Sunday, January 30, 2011

از اعتماد به نفس ژاپني تا تلاطم سياسي عربي

بازهم قدرت‌نمايي و اعتماد به نفس ژاپني

در بازي‌هاي جام ملتهاي آسيا ژاپن نه فقط با قهرماني بلكه به سه دليل زير نشان داد كه آنها واقعا با بقيه فرق دارند:

- در چند بازي هر بار عقب افتاده و يك يارشان هم اخراج شد، دوباره انسجام تيمي خود را بهتر كرده و حريف را شكست دادند.

- در بازي مقابل كره جنوبي آخرين لحظات نيمه دوم گل مأيوس كننده‌اي دريافت كردند. به نظرم هر تيم ديگري جز ژاپن بود، با روحيه‌اي ضعيف ضربات پنالتي را هدر مي داد؛ درست مثل بلايي كه سر غنا در جام جهاني‌ آمد. ولي اين بار قضيه برعكس شد. به جاي اينكه كره‌اي‌ها روحيه دو چنداني پيدا كنند، اين ژاپن بود كه سه پنالتي پياپي را گل كرد و در مقابل كره‌اي‌ها همه پنالتي‌هايشان را به در و ديوار و دروازه‌بان زدند.

- در بازي مقابل استراليا بازهم كار به وقت اضافي كشيد. هري كيول دو موقعيت تك به تك را نتوانست گل كند. اما يك ژاپني كره‌اي الاصل تعويضي از اشتباه يا افتضاح مدافع استراليايي استفاده كرد و تقريبا مشابه همان گلي كه اينيستاي كره‌اي-كاتالاني‌الاصل اسپانيا در آخرين دقايق دومين وقت اضافي فينال جام جهاني 2010 به هلند زد، با يك شوت سرضرب استثنايي دروازه‌بان استراليا را كه در كل بازيها فقط يك گل خورده‌بود، به زانو در آورد. فكر مي كنم با توجه به فضاي پيش آمده، و نيز دقايق اضافي و مهيج فينال هر مهاجم ديگري بود توپ را استوپ كرده و با دقت دروازه را باز مي كرد. ولي اين بازيكن بدون اينكه اضطرابي داشته‌باشد، انگار در يك بازي تداركاتي زدن چنين گلهايي را تمرين مي‌كرد. به نظرم روانشناسان بايد روحيه و احساس چنين افرادي را مورد تحليل قرار داده و به بقيه معرفي كنند.

مطلب قبلي‌ام را در مورد برنامه‌ريزي استراتژيك ژاپني‌ها براي فوتبال بخوانيد: "انيميشن يا چشم‌انداز".

هم ايجاد كننده، و هم پيش‌بيني كننده "عصر تلاطم"

مدتي‌ قبل به يكي از صاحب منصبان سازمان اعتراض نموديم كه چرا اينترنت را جيره‌بندي كرده‌ايد. اين كار به نوعي مقاومت در برابر تكنولوژي است. اگر كسي نخواهد كار كند اينكه سهميه اينترنتش كم شود يا نه تاثيري ندارد و اين حرفها! بعد بحث به بيراهه رفت و او كار را به فلسفه(!) و مغالطه كشيد؛ مثلا همه ما در زندگي به سوي محدوديت حركت مي‌كنيم! بعد چند كتاب، كه گويا فقط تيترهايشان خوانده شده بود، به معترضان داد كه اين كتاب هم به من رسيد:
"عصر تلاطم(The Age Of Turbulence)"، نوشته آلن گرينسپن(Alan Greenspan)
در معرفي آلن گرينسپن همين بس كه وي 1987 تا 2006 رياست فدرال رزور آمريكا (بانك مركزي آمريكا) را بر عهده داشته‌است. من هم تا حالا فرصت خواندن اين كتاب را پيدا نكرده بودم كه در روزنامه دنياي اقتصاد ديدم كه تصوير جناب گرينسپن زير تيتر "كميسيون تحقيق آمريكا منتشر كرد: معرفي متهم بحران مالي جهان" چاپ شده‌است!
بله؛ آلن گرينسپن در دوران بازنشستگي خود بهتر از هر كس ديگري مي‌توانسته نتايج متلاطم كارهايش را در مهمترين نهاد مالي آمريكا و چه بسا دنيا، پيش‌بيني كرده و كتابي در همين مورد به رشته تحرير در بياورد!

