Tuesday, November 27, 2007

احتمال

به اين مي گويند سر پيري و معركه گيري!
منظورم شركت در آزمون كارشناسي ارشد مهندسي صنايع، آنهم شش سال پس از فارغ التحصيلي است! البته يكي از اساتيد آمار دانشگاه كه اتفاقا رييس دانشكده صنايع هم بود(چه اتفاق جالب، عجيب و منحصر به فردي!)، مي گفت مهندس صنايعي كه احتمال نداند مهندس صنايع نيست و مجبور است مثل بزهاي زنگوله دار (يا زنگوله به پا)، زنگوله نرمال را هميشه با خود حمل كنند!
من هم يكي دو هفته است شبها احتمال مي خوانم(البته با درجه عضويت فازي سه دهم!). اولش رفتم سراغ كتاب شلدون راس؛ ولي ديدم در اين فرصت كوتاه نمي شود با اين كتاب لعنتي كنار آمد و به توصيه يكي از دوستان رفتم كتاب آمار رياضي جان فروند را خريداري كردم تا با يك تير دو نشان بزنم؛ يعني هم احتمال بخوانم و هم آمار. اين را هم بگويم كه شيرازه اين كتاب شش هزار توماني، به دليل كيفيت بالاي صحافي مركز نشر دانشگاهي(!)، در همان شب اول شيرازه اش از هم پاشيد.
تا كنون سه فصل از اين كتاب را خوانده ام. بخش احتمالات اين كتاب با اينكه نقاط قوتي نسبت به كتاب شلدون راس دارد، ولي در آن به يكي از مهمترين بخشهاي آناليز تركيباتي شلدون راس(قسمت 6- توزيع توپها در ظرفها) اشاره نشده است.
در هر صورت شما هم اگر مي خواهيد حالي به اين سلولهاي خاكستري مغزتان بدهيد و آنها را از فسيل شدن نجات بدهيد، برويد و چند تا مساله احتمال حل كنيد! و بعدا جهت رفع خستگي بياييد وبلاگتان را آپديت كنيد.

Saturday, November 3, 2007

ایمنی و فرهنگ

مطلبي را كه در صورت دانلود مطلب لينك شده به اين عبارت خواهيد خواند، نوشته مدير HSE اكتشاف و توليد شل مي باشد. آنها پس از سالها كار بر روي ايمني افراد به اين نتيجه رسيده اند كه بكارگيري تكنولوژي هاي نوين و حتي اتخاذ سيستمهاي جديد مديريت ايمني و سلامت كاركنان به تنهايي كافي و چاره ساز نيست و فرهنگ سازماني و فردي بايد به گونه اي تغيير كند كه خود افراد، مراقبتها و مواظبتهاي لازم را چه در مورد خود و چه در مورد ديگران و همچنين محيط اطراف خود به عمل بياورند و اين كار را از روي ميل و رغبت و يك حس دروني انجام مي دهد و نه به دليل تحت فشار بودن.
در شركت معظم ما هم حوادث تلخ كم اتفاق نمي افتد و البته در ظاهر اكثر استانداردها رعايت مي شوند، ولي خبرها و شنيده ها حاكي از آن است كه كارگران خودشان هم مقصرند و بعضي اوقات رعايت نمي كنند! مثل برخي از كارگران مي روند كفش ايمني خود را مي فروشند و يا بعضي از كارگران فلان ماسك ايمني را كه با فلان قيمت خريداري شده نمي زنند و در پاي دستگاه پرس يادشان مي رود كه محافظ گوش را بزنند؛ البته مقوله ايران تا حدودي فرق مي كند و احتمالا به جز فرهنگ، موضوعات ديگري همچون انگيزه و حقوق و ... هم دخيل باشند.
اخيرا واحد متصدي و كنترل كننده ايمني و سلامت كاركنان دچار outsourcing شده(!) و اين بهانه اي شده تا واحد سازماني ديگري براي ارزيابي كارهاي آنها ايجاد شود! ... و قرار بود الگو و خط مشي من هم مثل ، در صورتي كه به عنوان مسؤول اين واحد جديد انتخاب شوم اقتباسي باشد از تجربه و نتيجه از مابهتران! ولي خوب با دموكراسي(!) صنعتي چه مي شود كرد! بعضي از همكاران كه يا من را براي مديريت مناسب نمي دانستند و يا اينكه فكر مي كردند رشته بنده با مقوله ايمني جداست و كسي كه حتما متخصص ارگونومي بوده و چه بسا ديد سيستمي هم نداشته باشد، بايد مسؤوليت اين واحد را بر عهده بگيرد، به من راي ندادند و راي 50 درصدي هم افاقه نمي كند، چونكه در ارزيابي 360 درجه كمي عقب افتادم! حال من مانده ام و اين مطلب، كه ديگر شايد به درد شركت خودمان نخورد؛ به اميد آنكه براي ديگران مفيد واقع شود و هيچ كارگري هم دچار حادثه نشود، آن را در وبلاگ خود منتشر مي كنم:

نقش سیستمهای مدیریت HSE (منظر تاریخی و ارتباطات آن با رفتار انسان)

امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)