولا جوامع سنتي و متعصب خاورميانه، خلاقيت كم و تسليم محض بودن در برابر طبيعت است و به نظر مي رسد اين حقيقت تلخ با همان مشكل محيطي ذكر شده در كتاب رفتار سازماني رابينز رابطه اي تنگاتنگ دارد.
با بررسي هايي كه كردم و با تماسهايي كه با يكي از رفقاي قديمي تحصيلكرده در رشته نوآوري، آنهم در فرنگ، گرفتم و نكاتي كه او متذكر شد، در مورد اينكه به مقوله مديريت نوآوري هم بايد به طور سيستميك (نه سيستماتيك) پرداخت، و بدون در پيش گرفتن رويكردهاي مناسب نمي توان همينطور پريد داخل وادي اندازه گيري خلاقيت، متوجه شدم اين كارهايي كه داريم مي كنيم فرسنگها با مديريت نظام يافته و هدفمند خلاقيت و نوآوري فاصله دارد.
و با وجود اينكه شواهد و قرائن حاكي از اين است نوآور نيستيم و صرفا چسبيده ايم به تعويض گلگير و چراغ، و ضمن اينكه با راه انداختن چندين و چند دستگاه روبوت و راه انداختن خطوط توليد روبوتيك كه ايده هاي اصلي آنها هم حاصل ابتكار ديگران است، نمي شود يك شبه نوآور و خلاق شد، بازهم نمي توان همه چيز را صفر و يك ديد، و منكر اين قضيه شد كه نوآوريهاي جسته و گريخته اي وجود دارد و چرا نبايد آنها از كم و كيف آنها آگاه شد. منتظر ماندن هميشه باعث مي شود بعدا غر بزنيم كه چرا مثلا در آمريكا دهها هزار مقاله در مورد فقط رفتار سازماني وجود دارد، و ما همينطوري اندر خم يك كوچه باشيم. ضمنا ياد آقاي پرويزيان(استاد مكانيك + صنايع!) هم به خير كه در مورد ويژگي فرهنگي-تاريخي دائم الچرت بودن مردم ايران خاطره خوبي را از سريال هزار دستان نقل مي كرد(همان قضيه تحقيق و تفحص مفتش در مورد يك ترور و عدم اطلاع مردم محله از چند و چون واقعه به دليل قيلوله بعد از ظهر).
مي دانستم كه امكان ندارد از خيل خلاقان و نوآوران بالقوه و بالفعل شركت، به شمار انگشتان دست هم به پرسشنامه كاغذي و به شدت خسته كننده ترزا آمابايل پاسخهاي دقيقي بدهند، و با فكر اينكه شايد يكي از كم انگيزه ترين افراد سازمان خودمان من باشم (ولي انگار اين انگيزه اندك هم كافي بود!) گفتم بايد نوآورانه برخورد كرد، و پرسشنامه آن خانم را به فرم تحت وب درآورده و از طريق شبكه اينترانت رفتم سراغ آنهايي كه در اولويت بودند. و نزديك به دو هفته هم وقت داديم تا آن را پر كنند و اي كاش ويژگي دوم دقيقه نودي بودن همكاران به داد ما برسد، و در اين دو-سه روز پاياني به انگشتان خود رنجه اي ديگر داده و با دو-سه كليك پرسشنامه ما را مفتوح و تكميل كنند انشاءالله!
جهت جلب حداكثر تعداد شركت كنندگان در نظرسنجي، يك تاكتيك ديگر هم در اين نظرسنجي در پيش گرفتم(زياد از من-من كردن خوشم نمي آيد، حالا دليلش را خواهيد فهميد!) و آن ارائه فيدبكهاي آنلاين، حداقل از يكي از بخشهاي ساده پرسشنامه، به افرادي بود كه ايميل خود را هم ثبت مي كردند. در نظرسنجي هاي معمولي و متداول فرمهاي كاغذي هول-هولكي پر مي شود و هيچ بازخور و يا فيدبكي به خلق الله داده نمي شود كه نتيجه چه شد! و يكي از دلايل اصلي اينكه خيلي ها(تحريمي ها!) نمي خواهند فرم پر كنند، همين قضيه است. فكر مي كنم اگر روي اين بخش از كار مانور مي داديم خيلي بهتر نتيجه مي گرفتيم؛ مثلا اين دو انتقاد را بخوانيد:
ـ بارها و بارها طي اين چند سال مشاهده شده فرمهاي با عناوين مختلف و از منابع مختلف، جهت نظرسنجي توزيع شده، اما نتيجه اين نظرسنجي عملاً در سطح كارخانه ديده نمي شود. و اين شائبه را بوجود مي آورد كه اين موضوعات فرماليته بوده و صرفاً جهت نمايش آن سازمان يا واحد مربوطه مي باشد و پس از مدتي حتي راجع به آن هيچگونه صحبتي نمي شود .
ـ خواهشمند است نتيجه اقدامات انجام شده براساس بررسي اين پرسشنامهها را به نحو مقتضي به اطلاع كاركنان برسانيد تا احساس اتلاف وقت ايجاد نگردد.
چند خط قبل گفتم، چرا با اينكه زياد از من-من گفتن خوشم نمي آيد، ولي در اين مورد خاص هي مي گويم، من من! دليل اصلي اش قسمتي از پرسشنامه مزبور است كه خودم هم آن را پر كردم و در آن در پاسخ به اينكه مهمترين عامل خلاقيت و نوآوري در محيط كار فعلي تا چيست، گزينه «خودم» را انتخاب كردم! و اين كه چرا اين بار فرهنگ جمع گراي خاور دور را كنار گذاشته و منم منم مي كنم از يك اصل دموكراتيك سرچشمه مي گيرد. يكي از گزارشهاي فيدبكي كه مي دهيم يكي مربوط به همين سؤال فوق است كه گفتم. در اولين گزارشي كه روي اينترانت به نمايش گذاشته شد، اشتباهي كوچك ولي بسيار تأثيرگذار، در كدينگ عوامل خلاقيت و نوآوري انجام داده بودم و آن باعث شده بود در دو سه روز اول با وجدان خودم به شدت درگير شده بودم كه خيلي خود پسند و به قولي سلفيشم، چون از بين پانصد نفر نظر دهنده روزهاي نخست، فقط سه نفر چنين نظري داده بودند! ولي بعدا كه كوئري ها را مورد بررسي قرار دادم ديدم، به علت يك دسته گل كوچك بيشتر از همه اعصاب خودم را خراب كرده ام. پس از اصلاح كدينگ، فراواني خودخواهان عرصه خلاقيت و نوآوري(!) از 3 نفر(رتبه هاي آخر) به 150 نفر(35 درصد-رتبه اول) افزايش پيدا كرد. عوامل بعدي عبارت بودند از تيم ها يا همكاران، كار يا پروژه، نگرشها و ساختارها و رويه هاي سازمان، مديريت ، منابع در دسترس و ....
No comments:
Post a Comment