من باب تكريم تونسي‌ها و مصري‌ها

در مورد تلاطم حرف زديم ياد دنياي عرب و زير و رو شدن اوضاع اجتماعي-سياسي در كشورهاي عربي افتادم.
كلمه "جمهور" همانند اكثر كلمات همين متني كه رؤيت مي‌كنيد نشأت گرفته از لسان عربي است. غالب ممالك عرب هم حكومتشان پيشوند جمهوري دارد، ولي معلوم نيست چرا جمهوري نسيتند! ديگر داشتيم شك مي كرديم به اينكه آيا درك صحيحي از منظور اعراب در مورد جمهوري داشته‌ايم يا نه؟ كه خودشان گويا دست به كار شده‌‌اند تا بگويند جمهوري فقط و فقط در آبا و ابنا (پدر و پسرها) خلاصه نمي‌شود. و داستان از تونس كوچك شروع شد و اين روزها در مصر بزرگي كه مهد تمدني سر به زير و صبور است، ادامه دارد.
ضرب شست "جمهور" به "رئيس"، در تونس و مصر كاملا مؤثر واقع شده است، فقط با اين تفاوت كه در يكي رئيس جمهور متواري شده و زيردستان او مقاومت نشان مي‌دهند، ولي در مصر، جناب مبارك مي‌خواهد زيردستان خود را خلع كند، ولي خود مقاومت نشان مي‌دهد!
اي كاش تمدن در شمال آفريقا هم مثل تمدن در جنوب آفريقا سابقه‌ طولاني نداشت و در عوض بزرگي بزرگانش فقط در مسند قدرت ديده‌ نمي‌شد.

Saturday, January 22, 2011

كيفيت و ديگر هيچ

وقتي هر چيز وابسته به رضايت مشتري باشد، كيفيت هم مهمترين فاكتور در عرضه كالا خواهد و چنين است كه كنون(Canon) به قلع و قمع دوربين‌ها و ديگر تجهيزات عكاسي ديجيتال مي پردازد كه ممكن است در آينده به بهاي از دست دادن بخش بزرگي از باراز پر از رقابت دوربين‌هاي ديجيتال و لطمه خوردن به برند معروفش تمام شود.


مطلب مربوطه را اينجا ببينيد: "نابودي عمدي تجهيزات كنون"

پ.ن:
اين نگاه بدبينانه را هم اضافه كنم كه احتمالا كنون خواسته با از بين بردن تعداد از دوربين‌ها چنين القاء كند كه دوربين‌هاي داراي ايراد و نقص فني در بازار، تقلبي هستند!

Wednesday, January 19, 2011

مفسران قاطع فوتبال

با چه اطمينان و قاطعيتي مي گويند اين مجريان و مفسران و تحليلگران! همه به ضرس قاطع قبل از سومين بازي مي گويند بله ايران اول شد و ايران خورد به كره! يعني بينشان يك نفر هم نبود كه بگويد احتمال دارد امارات به امارات ببازد و از آن طرف عراق كره شمالي را دو هيچ ببرد. در اين‌ صورت ايران دوم مي‌شود! اين در حالي‌است كه سايت AFC هنوز اسامي تيمهاي صعود كرده گروه D را مشخص نكرده‌است.

ي.س (تذكر آيين نامه‌اي به خودم!): 

به دستورالعمل مسابقات نگاه كردم. بنا به بند b.ii.A در بخش Technical Rules for the Competitions/ Group Stages آيين نامه مسابقات به اين اشاره شده كه اگر امتيازات ميان دو تيم يا بيشتر مساوي شد، جهت رده بندي از امتيازات مكتسبه در برخورد با بقيه تيمها صرفنظر مي شود. يعني اگر ايران ببازد، و عراق كره شمالي را 10-0 هم ببرد دوم خواهد شد. ولي سايت AFC منتظر است تا بازيها پايان يابد و بعدا تيمهاي صعود كرده را در نمودار مشخص كند. به هر حال اطلاع از آيين‌نامه نبايد باعث شود كه آقايان در خواب پيروزي و اول شدن در گروه بخوابند!

Monday, January 17, 2011

اگر واقعا دنبال مشتري هستيد، فرق نمي‌كند پيتزا بپزيد يا مغازه‌دار باشيد

نبش كوچه خانه‌اي نسبتا قديمي بود كه چند سال پيش تخريب شد و جايش يك برج مسكوني احداث كردند كه طبقه همكفش هم يك مغازه است. بعد از مدتي پسر جواني يك پيتزا فروشي را در آن داير كرد.
دو-سه بار تلفني و حضوري از آنها پيتزا خريدم كه آن هم از روي اجبار و تنبلي خودم بود! مي توان گفت آنها به خاطر برخورد بد و حق به جانبشان يك مشتري را از دست دادند.

مدتي بود كركره پيتزا فروشي پايين بود! مي شد نتيجه گرفت پيتزافروش به كار خود علاقه نداشته، و احتمالا به همين خاطر با مشتريان هم برخورد بدي داشته و در نهايت در جلب مشتري موفق نشده است. ماه قبل ديدم كه جاي پيتزا فروش يك مغازه خوار و بار فروشي يا سوپر ماركت كوچك درست كرده‌اند! خوشحال شدم كه ديگر لازم نيست دو سه كوچه بالاتر بروم.

ديروز موقع برگشت جهت خريد دستكش ظرفشويي(مدتهاست فست فود خوري را كنار گذاشته‌ام؛ يكي از تبعاتش اين است كه كار ظرفشويي‌ات زياد مي‌شود!)براي اولين بار وارد مغازه مزبور شدم و ديدم همان پيتزا فروش اين بار در قامت يك سوپري ظاهر شد! مي خواستم برگردم! ولي به هرحال به او گفتم دستكش داريد؟ گفت بله، چه سايزي مي خواهي؟ من هم كه بار اول بود در عمرم دستكش مخصوص ظرفشويي مي گرفتم دستم را نشانش دادم و گفتم فكر مي كند به دست من چه سايزي مي خورد؟ او(فروشنده) هم نگاه عاقل اندر سفيهي (به مشتري) كرد و گفت من از كجا بدانم سايز دستت چيست؟

من هم از خريد منصرف شدم. احتمالا آقاي پيتزافروش سابق به زودي در اين كارش هم موفقيتي كسب نخواهدكرد. مي‌توان حدس زد سرمايه اين كارها را با زحمت و تلاش به دست نياورده، و نمي داند به هر دليل هم كه شده نبايد مشتري را دست بياندازد! براي به دست آوردن مشتري ثابت فرق نمي كند، شما پيتزا فروش باشيد يا مغازه‌دار يا تعميركار يا آرايشگر يا مهندس و دكتر و ... .  در اين دوره و زمانه مغازه دار هم بايد اطلاعاتي را در مورد كالاهايي كه مي فروشد بداند. البته بايد اذعان كرد توقعي هم نيست يك مغازه‌دار در مورد همه اجناس فروشگاهش اطلاعات تمام و كمال داشته باشد ولي با كمال متانت و ادب مي تواند برخورد بهتري داشته‌باشد. البته مثل بعضي از فروشندگان لباس و كفش هم نبايد اطلاعات غلط بدهد و به اصطلاح از آن سوي پشت بام بيافتد! اين‌ دسته از فروشندگان هم فكر مي‌كنند اين اولين و آخرين باري‌است كه مشتري مي‌‌آيد و با تعريف و تمجيد بيش از انداره در مورد كيفيت كالا و تيپ مشتري به هر طريق ممكن مي خواهند جنسشان را بفروشند يا به بيان خودشان بياندازند!

رفتم به مغازه آشنا ولي دورتر قبلي. صاحب مغازه قديمي گفت مثل اينكه چيزهايي روي بسته‌بندي نايلوني دستكش‌ها نوشته. توليد كننده دستكش طرح جالبي براي مشخص كردن سه سايز اسمال، مديوم و لارج روي نايلون چاپ كرده بود. با گذاشتن كف دست روي محلي كه مشخص شده بود سايز دست هم تعيين مي‌شد. ولي وقتي به به خانه آمدم و بسته‌بندي را باز كرده، دستكش به دست شده و با اشتياق(!) مشغول شستن ظروف شدم، تازه متوجه شدم درجه‌بندي توليدكننده خالي از ايراد نبوده‌است. من ظرف‌ها را  كاملا هدفمند مي‌شستم، ولي انگشت دستكشها همديگر را! احتمالا توليد‌كننده، مقياس سايز دستكش‌ها را از جايي ديگر الگوبرداري صرف كرده‌، يا اينكه گرافيست بسته‌بندي، عكس را بدون آگاهي طراح اصلي، يك Resize مختصر كرده!

Monday, January 10, 2011

تنها عامل سانحه هوايي از ديدگاه آقاي مسؤول

بنابه دلايلي حتي اگر مجري كار و پروژه‌اي خودم باشم زير بار ارائه و پزرنتيشن نمي روم. ولي اين بار وقتي ديدم انواع و اقسام تعارفات و تسليتهاي ديگر وجود دارد و با اينكه موضوع هم "منابع انساني" است، حادثه دلخراش هوايي در آذربايجان غربي مورد غفلت واقع مي شود، اين بار پشت تريبون رفتم تا به بهانه پرزنتيشن نرم افزار، سقوط هواپيما در آسمان اروميه را تسليت بگويم. بعد از پرزنته تعدادي از همكاران به اين خاطر از من تشكر كردند. طوري كه به تدريج داشتم به خاطر اين كار احساس غرور هم مي كردم و اين احساس باعث عذاب شديد وجدانم شد.

قبلا يكي دومورد اضطراري پيش آمده بود كه با هواپيما مسافرت كنم، كه به دليل توپولوف بودن هواپيما قيد پرواز را زده و زميني رفته بودم! ولي هواپيماي ديشب توپولوف نه، بلكه بوئينگ بود! يعني ديگر به بوئينگ و ايرباس هم اعتباري نيست. از سوي ديگر امروز وزير راه و ترابري در توجيه سقوط هواپيما گفته است:
" تنها عامل سقوط اين هواپيماي مسافربري، شرايط نامناسب آب و هوايي، و عدم ديد كافي خلبان بوده است."  - (فرارو)
چنين اظهار نظري بايد با اين سؤال مواجه شود كه آيا در اروپا و آمريكاي شمالي كه آب و هوايي اين چنين و چه بسا بدتر دارند بايد هر لحظه بايد يك سانحه رخ دهد؟! اينكه ايشان لفظ "تنها" را به كار مي برند بيانگر اين است كه نمي خواهند بپذيرند اين عوامل مستقيم عوامل مهمتر غيرمستقيم داشته‌اند. به بياني ديگر در چنين شرايطي نمي توان مسؤوليت را به گردن هواپيما و آب و هوا و چشمان خلبان انداخت. در سال 2011 با وجود سيستمهاي پيشرفته پيش بيني هوا و ... ،دستور چنين پروازي مسلما نبايد صادر مي شد تا خلبان در نزديكي برج مراقبت پرواز نگويد وضعيت هوا وخيم است. اگر آب و هوا و ديد خلبان را بتوان از علل سقوط هواپيما فرض كرد، يقينا تنها عامل چنين قصوري به مديريت ضعيف و حساب نشده بر مي‌گردد.

ي. س:
احتمالا بعضي‌ها بگويند تلفات حوادث جاده‌اي كه خيلي بيشتر چرا اخبار مربوط به حوادث هوايي بيشتر مطرح مي‌شود. من شخصا چنين معتقدم كه تصادفات جاده‌اي بدينجهت متفاوت است كه قبل از تصادف احتمالا انسان حداقل اميدي را جهت زنده ماندن را دارد. ولي فرض كنيد كه هواپيما دارد سقوط آزاد مي‌كند! تجسمش هم انسان را مي‌ترساند. لحظه‌ شتاب گرفتن روي باند كه به خودي خود هراس‌آور است!

مطالب مرتبط قبلي:
- دلايل سوانح هوايي در ايران
- هزینه از دست دادن یک رهبر بزرگ

Sunday, January 9, 2011

جلوگيري از اتلاف سوخت با طراحي صحيح

اين ماجراي هدفمندي، اگر نصف پر ليوان را ببينيم، يك مزيت بزرگ دارد و آن اين است كه بخشي از مردم كه هنوز به اهميت "رأي" خود واقف نباشند، احتمالا به دليل احساس فشارهاي اقتصادي به زودي ملتفت خواهند شد وجود دولت بيش از آنچه به معنويات ارتباط داشته باشد، في الواقع فلسفه اقتصادي  دارد و از اين به بعد بايد خاضعانه و بدون چشم داشت، در صحنه نباشند و اگر هزينه مي دهند، بايد تقاضا و توقعات بسياري هم داشته باشند.

در مورد توقعات به حق و متقابل مردم به علت حذف سوبسيدها، قبلا هم در اين وبلاگ مطالبي نوشته شده كه يكي از آنها واقعي كردن قيمت خودرو يا حذف تعرفه گمركي از قيمت اتومبيلهاي وارداتي بود(تعرفه‌هاي گمركي و هدفمندي يارانه‌ها). و گفته شد كسي با حذف سوبسيد مشكلي ندارد و ملت هم از خدايشان است سوار ماشينهاي ايمن شوند و از سوي ديگر هوا را هم كمتر آلوده كنند و اين نياز به توضيح زياد ندارد. اخيرا يكي از مسؤولان مهم دولتي مي گفت مردم نبايد فكر كنند كه فقط به مردم فشار مي آيد بلكه به بخش دولتي هم فشار مي‌آيد و هزينه  انرژي پرداختي توسط ارگانهاي دولتي چندين برابر خواهدبود! و كسي هم نبود كه بگويد آخر عزيز دل برادر! يك كارمند دولت بيش از آنچه نگران تعداد لامپهاي روشن اداره و يا ميزان مصرف بنزين باشد بيشتر به فكر موضوعات ديگر خواهدبود و اصولا بخش دولتي چرا بايد نگران باشد كه هزينه هاي چقدر خواهدبود؟!

برگرديم به موضوع داشتن توقعات از مسؤول وقتي كه توقع كمتر كردن مصرف انرژي را دارند. البته قبلا هم چنين توقعاتي بود ولي الان ديگر حداقل موقع تايپ جدي‌تر است! نزديك هفت سال است كه يك مسير ثابت را براي رفتن به كار طي مي كنم. به جرأت مي توانم بگويم بيش از نيمي از زمان رفت و آمد بنده مربوط مي‌شود به مسير 2.4 كيلومتري مشخص شده با مربعات كوچك قرمز رنگ، در همين نقشه اي كه مشاهده مي فرماييد. امكان ورود مستقيم از بزرگراه ستاري(در مسير شمال به جنوب) از طريق يك خروجي به اتوبان تهران-كرج(مسير شرق به غرب) شد. بقيه مسير من اگر 15 كيلومتر باشد كمتر از 10 دقيقه طول مي كشد؛ ولي مي توانم بگويم در اين قسمت به دليل ترافيك سنگيني كه ايجاد مي شود مصرف بنزين هم برابر با بقيه مسير است! اگر فرض كنيم هر دقيقه 10 خودرو بخواهند چنين دوري در مسير بزنند در يك شبانه روز 14400 خودرو يك مسير 2.5 كيلومتري را بيهوده خواهند پيمود كه كلا مي شود 36000 كيلومتر!
 حال بگذريم از اينكه با توجه به دو لاين بودن پل(در حالي كه اتوبان 4 بانده و بزگراه ستاري سه بانده است!!)  دنباله اين ترافيك به دو دو بزرگراه متقاطع كرج و ستاري هم رسيده و منجر به چه اعصاب خردي‌ها و راهبندانها و تصادفها و ... كه نمي‌شود! من نمي‌دانم اضافه كردن يك خروجي كه در شكل با رنگ سبز مشخص شده چقدر هزينه داشته است كه در اين مدت هيچ اقدامي نشده است. آيا اين فقط وظيفه مردم است كه بايد كم مصرف كنند يا اينكه بايد مسؤولين شهري و ... هم به فكر آسايش مردم و نيز كمتر كردن اتلاف سوخت با طراحي‌هاي درست باشند؟

Thursday, January 6, 2011

خطيرترين نوع مديريت


يكي از هم سازماني‌هاي باسابقه (از لحاظ سال!) هفت هشت است به سقف شيشه‌اي ارتقا و ترفيع رسيده، و تلاشهاي آشكار او جهت كانورت شدن از سمت x1 به به x2 برايش نافرجام بوده است(در شركت ما لايه‌هاي سازماني زياد است!)؛ و با اينكه زيردستان و دور و بريهاي او بدشان نمي آيد وضعيت او چنين باقي بماند ولي از طرف ديگر دوستان چنين نظري دارند باز ايشان بهتر است از افرادي كه بدون هيچ شناخت و تجربه قبلي يك هو مي آيند و بالاسر فرد مورد نظر قرار مي گيرند. في الواقع گناه دارد بنده خدا!

مدتي قبل يكي از دوستان آمد و خبر مسرت بخشي داد كه فلاني با حفظ سمت قبلي مدير شده است. ما هم با تعجب گفتيم كجا؟ و فرد راوي گفت مدير ساختمان شده! در انتخابات واحد مسكوني‌اش مديريت ساختمان را كرده‌اند تو پاچه‌اش! و ملت زدند زير خنده. چون در اين دوره و زمانه كيست كه قبول كنيد مسؤوليت رسيدن به حساب و كتاب اين واحدهاي مسكوني را!

يقينا شما هم با مصائب آپارتمان نشيني دست به گريبانيد و مي دانيد كه اين روزها با توجه به آبجكتيو شدن سوبسيدها(هدفمندي يارانه‌ها!) چه روزهاي سختي در انتظار كساني است كه مي خواهند حق شارژها را جمع آوري كنند. الان چهار سال است كه مي خواهند به در رموت كنترل نصب كنند ولي تعدادي زير بار نمي روند كه نمي روند. نه اينكه وضع ماليشان بد باشد ولي نمي دانم چه مرضي دارند كه مي گويند ريموت فلان مارك بايد باشد. بعد مدير ساختمان مي گويد آقا پس تو بيا مدير شو ولي طرف قبول نمي كند! در ساختمان ما كه يكي دو تا از همسايه ‌ها اصلا نه مي دانند فرهنگ چيست و نه تمدن! فقط لخت نمي گردند. آما نصف شب موقعي كه همه خوابيده‌اند، انگار يك گله بوفالو شب در پله‌ها تردد مي كنند!

حالا مزاح به كنار؛ واقعا بايد از اين مديران ساختمان تشكر و قدرداني كرد. وقتي لوله مي تركد، سيستم گرمايي و سرمايي نياز به نعمير پيدا مي كند و هزار مشكل ديگر خلاصه اينها هستند بدون اينكه دنبال كسب گواهينامه ايزو و اشتهار به تعالي سازماني و ... باشند فقط و فقط به فكر حل شدن مشكل و رفاه اهالي ساختمان هستند.


امتيازدهي به وبلاگ

لطفا پس از بازديد، به اين وبلاگ امتياز دهيد: (لينك مستقيم صفحه امتيازدهي)